خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

ساعت تک رمان

حوراء

ناظر آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-22
نوشته‌ها
66
کیف پول من
21,817
Points
100
بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان: کابی
ژانر: عاشقانه، تخیلی، طنز
نویسنده: حوراء
خلاصه:
من یه گربه‌ی ساده نیستم. من یه اَبَرگربه‌ام که دختر کوچولوهای در معرض خطری مثل تو رو نجات میدم. من محافظ توأم. پس به نفعته برای در أمان موندن، به حرف محافظ خفنت گوش بدی خانم کوچولو!
#انجمن_تک_رمان
#داستانک_کابی
#حوراء_تقی_پور
کد:
بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان: کابی
ژانر: عاشقانه، تخیلی، طنز
نویسنده: حوراء
خلاصه:
من یه گربه‌ی ساده نیستم. من یه اَبَرگربه‌ام که دختر کوچولوهای در معرض خطری مثل تو رو نجات میدم. من محافظ توأم. پس به نفعته برای در أمان موندن، به حرف محافظ خفنت گوش بدی خانم کوچولو.
#انجمن_تک_رمان
#داستانک_کابی
#حوراء_تقی_پور
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حوراء

ناظر آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-22
نوشته‌ها
66
کیف پول من
21,817
Points
100
از کنار سطل زباله، سرکی کشیدم. همچنان خبری نبود. صدای میوی گربه‌ای از زیر سطل آمد. نگاهش کردم. دراز کشیده بود و با آن چشمان سبز و مردمک‌های مشکی ترسناکش موشکافانه نگاهم می‌کرد. نگاه تمسخرآمیزم را که به خودش دید با لحنی عجیب گفت:
- بیا این زیر.
چشم غره‌ای رفتم و حق به جانب گفتم:
- مگه نمی‌بینی چقدر سفیدم؟ بیام زیر سطل آشغال که مثل تو زشت میشم! فکر کردی مثل تو گربه خ*یاب*ونی‌ام؟
گربه با آن پشم‌های سیاه و کثیفش، با تمسخر گفت:
- نکنه فکر کردی گربه‌ی شاه پریونی چیزی هستی؟ توأم یکی از این گربه خوشگل‌هایی هستی که فکر می‌کنن می‌تونن مخ یکی از این پولدارها رو بزنن، ولی چند روز دیگه بین آشغال‌ها می‌بینمت.
همیشه از این گربه‌های لاغرمردنی متنفر بودم. تا خواستم حرفی در جواب چرت و پرت‌هایش بزنم، در سفیدرنگ خانه‌ی ویلایی باز شد و دخترکی نوجوان و لاغر اندام میان چهارچوبش ایستاد. دخترک هی به این‌ور و آن‌ور خیابان سرک می‌کشید. حرصم گرفت. حتما انتظار آن الدنگ را می‌کشد. دخترک احمق.


فـلــش بــک


پوشه‌ای صورتی‌رنگ مقابلم می‌اندازد. زیر چشمی نگاهی به آن چشمان خبیث می‌اندازم؛ سپس با پنجه‌های کوچکم پوشه را باز می‌کنم. در صفحه اول با تصویر یک دختر کوچک با صورت گرد و پوستی گندمی مواجه می‌شوم. موهای مشکی‌رنگ و صافش که آزادانه اطرافش را احاطه کرده و بلندی‌شان تا کمرش می‌رسید، اولین چیزی بود که در تصویر جلب توجه می‌کرد. چشمانش بی‌شباهت به کره‌ای‌ها نبود و گویی رنگ مشکی‌شان را با موهایش ست کرده است. به بینی‌اش نگاه کردم. زمانی که می‌گویم بینی، احتمالا تصویر یک بینی عروسکی و گوگولی در ذهن‌تان نقش می‌بندد؛ اما بینی او، بینی نبود، رسما دماغ بود. گوشتی و ریز.
#انجمن_تک_رمان
#داستانک_کابی
#حوراء_تقی_پور
کد:
از کنار سطل زباله، سرکی کشیدم. همچنان خبری نبود. صدای میوی گربه‌ای از زیر سطل آمد. نگاهش کردم. دراز کشیده بود و با آن چشمان سبز و مردمک‌های مشکی ترسناکش موشکافانه نگاهم می‌کرد. نگاه تمسخرآمیزم را که به خودش دید با لحنی عجیب گفت:
- بیا این زیر.
چشم غره‌ای رفتم و حق به جانب گفتم:
- مگه نمی‌بینی چقدر سفیدم؟ بیام زیر سطل آشغال که مثل تو زشت میشم! فکر کردی مثل تو گربه خ*یاب*ونی‌ام؟
گربه با آن پشم‌های سیاه و کثیفش، با تمسخر گفت:
- نکنه فکر کردی گربه‌ی شاه پریونی چیزی هستی؟ توأم یکی از این گربه خوشگل‌هایی هستی که فکر می‌کنن می‌تونن مخ یکی از این پولدارها رو بزنن، ولی چند روز دیگه بین آشغال‌ها می‌بینمت.
همیشه از این گربه‌های لاغرمردنی متنفر بودم. تا خواستم حرفی در جواب چرت و پرت‌هایش بزنم، در سفیدرنگ خانه‌ی ویلایی باز شد و دخترکی نوجوان و لاغر اندام میان چهارچوبش ایستاد. دخترک هی به این‌ور و آن‌ور خیابان سرک می‌کشید. حرصم گرفت. حتما انتظار آن الدنگ را می‌کشد. دخترک احمق.

فـلــش بــک

پوشه‌ای صورتی‌رنگ مقابلم می‌اندازد. زیر چشمی نگاهی به آن چشمان خبیث می‌اندازم؛ سپس با پنجه‌های کوچکم پوشه را باز می‌کنم. در صفحه اول با تصویر یک دختر کوچک با صورت گرد و پوستی گندمی مواجه می‌شوم. موهای مشکی‌رنگ و صافش که آزادانه اطرافش را احاطه کرده و بلندی‌شان تا کمرش می‌رسید، اولین چیزی بود که در تصویر جلب توجه می‌کرد. چشمانش بی‌شباهت به کره‌ای‌ها نبود و گویی رنگ مشکی‌شان را با موهایش ست کرده است. به بینی‌اش نگاه کردم. زمانی که می‌گویم بینی، احتمالا تصویر یک بینی عروسکی و گوگولی در ذهن‌تان نقش می‌بندد؛ اما بینی او، بینی نبود، رسما دماغ بود. گوشتی و ریز.
#انجمن_تک_رمان
#داستانک_کابی
#حوراء_تقی_پور
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا