با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
ما آدمها، چه موجودات سختی هستیم!
با چه دردهایی میگذرونیم. چه شبهایی رو به صبح میرسونیم. با چه دل شکستنهایی زنده میمونیم!
هزاران بار میمیریم و زنده میشیم و باز هم، نفس میکشیم.
آخه کی این جور زنده بودن رو میخواد؟!
مثل مردهها زندگی میکنیم؛ فقط نفس میکشیم!
وقتی که حتیٰ؛ حسرت یه شب خواب راحت رو هم به دل داری؛
وقتی دلتنگیت میشه واسه شنیدن صدای خندهات!
دلتنگ بیخیال بودنت؛
و درد بزرگتر، دلتنگ خودت بودن!
چقدر درد داره؛ آدم، دلش واسه خودش بسوزه.
ما زندگی نمیکنیم؛ فقط میگذرونیم به اجبار.
فقط تحمل، تحمل، تحمل!
میدونی؟! دلم یه دنیای اروم میخواد؛ بدون ترس از دست دادنت، بدون ترس نبودن و اتفاقات شوم... دلم، یه دنیای دخترونه صورتی رنگ میخواد؛ با همون آرامش و قشنگیش، که ذوق کنم از رنگ مورد علاقهام! من باشم و همهچیزای صورتی. کنارت بشینم و نترسم که یه وقت من رو بزاری و بری.
یه هدفون صورتیرنگ بزارم رو گوشام؛ فقطم صدای خاص اون پادکستها توش پخش بشه. ولی؛ قبول داری شنیدن صدای خود آدم، از پادکست و صدای ضبط شده؛ خیلی بهتره؟!
دلتنگم من؛ بساز با من. ویرونم من؛ آوارهام کردی.
میون یک عالم آدم، تک و تنهام گذاشتی؛
دستم رو وسط این همه شلوغی، ول کردی.
گم شدم میون آدمها؛ آشنای من، فقط تویی.
تو که نباشی؛ دیگه کسی رو تو دنیا، نمیشناسم.
تنهای تنها میشم.
بیا باز دوباره دستام رو بگیر.
باز بگو: "ببین؛ بخاطر تو اومدم ".
بگو: "اگه تو نبودی؛ منم نبودم ".
بگو: "بدون من، جایی نمیری ".
بگو: "اِشتباهی دستام از دستات ول شده ". بگو؛ تو فقط بگو. بگو و دل آشوبم رو آروم کن!
نشستم، تو همون کافه تاریک و کوچیکی که میگفتم؛ اینجا مثل، زندان میمونه. چرا همش من رو میاری اینجا؟ و تو در جواب غرغرهایم فقط یک لبخند میزدی.
حالا، همون کافه تاریک، شده همدم روزای دلتنگیم. میام؛ میشینم روی همون میزی که همیشه باهم مینشستیم.
همونی که سفارش میدادی رو، سفارش میدم؛ قهوه، با شکلات تلخ! میرم تو فکر؛ به یاد اون روزایی که همینجا، چهقدر شیطنت میکردیم.
مثل همون روزی که انقدر شیطنت کردی، شیر کاکائویی که برام سفارش داده بودی؛ ریخت رو لباسم و با حرص، فقط نگات میکردم و تو میگفتی؛ من نبودم که! بعد، پقی میزدی زیر خنده از حرص خوردنم.
به یاد اون روزها، فقط آه مونده برام.
کاش، به جای خاطراتت، خودت هم کنارم بودی؛
دیگر اعتراض نمیکنم از کثیف شدن لباسم.
از شیطنتت که حرصم رو در میآورد. کاش بودی و من فقط؛ نگاهت میکردم.
کاش...
دلتنگی، یک واژه شیش حرفی اما، پُر از حرف و معنا!
دلتنگم و عجیب دلم گرفته!
به اندازه تمام عمر!
بغض خفه کنندهای دارم؛
اما همچنان لبخند به ل*ب!
میدانم بالآخره یک روز خوب، خواهد آمد. منتظر آن یک ب*غ*ل اتفاق خوب میمانم.
بالآخره خواهد آمد...