وقتی شنیدم خیلی شوکه شدم??
توی این چهارسال خوب فهمیدم که چقدر مادرت رو دوست داری و بزرگترین امید زندگیته. از امروز صبح خیلی دلنگرانتم؛ اما اینو هم میدونم که خدای خوبیها حواسش به مادر مهربونت هست.
همهی ما دعا میکنیم که هر چه سریعتر حالشون خوب بشه و هر دو به همون خونهی خوشگلتون برگردین.
الهی که همهی مریضها مِن جمله مادر نگین عزیزم از تخت بیمارستان بلند بشن و به خونههاشون برگردن.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان