• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

آموزش نوشتن داستان های کوتاه

  • نویسنده موضوع deimos
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 439
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
3. لازم نیست که بار اول همه چیز درست در بیاید!

زمانی که آغاز به نوشتن داستان می‌کنید، ممکن است که کاملا از همه ی جوانب داستانتان اطمینان نداشته باشید. خیلی چیزها در مورد شخصیت‌هایتان و یا موقعیت‌های داستان هست که هنوز درست نمی‌دانید. حتی اگر همه چیز را دقیق بدانید چه گونه می‌توانید همه را یکجا به درستی روی برگه بیاورید.
نگران نباشد. لازم نیست که بار اول همه چیز درست در بیاید. می‌توانید از ابتکار فوق‌العاده‌ای استفاده کنید که به آن می‌گویند پیش‌نویس دوم.
چیزی که نویسنده‌ را می‌ترساند، ویراستار جهنمی درونی او است. غولی که روی دوش شما می‌نشیند و دایم می‌گوید: «مزخرفه. اینو غلط نوشتی. چرا اینو این طوری می‌گی؟ به اندازه ی کافی اطلاعات نداری. هرچی تا حالا نوشتی آشغاله. و...» هرچند ممکن است به نظر دشوار بیاید، اما اصلا به این غول کوچک اعتنا نکنید. به ویژه در آن زمانی که دارید پیش‌نویس اول را می‌نویسید. همین ویراستار درونی، بعدها دوست شما می‌شود، به این شرط که افسار خوبی به او بزنید. اما تا زمانی که دارید نخستین پیش‌نویس داستان را می‌نویسید دشمن شماست. او فقط زمانی آرام می‌نشیند که شما را از نوشتن داستان منصرف کند.
حقه‌ای که باید سوار کنید این است که به نق‌زدن‌هایش گوش نکنید و کارتان را ادامه دهید. به خودتان اجازه بدهید نویسنده‌ی بدی باشید، تا زمانی که پیش‌نویس اول را تمام کنید.
اگر تسلیم نق ‌و‌ نوق‌های این غول شوید و بخواهید صفحه ی اول داستان را آن قدر باز‌نویسی کنید تا عالی بشود، در نهایت کشو میزتان پر از داستان‌های نیمه تمام می‌شود. توصیه می‌کنم حداقل سه پیش‌نویس از داستانتان بنویسید که هر کدام نسخه‌ای از کل داستان باشد: از آغاز تا پایان.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21


پیش‌نویس اول: چه بگویم؟

هدف از نوشتن نخستین پیش‌نویس این است که کشف کنید چه داستانی می‌خواهید بگویید. هنگامی که در حال نوشتن هستید با شخصیت‌ها آشنا می‌شوید و ترتیب وقایع را تنظیم می‌کنید‌ و می‌فهمید که کدام چیز معنی‌دار است و کدام نیست. فقط بگذارید داستان بیرون بریزد. اصلا نگران املا و علامت‌گذاری و جملات زیبا و این قبیل مسایل نباشید. قطعا داستان از کیفیت بالایی برخوردار نخواهد بود، اما اشکالی ندارد. هیچ‌کس جز خود شما این صفحات را نخواهد دید. برای مثال ممکن است ناگهان متوجه شوید که شخصیت شما از ارتفاع می‌ترسد و باید در صفحه‌ی دوم وقتی داشتید معرفی‌اش می‌کردید این نکته را ذکر می‌کردید تا وقتی که در صفحه ی ۱۲ صح*نه ی صخره را ذکر می‌کنید ماجرا درست در بیاید. اشکالی ندارد فقط در صفحه‌ی دوم نشانه‌ای بگذارید و ادامه دهید. بعدها وقتی بازنویسی کردید درستش کنید.

پیش نویس دوم: چه گونه بگویم؟

این‌جا زمانی است که ویراستار درونی شما که دشمنتان بود، به دوستتان تبدیل می‌شود. از دیو به فرشته. البته به این شرط که یادتان باشد شما رییس هستید نه او. ویراستار درونی به شما می‌گوید کدام بخش داستان خوب درآمده، کجا را باید درست کرد و چه گونه می‌شود این ایده را درست‌تر بیان کرد. اکنون هنگام این است که اشاره‌ای به ترس کلارا از ارتفاع داشته باشید، تصمیم بگیرید که جر و بحث آلبرت و لین باید در آشپزخانه ی منزل خودشان اتفاق بیافتد نه در مهمانی. یا صح*نه‌ی مربوط به گربه را حذف کنید هر چند که زیباترین چیزی باشد که تاکنون نوشته‌اید اما این داستان جایی برای گربه ندارد!
در این نسخه اشتباه ها را درست می‌کنید، سرعت پیشرفت داستان را در جاهای گوناگون هماهنگ می‌کنید، و مطمئن می‌شوید که حالت، ریتم و لحن دلخواهتان را دارید و همه ی عناصر داستان - شخصیت، طرح، جدل، جایگاه و صدا- همه در راستای یک کل واحد هستند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
پیش‌نویس سوم: آرایش و پیرایش

در این مرحله باید اطمینان پیدا کنید که هر واژه ی داستان وزن خود را دارد، نثر روانی دارید و از لحاظ املایی و دستوری نوشته‌ی بی‌نقصی دارید.
شماره ی سه، شماره ی جادویی نیست. هر کدام از این پیش نویس‌ها ممکن است بارها بازنویسی شوند. ممکن است یک صح*نه ی خاص را پیش از این که چیزی بشود که مد‌نظر دارید بارها بازنویسی کنید. جایی خواندم که همینگوی فصل آخر وداع با اسلحه را ۱۱۹ بار بازنویسی کرد. (هرچند فکر نمی‌کنم که واقعا نشسته باشه تعداد پیش‌نویس‌هاش رو شمرده باشه!)
به هر حال، به یاد داشته باشید که هیچ داستانی، هرگز، کامل نمی‌شود. اما زمانی می‌رسد که فکر می‌کنید داستان کامل شده است و باید عرضه‌اش کنید. به صدای آن غول کوچکی که باز هم می‌گوید: «هنوز به اندازه‌ی کافی خوب نیست. هنوز نقص داره. ممکنه یکی نقدش کنه. نذار کسی ببیندش. بیش تر روش کار کن» اعتنا نکنید. این همان ویراستار درونی جهنمی شماست که دوباره دشمنتان شده و می کوشد کار شما را عقیم بگذارد. نگذارید برنده شود.

اگر خودتان داستانتان را ننویسید، داستان نوشته نمی‌شود.
داستان‌نویسی کاری نیست که بتوانید برایش وکیل بگیرید! در فرایند آفرینش ‌داستان، شما درک، تجربه و تخیل خود را وارد داستانتان می‌کنید. هر نوع ادبی که بنویسید، هر سوژه‌ای، هیچ کس نمی‌تواند همان چیزی را بنویسد که شما می‌نویسید. و اگر شما آن را ننویسید، هرگز کسی نمی‌تواند از نوشته ی شما لـ*ـذت ببرد و یا در دیدگاه شما سهیم شود.
برخی از نویسندگان می‌گویند: «نمی‌خواهم بنویسم. می‌خواهم نوشته شوم.» واقعا چه قدر عالی می‌شد اگر لـ*ـذت و پاداش نوشته متعلق به ما بود بدون این که زحمت و کار سخت مال ما بود؟
متاسفانه تا مرحله ی اول را طی نکنیم، به مرحله ی بعدی نخواهیم رسید. هرگز نوشته نمی‌شوید مگر این که گوشه‌ای پیدا کنید و بنشینید و بنویسید.
یکی از اشتباه های رایج علاقه مندان به نویسندگی این است که تکیه می‌دهند و منتظر الهام می‌نشینند! به خاطر داشته باشید که ُنه دهم نویسندگی عرق ریختن است. لری منکین، نویسنده و استاد نویسندگی می‌گوید مهم ترین نصیحتی که می‌توانم به دانش جویانم بکنم این است که «بنشینید و بنویسید.» واقعیت این است که الهام ها زمانی به سراغتان می‌آید که فعالانه در حال نوشتن هستید. شما هم مثل بسیاری از نویسندگان خواهید فهمید که زمانی که غرق نوشتن هستید، ایده‌های جدید و بدیع به سراغتان‌ می‌آید.
پس همچنان که به پیش می‌رویم تا به عناصر اصلی داستان نگاهی بیاندازیم، سه اصل مهم نویسندگی را که ابتدا عنوان کردم به یاد داشت باشید:
۱. بنویسید.
۲. باز هم بنویسید.
۳. به نوشتن ادامه دهید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
تعریف گفتگو یا دیالوگ

فرض کنید دارید داستان کوتاهی می نویسید که در آن مردی به زنی می گوید از خانه اش برود بیرون. این سطر را چه طور می نویسید؟ (مرد از زن خواست از خانه اش برود بیرون) یا (مرد رو به زن کرد و گفت: «از خانه من برو بیرون»)

«گفتگو» یا «دیالوگ» که یکی از مهمترین عناصر داستان است به صورت صحبت میان «شخصیت‌ها»ی داستان تعریف می‌شود. این عنصر مهم‌ترین وسیله برای «شخصیت پردازی» و یکی از کلیدی‌ترین ابزارهای نویسنده برای پیشبرد «خط طرح» است. به طوری که کم یافت می شوند داستانهای کوتاه خوبی که دیالوگ قوی نداشته باشند و برعکس، داستانهای کوتاهی که دیالوگ قوی نداشته باشند هم معمولا داستانهای خوبی از کار در نمی آیند.
دیالوگ در واقع یک ابزار مهم در دست نویسنده است تا به طور «غیرمستقیم» اطلاعات بسیاری را از زبان شخصیت های داستان خود به خواننده بدهد. از همین رو، یک گفتگوی خوب گفتگویی است که در خدمت پیشبرد داستان باشد وگرنه به صحبت های رد و بدل شده میان دو نفر که هیچ کاربردی در داستان نداشته باشد «مکالمه» می گویند نه «گفتگو». برای فهم بهتر تفاوت میان دیالوگ و مکالمه خوب است بدانیم که در زبان انگلیسی دو واژه‌ی دیالوگ (Dialogue) و کانورسیشن (Conversation) وجود دارد که تقریباً به یک معنی هستند اما از نظر نویسندگان مفهوم جداگانه‌ای دارند.
منظور از «مکالمه»، صحبت‌های روزمره میان ما انسان‌هاست. صحبت‌هایی که هر روز میان ما رد و بدل می‌شود و نباید در داستان ـ به ویژه داستان کوتاه ـ جایی داشته باشد. بگذارید مثالی بزنیم. متن زیر یک «مکالمه» است:
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21

- سلام.
- سلام.
- چه خبر؟
- هیچی، سلامتی، شما چه خبر؟
- ممنون. ما هم بد نیستیم.


حال به یک «گفتگو» توجه کنید:

- سلام
- گیرم که علیک!
- چیه؟ بازم شمشیر از رو بستی اول صبحی.
- با آدم‌های بی‌چشم و رو باید هم از رو بست!


همان طور که می‌بینید، در نوشته‌ی ابتدایی ـ که آن را «مکالمه» نامیدیم ـ عبارت‌های معمولی که هر روز میان هزاران فرد رد و بدل می‌شود، آورده شده است. این مکالمه‌ها هیچ داده‌ی جدیدی ـ نه در مورد شخصیت‌های داستان و نه در مورد خط طرح داستان ـ به خواننده نمی‌دهد. طبیعی است که خواننده نیز از خواندن مکرر این گونه مکالمه‌ها به ستوه می‌آید و سر انجام داستان را نیمه کاره رها می‌کند.
حال به نوشته‌ی دوم نگاهی بیندازید. «گیرم که علیک!» این «گفتگو» نشان می‌دهد که شخصیت دوم چندان دل خوشی از شخصیت اول ندارد. همچنین نشان می‌دهد شخصیت دوم از سطح فرهنگی برخوردار و جزء توده‌ی خاصی است. در واقع این «گفتگو» بخشی از شخصیت پردازی داستان نیز هست. فرض کنید شخص دوم می‌گفت: «سلام و زهر مار!» پر واضح است که در این صورت شخصیت او جور دیگری به خواننده شناسانده می‌شد. در عبارت «چیه؟ بازم شمشیر رو از رو بستی اول صبحی» نیز دو نکته نهفته است. یکی آنکه این عبارت سطح فرهنگی شخصیت اول را به خواننده انتقال می‌دهد. خواننده مطلع می‌شود که شخصیت اول دارای سطح تحصیلاتی است که دست کم معنی عبارت «بستن شمشیر از رو» را می‌داند. دیگر آنکه بخشی از «فضا پردازی» داستان با عبارت «اول صبحی» تحقق می‌یابد. عبارت آخر نیز به نوعی شخصیت پردازی فرد دوم است. این فرد شخصیتی نکته سنج و ظریف بین دارد که در «گفتگو»ی خود ارتباطی میان «بی چشم و رو» و «بستن شمشیر از رو» ایجاد کرده است. بنابراین، نوشتن «گفتگو» در داستان ـ به ویژه داستان کوتاه که مجالی مختصر دارد ـ جزیی از مهم‌ترین دغدغه‌های هر نویسنده است و نباید با آوردن چند مکالمه‌ی روزمره این گونه انگاشت که یک «دیالوگ» خلق شده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
چگونه دیالوگ یا گفتگو بنویسیم؟

بعد از تعریف دیالوگ، می رسیم به شیوه ی خلق یک دیالوگ خوب.
به این جمله ها دقت کنید:

ابراهیم گفت: «حسن باز بدهی بالا آورده ننه»
هادی گفت: «از همه محل پول قرض کرده و زده به چاک»
ننه گفت: «خرج اعتیادش کرده»


آیا به نظر شما، جملات بالا نمونه ی خوبی از یک دیالوگ محسوب می شود؟ چه جزئیات یا به عبارت بهتر چه مصالحی به نظر شما در مکالمه ی بالا کم است تا تبدیل به یک دیالوگ شود؟
لطفا به مکالمه ی زیر دقت کنید:

ابراهیم گفت: «حسن باز دررفته ننه. قرض بالاآورده باز. تا دودمانمونو به باد نده و کاری نکنه که اهالی محل خشتکمونو بکشن سرمون دس وردار نیست».
هادی گفت: «داداش راست می گـه. از همه ی محل پول قرض کرده. همین امروز حاج تقی جلومو گرفت و گفت به این اخویت بگو سر برج داره می شه پول ما رو زودتر بیاره».
ننه گفت: «روز روزش که سر کار بود هر چی در می آورد خرج اون مواد کوفتی می کرد حالا که... چی بگم مادر که دلم خونه... کاش یه جو غیرت و مردونگی پدر خدابیامرزتون تو تن این بی غیرت بود.»


چه تفاوتهایی بین دو نمونه ی ذکر شده از گفتگو وجود دارد؟ درست است! نخست: دیالوگ اول، به صورت کاملا گزارشی نوشته شده است و هر شخصیت تنها به گزارش کارها و رفتارهای حسن می پردازد بی آنکه خواننده به احساسات گوینده های گفتگو نسبت به رفتارهای ناشایست حسن پی ببرد در حالی که در دیالوگ دوم، از مفاد گفتگوها می توان به موضع گیری گویندگان و احساسات آنها پی برد.
دوم آنکه گفتگوی اول هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمی کند در حالی که طبق تعریف، نه فقط دیالوگ که همه ی اجزا و ارکان یک داستان کوتاه باید در خدمت پیشبرد داستان باشند. به نظر می رسد دیالوگ دوم از این حیث کار بزرگی کرده است. دقت کنید که با خواندن دیالوگ دوم خواننده «غیر مستقیم» چه اطلاعات ذی قیمتی کسب می کند:
1-حسن مقروض است و به همین دلیل فرار کرده ـ مفاد دیالوگ ابراهیم.
2-هادی و ابراهیم برادران حسن هستند ـ مفاد دیالوگ هادی.
3-پدر خانواده فوت کرده است ـ مفاد دیالوگ مادر.
4-حسن معتاد است ـ مفاد دیالوگ مادر.


در واقع دیالوگ دوم یک نمونه ی خوب از دیالوگ نویسی است اما مسالتن!
حالا لطفا کمی به دیالوگ دوم دقت کنید. چه نکته ی ـ اگر نگویم منفی ـ غیر ضروری و گاه آزاردهنده در این دیالوگ می بینید؟ نمی بینید؟! خب یک قدری بیشتر از «کمی» دقت کنید! درست است!
استفاده ی مکرر از فعل «گفت» یک قدری برای خواننده آزاردهنده است اگر هم نباشد غیر ضروری است. پس خوب است یادمان باشد استفاده ی درست از علایم نگارشی در هنگام نوشتن یک مکالمه هنری است که هر نویسنده ی خوش قلمی باید با آن به خوبی آشنا باشد. چرا که نه تنها به فهم بهتر خواننده از مکالمه کمک می کند، «فرم» و «فضا»ی داستان را از یکنواختی خارج می سازد. معمولا نویسندگان از دو شیوه ی نگارشی «توامان» در دیالوگ استفاده می کنند:


  • فعل نقل + دو نقطه(:) و کوتیشن باز («)+ دیالوگ + علامت نگارشی متناسب با دیالوگ + کوتیشن بسته (»)
    • و نیز خط تیره (ـ)
که استفاده از خط تیره (ـ) در نوشتن گفتگو یکی از روش‌های مرسوم و جا افتاده است اما باید به این نکته توجه داشت که در نگارش داستان از این رسم الخط، به جا استفاده کرد. در صح*نه‌ای که بیشتر از 2 نفر در آن حضور دارند، استفاده از این روش ـ حتی اگر خواننده بتواند حدس بزند که چه کسی سخن می‌گوید ـ صحیح به نظر نمی‌رسد. همچنین معمولا در گفتگوی دو نفره هم اولین دیالوگ هر شخصیت را با خط تیره آغاز نمی کنند تا خواننده ابتدا بفهمد چه کسی شروع کننده ی دیالوگ است مگر آنکه به دلیل اتفاقات رخ داده یا فضای داستان این موضوع برای خواننده روشن باشد.
بعضی از نویسندگان تازه کار با استفاده از علایم مختلف سعی می‌کنند گفتگوهای میان چند نفر را با این روش بنگارند. مثلاً برای نفر اول خط تیره (ـ)، برای نفر دوم علامت به علاوه (+)، برای نفر سوم ستاره (*)، و... استفاده می‌کنند. این روش نیز در سجاوندی هیچ زبانی جایی ندارد و مردود است. بنابراین، روش مناسب در نگارش گفتگوهای میان بیش از 2 نفر در داستان، استفاده از نام و جمله بندی‌های کامل است. برای مثال:

علی پرسید: «و تمام این مسایل چه ربطی به ما داره؟» پرویز، بی‌حوصله و بدون اینکه به طرف علی برگردد، گفت: «ربطش اینه که ما رفیق آقا دزده هستیم! خر فهم شد؟» و بی هدف کلوخی را که کنار کوچه افتاده بود، شوت کرد. کلوخ کنار من به دیوار خورد و مثل خیال‌هایی که قبل از این ماجراها در سر داشتم، خرد شد.


استفاده از رنگ ها یا فونت های مختلف هم در دیالوگ نویسی جایی ندارد. فراموش نکنیم برای انجام هر کاری باید از ابزار مربوط به آن استفاده کرد و حتی نوآوری نیز باید در حیطه‌ی همان ابزار باشد. همان طور که یک فیلمساز نمی‌تواند جلوی دوربین بیاید و یک صح*نه را با متن دلخواه خودش توصیف کند، یا مثلاً یک صفحه از رمان مورد نظرش را به عنوان تکمیل صح*نه در میان فیلم به نمایش بگذارد، نویسنده‌ی داستان نیز مجوز استفاده از رنگی کردن متن، ارتباط داستان به تصویر، و امثالهم را ندارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
چگونه یک دیالوگ بهتر بنویسیم؟

لطفا به این دیالوگ دقت کنید:

ابراهیم کنار در روی زیلوی کهنه نشست و کلاه شاپوی تازه اش را از سر برداشت: «حسن باز دررفته ننه. قرض بالاآورده باز.» ننه جوابش را نداد. سرش پایین بود و با انگشتهای زبر و کارکرده اش به گلهای قالی دست می کشید. ابراهیم بی اختیار مشتش گره شد و پشک های دماغش شروع کرد به زدن.
ـ این پسر تا دودمانمونو به باد نده و کاری نکنه که اهالی محل خشتکمونو بکشن سرمون دس وردار نیست ننه. تو رو روح آقام اگه می دونی کجاس به من بگو.
هادی که تا آن وقت ساکت بود به سمت ننه چرخی و گفت:«داداش راست می گـه مادر. از همه ی محل پول قرض کرده. همین امروز حاج تقی جلومو گرفت و گفت به این اخویت بگو سر برج داره می شه پول ما رو زودتر بیاره».
ننه سر بلند کرد. نگاهش بین ابراهیم و هادی نی نی می زد. دست کارکرده و پر چروکش را به صورتش کشید و نالید: «روز روزش که سر کار بود هر چی در می آورد خرج اون مواد کوفتی می کرد حالا که....» و آه کشید. آه که نه. انگار نفس کم آورده باشد. یک باره هق هق کرد: «چی بگم مادر که دلم خونه... کاش یه جو غیرت و مردونگی پدر خدابیامرزتون تو تن این بی غیرت بود. کجایی آسدمهدی که ببینی پسر ارشدت گل پسرت چی داره به روزمون می آره؟» و آرام با گوشه ی چارقد اشکهاش را پاک کرد.


من به این دیالوگ سوم می گویم «دیالوگ بهتر از خوب!»
می بینید که در این دیالوگ علاوه بر خوب بودن دیالوگ ها فضای رد و بدل شدن دیالوگ نیز خوب است. به عنوان مثال می بینید، نویسنده به جا از حذف فعل یا -به جای استفاده از فعل- حالت گوینده وقت گفتن دیالوگ به همراه خط تیره استفاده کرده است. ضمن آنکه نه فقط از «مفاد دیالوگ»، خواننده پی به اطلاعات ذکر شده در سطرهای بالا می برد بلکه با درونیات و صفات شخصیتهای داستان بیشتر آشنا می شود در واقع نویسنده ای که چنین دیالوگی می نویسد بی تلاش و نکاپوی بسیار و بعضاً بی فایده یا کم اثر شخصیت های داستان خود را به خواننده می شناساند:

ابراهیم یک مرد داش مشدی و لوطی صفت است که از مقروض بودن برادر در رنج است و با این همه پسر ارشد خانواده نیست.
2. مادر خانواده، پیرزنی است که دست های کارکرده و زحمتکش دارد.
3. هادی یک جوان امروزی به نظر می رسد که به جای لفظ «ننه» از کلمه ی «مادر» استفاده می کند.

جمع بندی
به طور خلاصه وقت نوشتن داستان یادمان باشد:
1. دیالوگ در داستان نویسی تعریفی جدا از مکالمه دارد و یکی از مهم ترین ابزارهای دست نویسنده است.
2. حین نوشتن دیالوگ اگر به فضای رخ دادن آن و به احساسات گویندگان و شنوندگان اشاره شود برای خواننده به مراتب جذاب تر و قابل فهم تر خواهد بود.
3. یک دیالوگ خوب حتما در خدمت داستان است و اطلاعات لازم را برای پیشبرد داستان به خواننده می دهد.
4. علایم نگارشی در یک دیالوگ به صورتی که گفته شد باید رعایت شوند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
خط طرح چیست؟

در مورد طرح، طرح اولیه، پی‌رنگ، یا پلات داستان تعاریف و توضیح‌های بسیاری از طرف نویسندگان و منتقدان ارایه شده است که بعضی از آنها زیبا اما غیر کاربردی هستند و بعضی دیگر فقط گره بر روی گره می‌آورند و کمکی به درک مطلب نمی‌کنند. بدون اینکه خود را درگیر این تعاریف و کلمات قصار نویسندگان و منتقدان بکنیم، اجازه دهید تعریفی کاربردی از خط طرح را استفاده کنیم.
«خط طرح (Plot line)» مسیر داستان و به طور کلی حوادث و رویدادهایی است که از ابتدا تا انتهای داستان روی خواهد داد. خط طرح داستان کوتاه معمولاً بسیار کوتاه و در حد یک پاراگراف یا چند جمله است. این خط طرح موارد ذیل را در بر خواهد داشت:
1ـ شروع داستان
2ـ شخصیت اصلی داستان (توصیف اجمالی)
3ـ حادثه‌ی اصلی داستان
4ـ پایان داستان

خط طرح با این تعریف، می‌تواند نویسنده‌ی نوقلم را از سردرگمی و به بیراهه رفتن در نگارش داستان حفظ کند. در مورد اصطلاحات فوق نگران نباشید.
نکته‌ی مهم این است که «فکر اولیه» یا «ایده»‌ی داستان را با «خط طرح» اشتباه نکنیم. ایده‌ی داستان فکر خامی است که به واسطه‌ی یک محرک بیرونی در ذهن نویسنده شکل گرفته است. محرک بیرونی را چون جرقه‌ای فرض کنید که شمعک (پیلوت) بخاری را روشن کرده است. این شمعک مانند «ایده» شعله‌ی ضعیف و کوچکی است، اما این قابلیت را دارد که شعله‌های اصلی بخاری را روشن کند. به عبارتی نویسنده با فکر، تامل، و صرف وقت می‌تواند ایده را به یک «خط طرح» خوب تبدیل کند و همان طور که شعله‌های بخاری می‌توانند تمام فضا و زوایای یک اتاق را گرم کنند، خط طرح مناسب نیز می‌تواند داستانی قوی را موجب شود.
برای مثال یک نویسنده جرقه ‏ای در ذهنش می‏زند مربوط به:«خرابکاری‌های بچه‌ای لوس و بی‌ادب». این فکر تنها یک ایده است و نویسنده برای نوشتن خط طرح باید شروع (مکان و زمان شروع داستان و محیط داستان)، شخصیت اصلی (همان بچه‌ی لوس و بی ادب)، حادثه‌ی داستان (ماجرایی که پیش می ‏آید)، و پایان داستان را به طور خلاصه بنویسد. نوشتن این مطالب در چند جمله، خط طرح را تشکیل می ‏دهد. سپس نویسنده از روی این خط طرح، داستان را می نویسد.
در مورد همین مثال می‌توان نوشت: «در خانه‌ی افرادی ساده و از طبقه‌ی اجتماعی متوسط، مهمان ناخوانده‌ای می‌آید که پسری حدود 4 ساله، بسیار شیطون، لوس، و بی‌ادب به نام نادر دارند. افراد خانواده با مهمان‌ها رو در بایستی دارند و به خاطر اینکه آبرویشان حفظ شود شیطنت‌های نادر را تحمل می‌کنند. این کار باعث می‌شود که نادر بسیاری از اسباب و اثاثیه‌ی منزل آنها را بشکند و خ*را*ب کند. در نهایت مهمان‌ها (و نادر) می‌روند و اهل خانه را با وسایل شکسته تنها می‌گذارند، در حالی که یکی از اعضای خانواده می‌گوید خوب شد آبرومون نرفت!»
همان طور که می‌بینید، ایرادی ندارد علت و سبب ماجراها و حادثه‌های داستان را به روشنی در خط طرح بیان کنید، اما مشخص است که این علت‌ها در داستان نویسی در لفافه و هنرمندانه به خواننده القا خواهند شد. به همین دلیل باید گفت: «خط طرح خلاصه‌ای از داستان نیست!» خط طرح چهار چوب‌های داستان است. درست مانند آنکه شما با گچ، تیرک، و وسایل نقشه کشی، زیربنای داستان خود را علامتگذاری کرده باشید تا بعداً پی را بکنید و بر روی آن خانه‌ای (داستانی) بنا نهید.
در خط طرح نوشته شده در بالا، «شروع داستان» مشخص شده است. توجه کنید که منظور از «شروع»، لحظه‌ی زمانی دقیق یا مکان دقیق نیست! بلکه حدود و حیطه‌ی داستان است. در خط طرح فوق، مکان داستان یک خانه ترسیم شده است و زمان داستان هر روز یا شب معمولی خواهد بود.
در این خط طرح، همچنین، شخصیت اصلی داستان (نادر) به طور کلی مشخص شده است. شاید بعضی از شما موافق نباشید که نادر شخصیت اصلی داستان است و بگویید «راوی داستان» شخصیت اصلی است. اما اگر قبول کنید «شخصیت اصلی کسی است که تمرکز داستان و ماجراها بر روی اوست»، شاید با من هم عقیده شوید.
ماجرای کلی، حوادث داستان، و پایان داستان نیز در خط طرح فوق به طور کلی تشریح شده است. در این خط طرح شاید حادثه‌ی اصلی ـ که نمایان‌تر و مشخص‌تر از دیگر حوادث است و باید در اواخر داستان رخ دهد ـ وجود نداشته باشد(که می‌تواند جزء ضعف‌های یک داستان باشد)، اما به نظر من همان گفتن «خوب شد آبرومون نرفت» از زبان یکی از اعضای خانواده‌ای که قرار است آن همه بلا در داستان بر سرشان بیاید، یک حادثه‌ی اصلی است و پیام مهمی دارد.

آیا به خط طرح نیاز است؟

شاید بگویید تا به حال نشنیده و ندیده‌اید که نویسندگان بزرگ ابتدا خط طرح بنویسند و بعد از روی آن داستان. بله، شاید حق با شما باشد. هر وقت شما هم نویسنده‌ی بزرگی شدید حق دارید بدون نوشتن خط طرح، داستان خود را آغاز کنید!
توجه داشته باشید که نویسندگان کار کشته، مانند استادان شطرنج هستند. بسیاری از استادان شطرنج، ساعت‌ها به صفحه‌ی خالی شطرنج یا مهره‌های بی‌تحرک روی آن خیره می‌شوند و به ظاهر کاری نمی‌کنند. بسیاری از آنها نیز به نقطه‌ای نامعلوم خیره می‌شوند و ظاهراً به خلسه فرو رفته‌اند. اما آنها در ذهن خود هزاران و ملیون‌ها حالت مختلف را ترسیم و تحلیل می‌کنند. نویسندگان بزرگ نیز ایده‌ها را در ذهن خود تحلیل کرده، به خط طرح‌های متعدد بسط می‌دهند و سپس بهترین خط طرح را برای نگارش داستان انتخاب می‌کنند.
برای شروع ـ دست کم برای ده‌ها داستان اول زندگی نویسندگیتان ـ بهتر است قبل از نگارش داستان، خط طرح خود را مکتوب کنید.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21
بسط خط طرح به داستان


مقدمه:
در گفتارهای پیشین گفته شد که چگونه «فکر اولیه» یا «ایده» به ذهن نویسنده خطور می‌کند و چگونه نویسنده باید «خط طرح» داستان را از روی «ایده» بنویسد. مرحله‌ی بعد، نوشتن یا به عبارتی ساختن داستان از روی خط طرح است.
حقیقت این است که بسط خط طرح و نگارش داستان از روی آن، فرایندی است که هر نویسنده باید خود به آن دست‌یابد. شاید این فرایند نیز از جمله مسایلی باشد که در هیچ دو نویسنده‌ای مانند هم نباشد و نتوان یک قانون یا روند کلی برای آن در نظر گرفت. نگارش داستان آمیزه‌ای است از خلاقیت، نثر، فنون داستان نویسی، تجربه، تجربه، و باز هم تجربه‌ی نویسنده. اما خلاقیت و تجربه چیزی نیست که بتوان آن را آموزش داد.
در این گفتار سعی بر این است تا فرایندی پیشنهاد شود که مسیر کلی کار را به نویسنده‌ی نو قلم نشان دهد.

مراحل نگارش داستان:
فرایندنما (فلوچارت) زیر را ببینید. این فرایندنما، مراحل کلی خلق یک داستان کوتاه را نشان می‌دهد.
تعیین زاویه دید و راوی- پس از نگارش خط طرح، باید مشخص شود که داستان را چه کسی روایت می‌کند. آیا یکی از شخصیت‌های درگیر در داستان، داستان را روایت می‌کند؟ کدام شخصیت؟ آیا روایت مانند فیلم‌های سینمایی است و راوی مانند دوربین فیلمبرداری هیچ گاه خود را نشان نمی‌دهد؟
تعیین توالی ماجراها، اتفاق‌ها و حادثه‌ها- هنگامی که راوی مشخص شد، نویسنده باید از دید وی ماجراها، اتفاق‌ها و حادثه‌ها را به ترتیب بنویسید. این مرحله، ممکن است در ذهن یک نویسنده‌ی با تجربه به طور خودکار ایجاد شود و وی این مراحل را بر روی کاغذ نیاورد. اما یک نویسنده‌ی نوقلم بهتر است این موارد را مکتوب و در نگارش داستان از آنها استفاده کند. برای مثال در داستان «ماجرای من و شریکم»، می‌توان توالی ماجراها را اینگونه نوشت:


حسین (راوی) در مدت تعطیلات تابستان بی‌کار است ← یکی از همکلاسی‌های حسین به نام حمید به او پیشنهاد شراکت در بلال فروشی (دستفروشی) می‌دهد ← حسین با اینکه از اخلاق حمید خوشش نمی‌آید، حاضر می‌شود شراکت را با او آزمایش کند ← با کلی چانه زنی بر سر شراکت حمید شصت درصد، حسین چهل درصد به توافق می‌رسند ← فردای آن روز هر دو برای خرید بلال به میدان جنوب شهر می‌روند ← شوفر اتوبوس اول، آنها را با بار بلال سوار نمی‌کند ← با توجیه حمید برای فروش بلال‌ها به « بالای شهر» می‌روند ← حمید بلال‌ها را به بعضی از مشتری‌های با ظاهر پولدار بسیار گران می‌فروشد ← کودک فقیری ملتمسانه به بساط آنها نگاه می‌کند، حمید با او تند برخورد می‌کند و می‌خواهد او را دور کند اما حسین با پول خودش برای او بلال آماده می‌کند ← حمید چند بلال را به قیمت بسیار بسیار گران به یک مادر و پسر پولدار می‌فروشد ← حسین از رفتار و کردار حمید بسیار ناراحت است ← سر تقسیم سود حمید قصد دارد سر حسین کلاه بگذارد اما حسین هوشیار است ← درنهایت حسین تصمیم می‌گیرد شراکتش را با حمید به هم بزند و خودش جداگانه کار کند.
نگارش داستان کوتاه- همان طور که گفته شد، بسط دادن خط طرح و ماجراهای آن به داستان، مستلزم خلاقیت، نثر مناسب، استفاده از فنون نگارش داستان کوتاه، و ـ بیش از همه‌ی اینها ـ «تجربه» است.
بازنویسی ـ شاید مهمترین مرحله‌ی نگارش داستان، باز نویسی باشد. توجه داشته باشید که به عنوان یک نویسنده، به ویژه زمانی که نویسنده‌ی مجرب و معروفی شدید ـ هیچ داستانی را قبل از بازنویسی به کسی ارایه نکنید؛ حتا اگر آن فرد بخواهد به طور خصوصی اشکال‌ها و ایرادهای داستان شما را به خود شما بازگو کند. بازنویسی جزئی از مراحل نگارش داستان است و تا انجام نشود، داستان نویسنده، داستان کاملی نخواهد بود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos

deimos

نویسنده افتخاری + مدیر بازنشسته ادبیات
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-13
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
23,606
امتیازها
118
کیف پول من
1,976
Points
21

نگارش داستان کوتاه:


نگارش داستان کوتاه کار واقعاً دشواری است که روز به روز دشوارتر نیز می‌شود. شاید بزرگترین دغدغه‌ی ذهن نویسنده‌ی جوان در به تحریر در آوردن داستان کوتاه، نقطه‌ی شروع و پایان داستان باشد، حال آنکه علاوه بر اینها، ایجاد کشش و جذابیت برای خواننده، باید مد نظر هر نویسنده‌ای باشد. کاری که با پیرتر شدن «داستان کوتاه» روز به روز سخت‌تر می‌ود.
امروزه داستان کوتاه باید به نحوی نوشته شود که نام داستان، خواننده را به خواندن جمله‌ی اول داستان ترغیب کند، جمله‌ی اول خواننده را تا پایان بند (پاراگراف) اول، و آن تا پایان صفحه‌ی اول و این تا پایان داستان همراه سازد. قطعاً این گونه نگارش کار یک نویسنده‌ی زبردست است و کسی از نوقلمان انتظار ندارد که چنین نثری داشته باشند، اما باید توجه کرد که هدف نهایی، رسیدن به چنین نگارشی در داستان کوتاه است.
نکاتی که در ادامه می‌آید، تنها اشاره‌هایی برای توجه بیشتر به نگارش داستان و جستجوی آن نکات در داستان‌های موفق نویسندگان بزرگ است.

1- عدم تعادل، سرچشمه‌ی داستان
«داستان از جایی شروع می‌شود که تعادل زندگی بر هم خورد». این جمله را بارها شنیده اید و باز هم خواهید شنید. اما درک و به کارگیری آن در ایده و داستان مستلزم تجربه و توجه به داستان‌های نویسندگان بزرگ است.

2- سیر داستان
داستان کوتاه با شرح (Exposition) وضعیت آغاز شده، گسترش (Development) می‌یابد، و با بار نمایشی (Drama) به پایان می‌رسد. برای مثال در داستان «ماجرای من و شریکم»، یکی دو صفحه‌ی اول شرح، قضیه‌ی شراکت و تمامی ماجراهای بعد از آن، گسترش، و بر هم خوردن شراکت درام داستان بود.

3- ایجاد پرسش
نویسنده باید در حین داستان، در ذهن خواننده پرسش ایجاد کند. خواننده باید از خود بپرسد: «چرا عباس از امیر می‌ترسد؟»، «چرا عاطفه عاشق علی است؟»، «چرا راحله حقیقت را به همکارش نگفت؟»، «چرا صمد در مقابل کار فرید، عکس العملی نشان ندارد؟»، و... «چرا»های ذهن خواننده ایجاد کشش می‌کند. اما نویسنده باید در جای مناسب داستان، پاسخ آن چراها را گنجانده باشد.

4- مدیریت اطلاعات
طبیعی است که نویسنده تمامی ماجرا‌ها، اتفاقات، حادثه‌ها، نقشه‌ها و فکر و درون شخصیت‌های داستانش را می‌داند، اما چه زمانی باید این اطلاعات در اختیار خواننده قرار گیرد؟ اگر نام یک داستان پلیسی ـ جنایی «کشته شدن سعید به دست رضا» باشد، کسی آن داستان را خواهد خواند؟ نویسنده بر اساس تجربه و خلاقیت خود باید دریابد که چه زمانی و چه اطلاعاتی را باید به خواننده منتقل کند. طوری که خواننده پس از گرفتن آن مطالب در ذهن خود بگوید: «آهان! پس این قضیه وجود داشت! همین بود که 2 صفحه‌ی قبل فلان شخصیت، چنان کاری کرد... آهان!»

5- تصویر بجای تلقین
چخوف می‌گوید: «وقتی می‌خواهید غم انگیزی چیزی را نشان بدهید، خود آن چیز را تصویر کنید». نویسنده نباید درام داستان و دیگر نکات به ویژه پیام را مستقیما در داستان بیاورد یا ناشیانه به آن اشاره کند. روایت کردن قوی یک ماجرا، به صورتی که خواننده بتواند آن را در ذهن تصویر کند و آن قدر واقعی ببیند که احتمال دهد برای هر انسانی ـ حتا خود خواننده ـ ممکن است اتفاق افتد، بهتر از تلقین کردن مستقیم عقیده‌ی نویسنده در داستان است. گورکی می‌گوید: «هر چه دایره‌ی تجارب نویسنده وسیع‌تر باشد، جانبداری و تعصب در نوشته‌هایش کمتر خواهد بود.»

6-پایان غیر قابل پیش‌بینی
نوشتن داستانی که خواننده نتواند پایان دقیقی برای آن پیش‌بینی کند، بی‌شک مهمترین عامل ایجاد کشش و جاذبه است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : deimos
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا