خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

دلنوشته صورتک شیشه‌ای | میم.هویار کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع HOOYAR
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 116
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
بسمه تعالی
نام اثر: صورتک شیشه‌ای
نام نویسنده: میم.هویار
ژانر: تراژدی
مقدمه:
هیچ می‌دانی چه می‌گویم؟ صدایم را می‌شنوی؟ حواست هست؟ ببین. من اینجا هستم. زیر خاک. منتظرم بیایی و در بزنی. پنج‌شنبه‌ها دارند تمام می‌شوند. پس تو کجایی؟ آهای...​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Sarina.

مدیر ارشد + ناظر ارشد رمان
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
ناظر ارشد
ناظر انجمن
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
گوینده انجمن
تیزریست انجمن
میکسر انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-21
نوشته‌ها
871
کیف پول من
142,397
Points
1,139
IMG_20241218_192429_297.jpg
خواهشمند است قبل از تایپ شعر و دلنوشته به قوانین زیر توجه کنید:
قوانین تایپ شعر و دلنوشته:
قوانین تایپ شعر و دلنوشته | تک رمان

درخواست جلد:
دفتر درخواست جلد | تک رمان

درخواست تگِ شعر و دلنوشته:
| تاپیک جامع درخواست تگ شعر و دلنوشته |

اعلام پایان شعر و دلنوشته:
تاپیک جامع اعلام پایان شعر و دلنوشته

موفق باشید.✨
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
یادت هست؟ می‌خواستم صدایت کنم و بگویم من هم رفتنی‌ام؛ اما قبل از اینکه صدایی از حنجره‌ام خارج شود، مرا در آغوشت حبس کردی و نفسم رفت. لال شدم. یادت هست چه گفتی؟ گفتی اگر کسی رفتنی باشد، دیگری هم همراه او می‌رود. من رفتم، پس تو کجایی؟​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
نگاه‌هایمان قفل شده در یک قاب شیشه‌ای، نفس‌هایم خاک گرفته و شده یک نوستالژی. شانه‌هایم خمیده و ترک برداشته از فرط بی‌اندیشگی. من فقط می‌خواستم آخرین صدایم را با حسرتم گره بزنم و صدایت بزنم؛ اما خاک‌های سرد نایم را پر کرده‌اند. توان سرفه کردن ندارم. همه چیز کدر، مات و تاریک است. من از تاریکی نمی‌ترسیدم؛ ولی از تنهایی‌اش چرا...​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
یک روز دلم می‌خواهد، میان تمام نبودن‌ها من باشم. میان تمام اشک‌ها من بخندم. میان تمام خاک‌ها من شکوفه بزنم. راستی هیچ می‌دانی که من نمی‌توانم از این پهلو به آن پهلو شوم؟ همه‌چیز بسیار سنگین و متراکم است. گویی دارم تپش قلبم را می‌شنوم. می‌دانی چطور می‌نوازد؟ پس بیا به سکوتش گوش بده.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
اگر روزی دوباره بوی هوای تازه را به ریه‌هایم بفرستم، یا اگر روزی چشمم به نور مهتاب بیفتد و بدانم که روزی دلتنگش‌ می‌شوم؛ هرگز چشم از آسمان و زمین برنخواهم داشت. اگر روزی فرصتی دوباره داشتم، با درختان مهربانی می‌کردم. حالا تنها کسی که با من است، در این تاریکی، ریشه‌های درختان تنومندی‌ست که از عدم وجود من ثمره می‌دهند. هرگاه اگر خواستی مرا ببینی. زیر این درخت بنشین و ثمره‌اش را تماشا کن.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
هر بار سخت‌تر از قبل این را می‌فهمم که نباید منتظر بمانم. مهم نیست انتظار چه را می‌کشم اما همیشه این را فهمیده‌ام که انتظار مرا به تاراج می‌برد. می‌‌کشد تا اتفاق دیگری تو را نکشد. یاد می‌دهد تا هیچ وقت دل نبندی. بی‌رحمانه در اوج نیاز و امید، و در واپسین لحظات زندگی می‌گذرد؛ از همه چیز. انتظار همیشه رو به دره بوده؛ ولی ... ولی آدمی را زنده نگه می‌دارد حتی بعد از مرگ. حتی وقتی که راه نفس را ریشه‌های درختان بسته‌اند.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
می‌فهمی حسرت درون نفس‌های به پایان رسیده‌ام را؟ می‌‌‌توانی غم نشسته بر سنگ مزارم را پاک کنی؟ تا به حال از خود پرسیده‌ای حالا دارد با که حرف می‌زند؟ همانی که ساعت‌ها می‌نشست و با ذوق همه چیز را تعریف می‌کرد، حالا چه کسی سنگ صبورش شده؟ آه ... دیگر صدا زدنت فایده‌ای ندارد. بعد از این هم دیگر نیا. صدای سنگ مزارم را به گوشم نرسان. ای کاش سنگی که روی صورتم گذاشته‌‌ای روی قلبم می‌گذاشتی؛ تا دیگر دلش برای زندگی تنگ نشود... .​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
هر وقت سرم را بالا می‌آورم، سرم می‌خورد به سنگ. برای بار هزارم می‌فهمم که درون خاکم ولی جوانه نزدم. مگر هر چه بکاری، همان را درو نمی‌کنی؟! من چه بودم که تو کاشتی و هیچ از آن سبز نشد. راستی من متوجه شدم که همسایه هم دارم. آنها ساکت‌اند. مثل من زیر خاک تقلا نمی‌کنند. فقط هر از گاهی صدای ناله‌های‌شان چشمانم را وادار به خیس شدن می‌کند. امروز برای بار هزارم به ریشه‌هایی که جای قلبم را پر کرده‌اند، آب دادم. اگر همین چشمان خیس من نبود، تو که نمی‌آمدی به آنها آب بدهی و می‌خشکیدند.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

HOOYAR

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-11-28
نوشته‌ها
34
کیف پول من
20,766
Points
43
آب و آیینه، شیشه و روح حبس شده در قاب عکسی خاک گرفته. من کجای زندگی بودم که حال نبش قبر خاطراتم چنین گناه کبیره شده. اشک‌هایی که از برای من می‌ریزی، ببخش زبانم تلخ است، اما فایده‌ای ندارد. تو مرا در آخرین نقطه‌ی ذهنت حبس کردی. من نمرده بودم، ولی تو خاکم کردی. دلیل و برهانت به کنار، تو حتی نفس‌هایم را می‌شمردی. حضورم برایت عدم بود، نه؟ من رهایت نکردم، هرگز؛ این تو بودی که مرا کشتی... .​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا