Lunika✧
مدیریت کل سایت+مدیر تالار رمان+مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفهای
نویسنده انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
نوشابه با سیانور - آگاتا کریستی
آیریس مارل در فکر خواهرش، رزماری بود. تقریباً یک سال بود که سعی می کرد رزماری را از فکرش بیرون کند. نمی خواست یاد او بیفتد. خیلی دردناک بود… خیلی وحشتناک بود. صورت کبود، انگشتان جمع شده و منقبض.. چقدر با آن رزماری سالم و سرحالِ دیروز فرق کرده بود. هرچند خیلی هم سرحال نبود. آنفلوآنزا داشت و افسرده و مریض احوال بود… به همه اینها در جلسه هیئت تحقیق اشاره شد. خود آیریس هم بر این موارد تاکید کرد. مگر نه اینکه همین حالتها نشان می داد خودکشی کرده؟
آیریس مارل در فکر خواهرش، رزماری بود. تقریباً یک سال بود که سعی می کرد رزماری را از فکرش بیرون کند. نمی خواست یاد او بیفتد. خیلی دردناک بود… خیلی وحشتناک بود. صورت کبود، انگشتان جمع شده و منقبض.. چقدر با آن رزماری سالم و سرحالِ دیروز فرق کرده بود. هرچند خیلی هم سرحال نبود. آنفلوآنزا داشت و افسرده و مریض احوال بود… به همه اینها در جلسه هیئت تحقیق اشاره شد. خود آیریس هم بر این موارد تاکید کرد. مگر نه اینکه همین حالتها نشان می داد خودکشی کرده؟