به شعر حافظ شیراز، می رقصند و می نازند / سیه چشمان كشمیری و تركان سمرقندی
زبان شیرین فارسی و فرهنگ گرانمایه ی ایران سده های دراز در بخش بزرگی از جهان متمدن قدیم سروری و سرافرازی داشت، و از كرانههای اقیانوس اطلس تا اقیانوس كبیر، و از فرغانه تا بغداد، و از دهلی تا قسطنطنیه، و سرانجام از سنگاپور تا اسپانیا، زبان اهل ادب و ذوق و حال بود. در سده ی هشتم هجری در همان سال ها كه معماران چیره دست ایرانی در ساختن بنا ی معروف الحمرا در اسپانیا میكوشیدند، خنیاگران چینی برای ابن بطوطه جهان گرد مراكشی غزل سعدی را میخواندند:
تا دل به مهرت داده ام / در بحر فكر افتاده ام
چون در نماز استاده ام / گویی به محراب اندری
در همان سال ها كتیبه ی سنگ های مزار را در جاوه و سنگاپور به فارسی می نوشتند. از آن جمله بر سنگ قبری از سال ۸۲۳ كه سی سال پیش در مالایا كشف شده این غزل سعدی را نگاشته اند:
بسیار سال ها به سر خاك ما رود / كاین آب چشمه آید و باد صبا رود
در آن میان زبان و ادب فارسی در آسیای صغیر و دیگر سرزمین های قلمرو عثمانی جلال و شكوهی دیگر داشت، كه وضع هیچ كشوری جز شبه قاره ی هند قابل سنجش با آن نیست. در آسیای صغیر چندین سده زبان فارسی زبان رسمی منحصر به فرد مملكت بود. طبقه ی مبرز بدان سخن می گفتند و شعر می سرودند و كتاب می نوشتند. نامه نویسی به فارسی بود، وعظ و تدریس به فارسی بود، و در آن مدت افزون بر كتاب هایی كه در محل تألیف شده هزاران نسخه از دیگر متن های فارسی را در آن دیار استنساخ كرده اند كه اکنون شمار قابل ملاحظه ای از آن ها چه در كتاب خانههای تركیه و چه در مراكز علمی ایران و اروپا و امریكا موجود است. و همه اسناد گویایی از نفوذ زبان فارسی در آن سرزمین است. این نكته را هم باید دانست كه نفوذ فارسی منحصر به قلمرو آسیایی عثمانی نبود، بلكه در دیگر متصرفات آن دولت از جمله در ممالك جنوب شرقی اروپا رواج داشت: در یوگوسلاوی، در آلبانی، در بلغارستان و در قبرس هنوز این نفوذ چشم گیر است. در رومانی و یونان نیز كمابیش آثاری به نظر می رسد.
بیان تفصیلی این موضوع نیازمند كتاب بلكه كتاب هایی است تا سیر زبان و ادب و فرهنگ ایرانی در خارج از چهار دیوار كنونی ایران شناخته شود، و حق ایران دوستانی كه دور از ایران به زبان و ادب ملی ما خدمتی كرده اند ادا شود. و البته در این فرصت كم شدنی نیست. ناچار بحث را محدود به آسیای صغیر می كنم، و این جا نیز تنها به نفوذ زبان و ادبیات فارسی دری بسنده می کنم و به دیگر لهجههای ایرانی هیچ اشاره ای نمی كنم.
وضع فرهنگی آسیای صغیر را در دوره ی اسلامی، از نظر نفوذ زبان و ادب فارسی به سه دوره ی مشخص می توان بخش كرد:
۱- از آغاز یورش سلجوقیان تا یورش مغول.
۲- از یورش مغول تا فتح استانبول و تشكیل امپراتوری عثمانی.
۳- دوره ی عثمانی ها.
ناگفته پیداست كه فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر ریشههای كهنی از ۲۵۰۰ سال پیش داشت. این سرزمین زیبا و زرخیز ۳۰۰ سال جزو استان های شاهنشاهی هخامنشی بود كه هنوز آثاری گران قدری از آن روزگار بر دل كوه ها و در خزانه ی موزهها محفوظ است، و در تاریخ آن سرزمین به نام مشخص «دوره ی پارس ها» شناخته می شود. اگر هم آثار فرهنگی آن دوره ی سیصد ساله، به طول زمان در زبان و زندگی مردم راه زوال پیموده باشد، اما به علت همسایگی و وجود روابط بازرگانی و احتمالن مهاجرت ها و جهان گردی ها مسلمن بعدها زبان و فرهنگ ایرانی دست کم در شهر های همجوار نفوذ كرده بود. به عنوان نمونه می گویم كه سی سال پیش از نفوذ سلجوقیان به آسیای صغیر هنگامی كه ناصر خسرو به شهر اخلاط می رسد در سفرنامه ی خود می نویسد: «در شهر اخلاط به سه زبان سخن می گویند: تازی و پارسی و ارمنی».
اما نفوذ واقعی فرهنگ ایرانی از سال ۴٦۳ هجری آغاز می شود كه الب ارسلان در جنگ ملازگرد رومانوس دیوجانس قیصر روم شرقی را شكست داد و دروازههای آسیای صغیر را بر روی اسلام و فرهنگ ایرانی گشود. محیط دستگاه سلجوقیان روم یك محیط كاملن ایرانی بود. به گونه ای كه از ۱٦ تن پادشاهان آن خاندان هشت تن نام ایرانی كیانی داشتند: ۳ كیخسرو، ۳ كیقباد، و ۲ كیكاوس.
در میان شاه زادگان آن دودمان هم به نام های شاهنشاه، كیخسرو شاه، جهانشاه، كی فریدون و فرامرز بر می خوریم. نگاهی به كتاب های تاریخ آن دوره مثل «الاوامرالعلاییه» ابن بی بی و «مسامرﺓ الاخبار» آقسرایی می رساند كه وزیران و رجال آنان نیز بیش تر ایرانی بودند: از توسی و تبریزی و اصفهانی و كاشانی… آثار و بناهای باز مانده از آن روزگار هم نام معماران ایرانی را در آن دیار جاویدان ساخته است. در كاخ قبادآباد پایتخت علاءالدین كیقباد در صد كیلومتری قونیه، كه اخیرن به كوشش محمد اُندر باستان شناس معروف ترك از زیر خاك به در آمد دیوارههای تالارها را با تصویرهایی از داستان های شاهنامه آراسته اند.
زبان شیرین فارسی و فرهنگ گرانمایه ی ایران سده های دراز در بخش بزرگی از جهان متمدن قدیم سروری و سرافرازی داشت، و از كرانههای اقیانوس اطلس تا اقیانوس كبیر، و از فرغانه تا بغداد، و از دهلی تا قسطنطنیه، و سرانجام از سنگاپور تا اسپانیا، زبان اهل ادب و ذوق و حال بود. در سده ی هشتم هجری در همان سال ها كه معماران چیره دست ایرانی در ساختن بنا ی معروف الحمرا در اسپانیا میكوشیدند، خنیاگران چینی برای ابن بطوطه جهان گرد مراكشی غزل سعدی را میخواندند:
تا دل به مهرت داده ام / در بحر فكر افتاده ام
چون در نماز استاده ام / گویی به محراب اندری
در همان سال ها كتیبه ی سنگ های مزار را در جاوه و سنگاپور به فارسی می نوشتند. از آن جمله بر سنگ قبری از سال ۸۲۳ كه سی سال پیش در مالایا كشف شده این غزل سعدی را نگاشته اند:
بسیار سال ها به سر خاك ما رود / كاین آب چشمه آید و باد صبا رود
در آن میان زبان و ادب فارسی در آسیای صغیر و دیگر سرزمین های قلمرو عثمانی جلال و شكوهی دیگر داشت، كه وضع هیچ كشوری جز شبه قاره ی هند قابل سنجش با آن نیست. در آسیای صغیر چندین سده زبان فارسی زبان رسمی منحصر به فرد مملكت بود. طبقه ی مبرز بدان سخن می گفتند و شعر می سرودند و كتاب می نوشتند. نامه نویسی به فارسی بود، وعظ و تدریس به فارسی بود، و در آن مدت افزون بر كتاب هایی كه در محل تألیف شده هزاران نسخه از دیگر متن های فارسی را در آن دیار استنساخ كرده اند كه اکنون شمار قابل ملاحظه ای از آن ها چه در كتاب خانههای تركیه و چه در مراكز علمی ایران و اروپا و امریكا موجود است. و همه اسناد گویایی از نفوذ زبان فارسی در آن سرزمین است. این نكته را هم باید دانست كه نفوذ فارسی منحصر به قلمرو آسیایی عثمانی نبود، بلكه در دیگر متصرفات آن دولت از جمله در ممالك جنوب شرقی اروپا رواج داشت: در یوگوسلاوی، در آلبانی، در بلغارستان و در قبرس هنوز این نفوذ چشم گیر است. در رومانی و یونان نیز كمابیش آثاری به نظر می رسد.
بیان تفصیلی این موضوع نیازمند كتاب بلكه كتاب هایی است تا سیر زبان و ادب و فرهنگ ایرانی در خارج از چهار دیوار كنونی ایران شناخته شود، و حق ایران دوستانی كه دور از ایران به زبان و ادب ملی ما خدمتی كرده اند ادا شود. و البته در این فرصت كم شدنی نیست. ناچار بحث را محدود به آسیای صغیر می كنم، و این جا نیز تنها به نفوذ زبان و ادبیات فارسی دری بسنده می کنم و به دیگر لهجههای ایرانی هیچ اشاره ای نمی كنم.
وضع فرهنگی آسیای صغیر را در دوره ی اسلامی، از نظر نفوذ زبان و ادب فارسی به سه دوره ی مشخص می توان بخش كرد:
۱- از آغاز یورش سلجوقیان تا یورش مغول.
۲- از یورش مغول تا فتح استانبول و تشكیل امپراتوری عثمانی.
۳- دوره ی عثمانی ها.
ناگفته پیداست كه فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر ریشههای كهنی از ۲۵۰۰ سال پیش داشت. این سرزمین زیبا و زرخیز ۳۰۰ سال جزو استان های شاهنشاهی هخامنشی بود كه هنوز آثاری گران قدری از آن روزگار بر دل كوه ها و در خزانه ی موزهها محفوظ است، و در تاریخ آن سرزمین به نام مشخص «دوره ی پارس ها» شناخته می شود. اگر هم آثار فرهنگی آن دوره ی سیصد ساله، به طول زمان در زبان و زندگی مردم راه زوال پیموده باشد، اما به علت همسایگی و وجود روابط بازرگانی و احتمالن مهاجرت ها و جهان گردی ها مسلمن بعدها زبان و فرهنگ ایرانی دست کم در شهر های همجوار نفوذ كرده بود. به عنوان نمونه می گویم كه سی سال پیش از نفوذ سلجوقیان به آسیای صغیر هنگامی كه ناصر خسرو به شهر اخلاط می رسد در سفرنامه ی خود می نویسد: «در شهر اخلاط به سه زبان سخن می گویند: تازی و پارسی و ارمنی».
اما نفوذ واقعی فرهنگ ایرانی از سال ۴٦۳ هجری آغاز می شود كه الب ارسلان در جنگ ملازگرد رومانوس دیوجانس قیصر روم شرقی را شكست داد و دروازههای آسیای صغیر را بر روی اسلام و فرهنگ ایرانی گشود. محیط دستگاه سلجوقیان روم یك محیط كاملن ایرانی بود. به گونه ای كه از ۱٦ تن پادشاهان آن خاندان هشت تن نام ایرانی كیانی داشتند: ۳ كیخسرو، ۳ كیقباد، و ۲ كیكاوس.
در میان شاه زادگان آن دودمان هم به نام های شاهنشاه، كیخسرو شاه، جهانشاه، كی فریدون و فرامرز بر می خوریم. نگاهی به كتاب های تاریخ آن دوره مثل «الاوامرالعلاییه» ابن بی بی و «مسامرﺓ الاخبار» آقسرایی می رساند كه وزیران و رجال آنان نیز بیش تر ایرانی بودند: از توسی و تبریزی و اصفهانی و كاشانی… آثار و بناهای باز مانده از آن روزگار هم نام معماران ایرانی را در آن دیار جاویدان ساخته است. در كاخ قبادآباد پایتخت علاءالدین كیقباد در صد كیلومتری قونیه، كه اخیرن به كوشش محمد اُندر باستان شناس معروف ترك از زیر خاك به در آمد دیوارههای تالارها را با تصویرهایی از داستان های شاهنامه آراسته اند.