• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

پابلو نرودا

  • نویسنده موضوع deimos
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 832
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
تن تو را یکسره
رام و پُر
برای من ساخته اند.
دستم را که بر آن می سرانم
در هر گوشه ای کبوتری می بینم
به جستجوی من.
گوئی، عشق من!
تن تو را از گِل ساخته اند
برای دستان کوزه گر من.
زانوانت، س*ی*نه هایت، کمرت
گم کرده ای دارند از من
از زمینی تشنه
که دست از آن بریده اند
از یک شکل.
و ما با همیم
کاملیم، چون یک رودخانه
چون تک دانه ای شن…
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
در آرزوی لبانت
صدایت
و گیسوانت
آرام و گرسنه
به کمین تو در خیابان ها پرسه می زنم
نان مرا سیر نمی کند ای صبحانه خورشید
من در پی شکار
شکار میزان وضوح گام های توام
من در پی شکار
در اشتیاق لبخند ساده تو
در اشتیاق سرانگشتانت
که یکی ب*وسه از آن
از مَنَش ، جاودانه ای خواهد ساخت
دلم می خواهد تنت را به تمامی
چون بادامی کامل
با ل*ب و زبانم لمس کنم
می خواهم پرتو آفتاب را گ*از بگیرم
آنگاه که بر اندام تو می گسترد
و آن بینی سربالای چهره مغرور تو را
آه
می خواهم طعم شلاق هایت را بچشم
پس گرسنه
در گرگ و میش کوچه ات
سنگفرش خیابانت
قدم می زنم
در پی شکار تو و قلب داغت
چونان یوزپلنگی در سرزمینی لم یزرع
در کوئی تراتو.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
تبعید

میان کاخ‌ها با سنگ های خسته،
کوچه‌های پراگ با زیبایی‌هایش،
میان خنده‌ها و جلادان سیبری،
میان کاپری و آتش روی دریا،
میان عطر تلخ اکلیل کوهی،
عشق، عشق نهایی و اصلی
در آرامشی سخاوتمند
به زندگی‌ام بسته شد
در حالی که
بین دو دست دوست
و در سنگِ روحم
سوراخ سیاهی کنده می‌شد
و آنجا در دوردست، میهنم می‌سوخت
صدایم می‌زد، انتظارم را می‌کشید
وامی‌داشت تا زنده باشم
حفظ کنم خودم را و رنج بکشم.
تبعید گرد است
دایره‌ای است، حلقه‌ای،
پاهایت دور تا دور می‌گردند،
زمین را می‌پیمایی
اما این زمین، زمینِ تو نیست،
روز بیدارت می‌کند و این روزِ تو نیست،
شب فرا می‌رسد، اما ستارگانت پیدا نیست،
برادرانی می‌یابی، اما خون تو را ندارند.
همچون شبحی هستی که سرخ می‌شود
چرا که نمی‌توانی دوست بداری
آنانی را که صمیمانه دوستت دارند،
از این رو شگفت‌آور نیست
اگر نیازمند خار دشمنان میهنت باشی
و درماندگی اندوه‌بار مردمت،
و اندوه‌هایی در انتظارت باشند
و درست در آستانه‌ی دَر دندان‌هایشان را نشانت بدهند.
با این حال، با قلبی درمان‌ناپذیر
هر نشانه‌ی اضافی را تداعی می‌کردم
چونان که تنها یک عسل دلپذیر
در درخت زمین من لانه کرده باشد،
و من از هر پرنده می‌شنیدم
دور دست‌ترین آواها را،
ترانه‌ای را که مرا از زمان کودکی‌ام از خواب بیدار می‌کرد
زیر نور مرطوب باران.
من، زمین فقیر میهن
دهانه‌ی آتشفشان‌ها
ماسه‌ها و چهره‌ی کانی پوش صحراها را
ترجیح می‌دادم
بر این جام نوری که عطایم می‌شد.
خود را تنها در باغی یافتم، گمگشته،
خصم خشن مجسمه‌ای شدم
دشمنِ آن چیزی که طی قرن‌ها تصمیم می‌گرفت
میان زنبورهای نقره و تقارن.
تبعید!
فاصله پهن‌تر می‌شود،
با زخمی بر گرده نفس می‌کشیم،
زیستن حکمی ناگزیر است،
روحِ ریشه‌کن شده بیداد را تجربه می‌کند،
نمی‌پذیرد زیبایی عطا شده را،
سرزمین تیره‌بخت خود را می‌جوید
و بر روی آن، شهادت یا آرامش را.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
زخم‌ها

شاید این دردِ عشق پنهان بود، شاید شک بود یا رنجِ به شک آلوده،
شاید ترس از زخمی بود که می‌توانست در پو*ست تو راه یابد همچنان که در پو*ست من،
و نیز گذاردن قطره سرشک گزنده‌ای بود روی پلک‌های آن کسی که دوستم می‌داشت،
به یقین، ما نه آسمانی با خود داشتیم، نه سایه‌ای و نه شاخه‌ی آلویی سرخ با میوه‌ها و شبنم‌هایش،
تنها خشم کوچه‌های بی در و بی‌پیکر در روحم وارد می‌شد و بیرون می‌رفت
بدون این که بداند به کجا می‌رود یا از کجا می‌آید، بی‌کشتن یا مردنی حتا.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
دوستت دارم

دوستت دارم
تو را به عنوان چیزهای تاریکی که باید دوست داشت دوست دارم
در خفا، بین سایه و روح.
دوستت دارم
به عنوان گیاهی که هرگز نمی شکوفد
اما
نور گلها را در خود پنهان کرده است
ممنونم بابت رایحه ای که در من پنهان است
که از عشق است
که از زمین بلند می شود.

دوستت دارم
بی آنکه بدانم چگونه ، کی ، و چرا
تو را بی شایبه دوست دارم
بی هیچ پیچیدگی و غروری
چرا که راهی جز این نیست

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
تو را بانو نامیده‌ام

تو را بانو نامیده‌ام
بسیارند از تو بلندتر، بلندتر
بسیارند از تو زلال‌تر، زلال‌تر
اما بانو تویی
از خیابان که می‌گذری
نگاه کسی را به دنبال نمی‌کشانی
کسی تاج بلورینت را نمی‌بیند

کسی بر فرش سرخ ِ زیر پایت
نگاهی نمی‌افکند.
و زمانی که پدیدار می‌شوی
تمامی رودخانه‌ها به نغمه در‌می‌آیند
در تن من
زنگ‌ها آسمان را می‌لرزانند
تنها تو و من
تنها تو و من، عشق ِمن
به آن گوش می‌سپریم


 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
در رویاهای من

در رویاهای من
هیچ عشق دیگری
نمیخوابد
تو خواهی رفت
ما با هم خواهیم رفت
بر فراز آب هایی از ج*ن*س زمان
دیگر هیچکس
در کنار من
به درون سایه ها
سفر نخواهد کرد
تتها تو
همیشه سبزی
همیشه خورشید
همیشه ماه

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
بر فراز سکوت عاشقانه‌ی ما

صبح
سرشار از طوفان است.
در قلب تابستان.
ابرها
چون دست‌مال‌های سپید وداع
عبور می‌کنند.
و باد، در دست‌های رونده‌ی خود
تکان می‌دهدشان.
قلب باد
بر فراز سکوت عاشقانه‌ی ما
بی‌شمار می‌کوبد.
باد
نغمه‌خوان و آسمانی
چنان چون زبانی سرشار از نبردها و آوازها
میان درختان زمزمه می‌کند
با هجوم بی‌امان
برگ‌های مرده را
می برد با خود
و دور می‌کند از راه
پیکان‌های تپنده‌ی پرندگان را.
که باد درختان را در موجی بی‌کف
و ماده‌ای بی‌وزن و آتش‌های خمیده
واژگون می‌سازد.
انبوه ب*وسه‌هایش
از تاخت‌وتاز باد تابستان
می‌شکند و غرق می‌شود در آب.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
وقتی دور می‌شوی

دور نشو
حتی برای یک روز
زیرا که
زیرا که
چگونه بگویم
یک روز زمانی طولانی است
برای انتظار من
چونان انتظار در ایستگاهی خالی
در حالی که قطارها در جایی دیگر به خواب رفته اند
ترکم نکن
حتی برای ساعتی
چرا که قطره های کوچک دلتنگی
به سوی هم خواهند دوید
و دود
به جستجوی آشیانه ای
در اندرون من انباشته می شود
تا نفس بر قلب شکست خورده ام ببندد
آه
خدا نکند که رد پایت بر ساحل محو شود
و پلکانت در خلا پرپر زنند
حتی ثانیه ای ترکم نکن ، دلبندترین
چرا که همان دم
آنقدر دور می شوی
که آواره جهان شوم، سرگشته
تا بپرسم که باز خواهی آمد
یا اینکه رهایم می کنی
تا بمیرم

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
کاربر ویژه تک رمان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
25,285
امتیازها
138
سن
23
کیف پول من
83
Points
0
این آخرین شعری است برای او

امشب می‌توانم غمگنانه ترین شعرهایم را بسرایم
شاید بسرایم :
شب ستاره‌باران است
و لرزانند، ستاره‌های نیلگون در دورست
باد شب در آسمان می‌پیچد و آواز می خواند
امشب می‌توانم غمگنانه‌ترین شعرها را بسرایم
دوستش داشتم،
او هم گاهی دوستم داشت.
در چنین شب‌هایی او را در آ*غ*و*ش داشتم
زیر آسمان بیکران بارها می‌بوسیدمش
دوستم داشت، من هم گاهی دوستش داشتم.
چه سان می توانستم به آن چشمان درشت آرامش دل نسپرم!؟
امشب می توانم غمگنانه ترین شعرها را بسرایم
اندیشه نداشتن او،
احساس از دست دادنش
و شنیدن شب بلند و بلندتر بی حضور او
و شعر به جان چنگ می‌زند،
همچون شبنم بر سبزه
چه باک اگر عشقم را توان نگه داشتن نبود.
شب ستاره باران است
و او با من نیست همین و بس.
به دور دست کسی آواز می‌خواند.
به دور دست
جانم به از دست دادنش راضی نیست
گویی برای نزدیک کردنش،
نگاهم به جستجوی اوست
دلم او را می جوید و
او با من نیست!
همان شب است که همان درختان را سفید می کند
اما ما دیگر همان نیستیم که بوده ایم
دیگر دوستش ندارم آری، اما چه دوستش می‌داشتم
آوایم در پی باد بود تا به حیطه شنوایی اش دستی بساید..
از آنِ دیگری، از آنِ دیگری خواهد بود
همان گونه که پیش از ب*وسه‌های من بود.
آوایش
تن روشنش
چشمان بی کرانش
دیگر دوستش نمی دارم آری، اما شاید دوستش می‌داشتم.
عشق،
بس کوتاه‌ هست و فراموشی طولانی.
چون در شب هایی این چنین او را در بر کشیده‌ام
جانم به از دست دادنش راضی نیست
خود اگر این واپسین دردی‌ست که از او به من می‌رسد
و این آخرین شعری که می نویسم، برای او…

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .SARISA.
بالا