Lunika✧
مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین مسابقات
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,868
- لایکها
- 14,056
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- وب سایت
- forums.taakroman.ir
- کیف پول من
- 289,292
- Points
- 5,676
- سطح
-
- حرفهای
نوشابه با سیانور - آگاتا کریستی
آیریس مارل در فکر خواهرش، رزماری بود. تقریباً یک سال بود که سعی می کرد رزماری را از فکرش بیرون کند. نمی خواست یاد او بیفتد. خیلی دردناک بود… خیلی وحشتناک بود. صورت کبود، انگشتان جمع شده و منقبض.. چقدر با آن رزماری سالم و سرحالِ دیروز فرق کرده بود. هرچند خیلی هم سرحال نبود. آنفلوآنزا داشت و افسرده و مریض احوال بود… به همه اینها در جلسه هیئت تحقیق اشاره شد. خود آیریس هم بر این موارد تاکید کرد. مگر نه اینکه همین حالتها نشان می داد خودکشی کرده؟
آیریس مارل در فکر خواهرش، رزماری بود. تقریباً یک سال بود که سعی می کرد رزماری را از فکرش بیرون کند. نمی خواست یاد او بیفتد. خیلی دردناک بود… خیلی وحشتناک بود. صورت کبود، انگشتان جمع شده و منقبض.. چقدر با آن رزماری سالم و سرحالِ دیروز فرق کرده بود. هرچند خیلی هم سرحال نبود. آنفلوآنزا داشت و افسرده و مریض احوال بود… به همه اینها در جلسه هیئت تحقیق اشاره شد. خود آیریس هم بر این موارد تاکید کرد. مگر نه اینکه همین حالتها نشان می داد خودکشی کرده؟