پابلو نرودا

  • نویسنده موضوع deimos
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 980
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

زمین سبز تن سپرده است

زمین سبز تن سپرده است
به هر آن چه زرد است،
خرمن، مزارع، برگ ها، گندم،
اما آنگاه که پاییز قد می افرازد
با بیرق عظیم خود
تو را می بینم،
برای من موی توست که بافه های گندم را
از هم جدا می کند

تندیس ها را می بینم
از تکه سنگ های باستانی،
دست بر تنشان می زنم
تن تو پاسخم می گوید
انگشتانم، به ناگاه، لرزان،
حلاوت گرم تو را احساس می کنند.
از میان قهرمانان
با آرایه ئی از خاک و گرد
می گذرم،
کیست پشت سر آن ها
با گام های نرم و نازک
تو نیستی؟
دیروز ، زمانی که درخت کوتاه کهنسال را
از ریشه می کندند،
تو را دیدم که از میان
ریشه های تشنه
و آزرده
در من می نگری.
و زمانی که خواب سر می رسد
برای ربودن و بردن من
به دنیای پر سکوتم
توفانی سفید برمی خیزد
با انبوهی از برگ ها به دامن
که خواب مرا بشکند،
برگ ها چون چاقویی بر تنم فرود می آیند
و خونم را می ریزند.
و هر زخمی
شکل د*ه*ان تو را دارد.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

اکنون آنان مرا آسوده می گذارند

اکنون آنان مرا آسوده می گذارند
اکنون آنان به غیبتِ من خو می کنند
می خواهم چشمانم را ببندم.
تنها پنج چیز آرزو می کنم
پنج معیار گزیده.
نخست عشق جاودانه
دوم دیدار پاییز
نمی توانم به بودن ادامه دهم
بی برگ هایی که می رقصند و
برخاک فرو می افتند.
سوم زمستان پرهیبت

بارانی که دوست می داشتم
نوازشِ آتش
در سرمای خشن
چهارم، تابستان
که چون هندوانه ای فربه است
و پنجم، چشمان تو
ماتیلدا
عشق گرانمایه ی من
بدون چشمانت نخواهم خفت.
جز در نگاهت، وجود نخواهم داشت.
به خاطر تو در بهار دست می برم
تا با چشمانت در پی من آیی.
دوستان
تمامی آرزوی من همین است.
کمی بیش از هیچ، نزدیک به همه چیز
اکنون اگر بخواهند، می توانند بروند.
من چندان زیسته ام که آنان
روزی به ناگزیر
باید فراموشم کنند
ونامم را از روی تخته سیاه پاک کنند
قلبم از پای نیفتادنی بود
اما به خاطر آن که خواهان خاموشی ام
هرگز میندیشید که می خواهم بمیرم
خلاف این درست است
می خواهم زندگی کنم
باشم،
و به بودن ادامه دهم
اما من نخواهم بود، اگر در درون من
دانه از جوانه زدن باز ایستد
نخست جوانه ها که،
که از زمین سر بیرون می کنند
تا به روشنایی دست یابند
مگر نه اینکه زمین مادر، تاریک است؟
و ژرف، در اندرونم،
من تاریکم؟
من آن چاهم که در آب آن
شب، ستاره هایش را به جای می گذارد
و تک و تنها
از میان کشتزاران، راه خود را دنبال می گیرد
به خاطر این همه زیستن است
که می خواهم این همه زندگی کنم
هرگز صدای خود را بدین روشنی نیافته ام
هرگز چنین،
از ب*وسه ها غنی نبوده ام
اکنون به سان همیشه، زود است
روشنایی گریزان،
به فوجِ زنبوران مهاجر ماننده است
مرا با روز تنها بگذارید
من رخصت زادن می خواهم

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

تو را رنجانده ام عزیزم

تو را رنجانده ام عزیزم
روح تورا از هم دریده ام
مرا درک کن
همه می دانند من که هستم
اما این من
برای تو مردی است
سوای مردها
در تو من، افتان و خیزان می روم
می افتم و سر تاپا شعله بر می خیزیم
تو حق داری
مرا ناتوان ببینی

و دست ظریف تو
ساخته از نان و گیتار
باید بر س*ی*نه ام آرام گیرد
زمانی که راهی نبردم
به این سبب است که در تو سنگی سخت می جویم
دستان سختم را در خون تو فرو می کنم
تا سختی تو را بیابم
ژرفایی را که نیازمند آنم
و اگر تنها
خنده ی بلورین تو را بیابم
اگر چیزی نباش
پای بر روی آن سفت می کنم
محبوب من، بپذیر
اندوه مرا و خشم مرا
دستان دشمن خوی مرا
که تو را اندکی نابود می کنند
تا شاید دگر بار برخیزی از خاک
همسو با نبرد های من

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

گاه و بی گاه فرو می شوی

گاه و بی گاه فرو می‌شوی
در چاهِ خاموشی ات
در ژرفای خشم پرغرورت
و چون بازمی گردی
نمی‌توانی حتا اندکی
از آن‌چه در آن‌جا یافته‌ای
با خود بیاوری.
عشق من ، در چاهِ بسته‌ات
چه می یابی ؟
خزه‌ی دریایی ، مانداب ، صخره ؟
با چشمانی بسته چه می بینی ؟
زخم‌ها و تلخی ها را ؟
زیبای من ، در چاهی که هستی
آن‌چه را که در بلندی ها برایت کنار گذاشته‌ام
نخواهی دید
دسته‌ای یاس شبنم‌زده را
ب*وسه‌ای ژرف‌تر از چاهت را.
از من وحشت نکن
واژه‌هایم را که برای آزار تو می آیند
در مشت بگیر و از پنجره رهایشان کن
آن‌ها بازمی گردند برای آزار من
بی آن‌‌که تو رهنمون‌شان شده باشی
آن‌ها سلاح را از لحظه‌ای درشت‌‌خویانه گرفته‌اند
که اینک در س*ی*نه‌ام خاموش شده‌است
اگر دهانم سر آزارت دارد
تو لبخند بزن
من چوپانی نیستم نرم‌خو ، آن‌گونه که در افسانه
اما جنگلبانی‌ام
که زمین را ، باد را و کوه را
با تو قسمت می‌کند.
دوستم داشته باش ، لبخند بزن
یاری‌ام کن تا خوب باشم
در درون من زخم برخود مزن ، سودی ندارد
با زخمی که بر من می زنی ، خود را زخمی نکن.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

طفلکی ها

چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند
از خودم می پرسم
آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند
یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند
آیا در گوش یکدیگر
در مرداب
از قورباغه های حرامزاده می گویند
و یا از شادی زندگی دوزیستی شان

از خودم می پرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشت نما می کنند؟
آیا گاو های نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوساله هاشان می نشینند و غیبت می کنند؟
جاده ها هم چشم دارند
پارک ها پلیس
هتل ها، میهمانانشان را برانداز می کنند
پنجره ها نام ها را نام می برند
توپ و جوخه ی سربازان در کارند
با مأموریتی برای پایان دادن به عشق
گوشها و آرواره ها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخه ای
شتابزده
به لحظه ی اوج جاری شوند…

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

سفری دراز می خواهم

سفری دراز می خواهم
از کمرگاهت تا پاهایت
خرد تر هستم از پشه ای
از این تپه ها بالا می روم
تپه هایی به رنگ گندمزار
از باریکه راه هایی
که تنها من می شناسم
چشم انداز رنگ پریده و جای جای سوخته اش را
به کوهی می رسم
در آمدن از آن ممکن نیست
چه خزه غول آسایی! و چه گل سرخی
از آتشی نمناک!

از ساق هایت پایین می آیم
در جاده های پیچ واپیچ
و به زانوانت می رسم
تپه های سنگی
چون قله های سخت قاره ای روشن.
به سوی پاهایت می لغزم
رو به هشت دروازه میان انگشتان پاهایت.
و از این دروازه ها
گام می نهم به تهی بی نهایت
ملافه سفید
وحریص و کور
در جستجوی جام آتشین
از پا می افتم.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

انتظار نداشته باش

انتظار نداشته باش حال که می روم
پشت سر را نگاه کنم
با آنچه برایت جا گذاشته ام بمان
با آن عکس حزن انگیزِ من قدم بزن
بر این جاده بمان
شب برای تو نزول کرده
شاید سپیده دم
یکدیگر را بازیافتیم
آه ای عشقِ بزرگ
ای معشوقه ی کوچک

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0

هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه

هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه !
نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده‌ات را نه
گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که می‌کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می‌کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می‌زاید

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0
اگر اندک اندک دوستم نداشته باشی

اگر اندک
اندک
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را
از دل می برم
اندک
اندک
اگر یک باره فراموشم کنی
در پیِ من نگرد
زیرا
پیش از تو
فراموشت کرده ام

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
لایک‌ها
23,666
امتیازها
138
سن
24
کیف پول من
-381
Points
0
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ می گذرد

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ می گذرد
ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻋﺒﻮﺭ می کنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ می شوند…

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.
بالا