مثل فواره از سرش خون بیرون میزد
مرد تند تند نفس میکشید
برای بار دوم تبرش رو بالا برد و تبر
را به شکم ملیحه زد
دقایقی بعد جسد بیجان ملیحه را کشان کشان
داخل کلبه برد از کف کلبه
به زیر پله ای که راه داشت کشوند
و آنجا رو کند و خاکش کرد
دستی به پیشانیش که از عرق
خیس شده بود کشید
و از پله ها بالا امد
در را پوشاند و
و نفت کف کلبه ریخت
کبریتی کشید و کلبه را آتش زد
سریعا از آنجا دور شد
دود ها کمی بیشتر نگذشت تا متوقف شدن
بدنه کلبه بدون اینکه بسوزه پا برجا ماند
آتش داخل کلبه به سمت زیر زمین شعله ور
شد و داخل گور گل آلود ملیحه رفت
از داخل شکم پاره شده ملیحه که با خون و خاک
آجین شده بود آتش به از د*ه*ان به ب*دن طفل کوچک
منتقل شد و آن طفل بشکلی آتشوار از گور برخواست
و جای گریه خنده وحشتناکی سرداد
سپس آتش اورا سوزاند و سیاه شد
بعد شکل دیگری بخود گرفت
به شکل همان سگی که فرشید را گ*از گرفته بود در آمد….
از صدای خنده بهوش آمدم
چشمانم هنوز تار میدید همه جارو
مینا کف کلبه کنارم افتاده بود
صدای قه قه طفل توی سرم میپیچید
مرد تند تند نفس میکشید
برای بار دوم تبرش رو بالا برد و تبر
را به شکم ملیحه زد
دقایقی بعد جسد بیجان ملیحه را کشان کشان
داخل کلبه برد از کف کلبه
به زیر پله ای که راه داشت کشوند
و آنجا رو کند و خاکش کرد
دستی به پیشانیش که از عرق
خیس شده بود کشید
و از پله ها بالا امد
در را پوشاند و
و نفت کف کلبه ریخت
کبریتی کشید و کلبه را آتش زد
سریعا از آنجا دور شد
دود ها کمی بیشتر نگذشت تا متوقف شدن
بدنه کلبه بدون اینکه بسوزه پا برجا ماند
آتش داخل کلبه به سمت زیر زمین شعله ور
شد و داخل گور گل آلود ملیحه رفت
از داخل شکم پاره شده ملیحه که با خون و خاک
آجین شده بود آتش به از د*ه*ان به ب*دن طفل کوچک
منتقل شد و آن طفل بشکلی آتشوار از گور برخواست
و جای گریه خنده وحشتناکی سرداد
سپس آتش اورا سوزاند و سیاه شد
بعد شکل دیگری بخود گرفت
به شکل همان سگی که فرشید را گ*از گرفته بود در آمد….
از صدای خنده بهوش آمدم
چشمانم هنوز تار میدید همه جارو
مینا کف کلبه کنارم افتاده بود
صدای قه قه طفل توی سرم میپیچید