متروکه معرفی و نقد رمان قلم عاشقی| نسا رحمتی کاربر تک رمان

[Aseman♡]

❤ بنام خالق عشق ❤
​

نام رمان : قلم عاشقی
نویسنده: نسا رحمتی کاربر انجمن تک رمان
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
لینک رمان:

?درحال تایپ - رمان قلم عاشقی| نسا رحمتی کاربر انجمن تک رمان

"به‌نام خالق عشـــق" نام رمان: قلم عاشقی نویسنده: نسا رحمتی کاربر انجمن تک رمان ژانر: اجتماعی، عاشقانه نام ناظر: شیوا خلاصه: داستان شرح زندگی پسری به اسم الیاس و دختری به اسم ماهور است، الیاس مهندس پرواز هواپیماست و ماهور نویسنده‌ای تازه کار که می‌خواهد الیاس شخصیت رمانش باشد و کمی از...

forum.taakroman.ir

خلاصه رمان:

داستان شرح زندگی پسری به اسم الیاس و دختری به اسم ماهور است، الیاس مهندس پرواز هواپیماست و ماهور نویسنده‌ای تازه کار که می‌خواهد الیاس شخصیت رمان ش باشد و کمی از زندگی شخصی الیاس بنویسد، و در این میان حوادث و اتفاقاتی برایشان پیش می‌آید و...

پ ن: سلام به همگی. دوستان عزیز قلم عاشقی تا حدودی داستانش واقعیه و تا حدودی هم ساخته ذهن و تصور خودمه. به هر حال امیدوارم که از خوندش ل*ذت ببرید من نهایت سعیم رو می‌کنم که قلمم خوب باشه و براتون جذاب باشه. و اگه کم و کسری هست به بزرگی خودتون ببخشید.

ممنون میشم که نقد‌های سازنده و به دور از توهین و انتقاد‌های کوبنده‌تون رو برام بزارید.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[MAHTA☽︎]

| به نام نگارنده هستی |
نویسنده گرامی؛ شروع معرفی و نقد رمانتان را به شما تبریک می‌گویم.
قبل از هر چیزی تاپیک زیر را مطالعه نمایید:

اطلاعیه - قوانین درخواست نقد | انجمن تک رمان

نویسندگان عزیز توجه نمایید چنین پیام هایی اسپم محسوب می‌شوند:
_وااای چه رمان زیبایی
_کی تموم میشه پس؟
_اه از شخصیت علی بدم میاد!
و....
در صورت مشاهده از گزینه " گزارش "استفاده کنید.
در صورت مشاهده نقد تند و بی احترامی به مدیریت نقد مراجعه نمایید.
موفق باشید.
مدیریت تیم نقد​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[MAHTA☽︎]

سلام نسای نازنین. خسته نباشید ویژه میگم بهت بابت وقت و دقتی که برای رمانت می‌ذاری
اول از همه بگم که این نقد تنها جنبه‌ی کمک‌رسانی به شما رو داره و اگر نسبت به نقد خود معترض هستین، می‌تونید به پی‌وی بنده مراجعه کنید.
ممنون.

خب، من عادت ندارم نقد رو تیکه تیکه بگم. من کلی برات میگم...
۱)اولین جرقه‌ی مثبتی که توی ذهنم ایجاد شد، جلد رمانت بود که با رنگ‌های تیره و روشن زیبایی خاصی رو به نمایش می‌گذاشت. اون قلب کوچیک کنار قلم که دیگه معنای رمان رو به کلی می‌رسوند.

۲) در مورد ژانر به خوبی عمل شده بود.

۳)خلاصه ساده بود؛ اما برای خلاصه به‌جا بود. اما پیشنهاد من بهت اینه که کمی از کلمات هیجانی بهره بگیری تا خواننده آدرنالینش بزنه بالا وقتی به اون سه نقطه می‌رسه و احتمالی که توی ذهنش شکل می‌گیره.

۴)خب خب حالا می‌ریم برای نقد کلی:
من به عنوان مخاطب ایده‌ات رو دوست داشتم؛ چون که عین همه‌ی رمان‌ها ماهور با پسر شرکت‌دار آشنا نشد و یه شغل خاص رو بهتر شناختم. اطلاعات عمومیت در مورد شغل الی??( الیاس) خوب بود. یه امتیاز درخشان از آن تو!

در مورد سیر داستان یه جاهایی در حق این دوتا طفل ظلم کردی و راحت گذاشتی برن. آروم آروم پیش رفتن خوبه، البته در صورتی که از اون‌ور بوم هم نیوفتیم که خسته کننده بشه. می‌دونم که هیجان داشتی تا زودتر به اصل مطلب برسی؛ اما یادت نره همین جزئیات و پیش‌زمینه‌ها هستن که به اتفاق اصلی هیجان بیشتری می‌دن. مثلا می‌گفتی:
اونا سریع قهوه‌شون رو خوردن، رفتن خونه، خوابیدن... خب نیازی نیاز نیست حتما بخوابن و... می تونی با یک پرش عمدی توی رمان، داستان رو همون جای قهوه‌ خوردن تموم کنی.

نکته‌ی بعدی که بر می‌گرده به علائم نگارشی. توی مونولوگ که نسبتا رعایت کرده بودی؛ اما یک قاعده رو متاسفانه توی دیالوگ گاهی فراموش می‌کردی اونم قاعده‌ی جدانویسی. دیالوگ از مونولوگ و فضاسازی باید جدا باشه. دونقطه بعد از «گفت، پرسید و...» الزامیست. به این صورت:
دستام رو گرفت و گفت:
- خوبم. ممنون.
نکته: میان کلمات باید نقطه گذاشت نه ویرگول. مگر این‌که بین کلمات مکثی کوتاه باشه یا دو جمله‌ی ربطی به هم وصل بشن.

موضوع بعدی ناهمانگی ناگهانی که میون رمان اتفاق افتاد. ناگهان از محاوره به ادبی روی آوردی و گاهی هر دو نثر با هم قاطی شدن و شکسته‌نویسی هم رخ داد. اگر از همون اول محاوره رو انتخاب کردی، باید این یک‌نواختی ادامه پیدا کنه. یکی از دلایل این قانون، راحتی نویسنده و خواننده است. چه بسا برای شما که نویسنده‌ای این راه باعث سردرگمی‌تون میشه و گاهی نوع نثر از دست‌تون در میره.
محاوره نویسی هم شرایطی داره. مثلا شکسته‌نویسی در این سبک هم صحیح نیست و حتی واو چسبان! رفتمو خوردمو و... نادرستن.
پیشنهاد من اینه که نوع نثر رو به یکنواختی برگردونی تا رمان مرتب بشه.

زاویه‌ی دید رمان ناگهانی تغییر کرد. در صورتی که واقعا بهش نیاز نبود. مثلا خیلی جاها اگر از زبان خود ماهور بود، چه بسا قشنگ‌تر می‌شد تا دانای کل که تاثیر چندانی در روند داستان نداشته.

در مورد دیالوگ‌ها نسبتا عادی بودند؛ اما دیالوگ‌های قسمت خودکشی مریم که بین مریم و ماهور اتفاق افتاد به نظرم از پختگی خوبی برخوردار بودند و کمبود فضاسازی رو تا حدودی در اون لحظه جبران کردند.

شناخت شخصیت‌ ماهور نسبتا خوب بود؛ اما از الیاس آن چنان پیش‌زمینه‌ای دریافت نشده بود.

اگر به فضاسازی محیط و مکان بیشتر بپردازی، به نظرم دیالوگ‌ها درخشان بودنِ خودشون رو بهتر نشون میدن و رضایت خودت ازشون بالاتر میره.

نکته‌ی بعدی در اشتباهات رایجی بود که توی رمانه.
میخام، میخاستم و... نادرست هستن. شکل صحیح آن‌ها به این صورته:
می‌خوام، می‌خواستم و...
نزاشتم×
نذاشتم√ (نذار از نگذاشتن میاد که با «ذ» نوشته میشه)

یه سری جمله‌بندی‌ها زیبایی رمانت رو بهم ریختن.
رفتم که حاضر شم و... بهتر بود نوشته می‌شد، به سمت اتاق رفتم و چندی بعد (لحظه‌ای بعد) آراسته و مرتب بیرون زدم.

بین جمله‌ها باید نقطه گذاشته بشه. ویرگول مناسب نیست

افعال از ماضی یه مضارع تغییر کردن چندجا که اینا به‌خاطر همون تغییر ناگهانی زاویه‌ دید بود.

نکته اخر اینه که باورپذیری رمان نسبتا خوب بود؛ اما به عنوان خواننده از الیاس توقع افسردگی نداشتم. یعنی می‌دونم از دست دادن دوست و عذاب وجدان چه‌کار با آدم نمی‌کنه؛ اما دوست داشتم که اگر قراره افسرده بشم یا بهم بریزه ر*اب*طه‌ی صمیمی‌تر و بهتری با اون فرد داشته باشه.

یک خسته نباشید ویژه بهت بگم بابت نگارش رمانی که ارزش ساعت‌ها خوندن رو داشت.
اگر دلایلی برای نقدت داری، با کمال میل می‌شنوم گلم.
آرزوی موفقیت منو که داری؟!?❤

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Aseman♡]

سلام مهتا جان، واقعا بهت خسته نباشید میگم عزیزم، نقدت کاملا درست و به جا بود، این اولین رمان من بود بود و خب یکم طبیعیه این ایرادات مخصوصا اوایل رمان که یکم بهم ریختگیش بیشتره.
و درمورد یه سری کلمات که اشتباه نوشتم یا بهم چسبیده تمامشو میدونم گاهی با عجله نوشتن و دقت کم باعثش شده.
یه سری جاها بیشتر کش پیدا کرد که عمدی بود؛ باید حاشیه دار میشد با گفتن فقط اون اتفاقات واقعی زندگی الیاس و ماهور داستان شاید کلیشه‌ای میشد و خیلی کوتاه و مختصر.
من واسه رمانم از یه ایده واقعی استفاده کردم که بقول تو مثل همه رمانا تو شرکت و اینجور جاها پیش نیاد و مثل همه قرار نیست اینا سریع عاشق هم بشن، و یا شاید هم اصلا عاشق هم نشن? اول الیاس واسه کمک به ماهور وارد زندگیش میشه؛ اما بعدش ورق برمیگرده و ماهور این کارو می‌کنه.
در مورد خلاصه، هرحوری که خلاصه رو می‌نوشتم داستان لو می‌رفت گفتم بزار ساده باشه و یکم متفاوت از رمان‌های رایج با سادگی شروع بشه و خود خواننده بخاد بفهمه بعد اون سه نقطه چه اتفاقاتی میفته و چیزی تو خلاصه لو نره.
و درمورد افسردگی الیاس، این قسمت اون اتفاق که منجر به حال بد و افسردگی الیاس و یه سری داستانا میشه واقعیه مهتا جان و واقعا برای شخص الیاس واقعی اتفاق افتاده و نمیشه تغییرش داد و افسردگی و حال بدش صرفا بخاطر اینکه دوست صمیمیش باشه یا نباشه نبوده، بخاطر عذاب وجدانیه که پروازی که مربوط به الیاس بود و نتونست بره شخصی دیگ رفت و جونشو از دست داد و الیاس می‌گفت اگ خودم می‌رفتم من می‌مردم. و به نظرم نمیشه گفت واسه این شغل افسردگی نباشه نشون میده که هرجایی هر آدمی با هر شغلی میتونه هرچیزی براش اتفاق بیفته.
درمورد ادبی بودن و بعد محاوره شدن نثر رمان بله درسته. بر می‌گرده به همون بی تجربه‌گی من که گاهی روند داستان از دستم در می‌رفت مخصوصا اوایلش که بعد دستم یکم بیشتر راه افتاد.
ممنونم بابت وقتی که گذاشتی و نقد به‌جا و درستت.
برات آرزوی موفقیت می‌کنم عزیزدلم ❤

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[MAHTA☽︎]

ممنون جانم. در مورد افسردگی الیاس که من فقط نظر شخصی دادم؛ یعنی خللی در روند رمانت ایجاد نکرده بود. الان که کامل متوجه شدم، می‌فهمم که ممکنه عذاب وجدان چه عوارضی داشته باشه.
خیلی به من لطف داری عزیزدل!
خوش حالم که ذره‌ای می‌تونم کمک کنم.
فقط بگم که اصلا خودت رو دست کم نگیریا!!
خسته نباشید.
من ۱۴روز برای مصادف دوهفته برای ویرایش در نظر گرفتم. اگر به مشکل خوردی پی‌وی در خدمتم

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[MAHTA☽︎]

سلام و عرض ادب
به دلیل نداشتن زمان کافی در ماه امتحانات، مهلت ویرایش تا هفته‌ی اول تیرماه تمدید شد.
باتشکر
...مدیر تالار نقد...​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان