Lunika✧
مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین مسابقات
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,868
- لایکها
- 14,056
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- وب سایت
- forums.taakroman.ir
- کیف پول من
- 289,292
- Points
- 5,676
- سطح
-
- حرفهای
برای زنده ماندن بکش - پرویز قاضی سعید
از متن کتاب:
لاوسون خود را لای بوته های وحشی خاردار کشید. حالا می توانست قصر قدیمی آن سوی جاده را که در تاریکی شب چون شبه کوهی به نظر می رسید، تماشا کند. نور پریده رنگ مهتاب به زحمت می توانست درخت های کهنسال و پر شاخ و برگی که قصر را در میان گرفته و مانند یک حصار طبیعی آن را از نظرها پنهان ساخته بود، روشن سازد. لاوسون با دقت موقعیت قصر را سنجید. قبل از هر کار می بایست سیم هایی را که زنگ خطر را به صدا در می آورد و روی دیوار دور تا دور قصر کشیده شده بود، قطع کند.
لاوسون کتش را بیرون آورد. طپانچه اش را به کمر شلوار گذاشت و دستکش های سیاهی را که همراه داشت به دست کرد.
از متن کتاب:
لاوسون خود را لای بوته های وحشی خاردار کشید. حالا می توانست قصر قدیمی آن سوی جاده را که در تاریکی شب چون شبه کوهی به نظر می رسید، تماشا کند. نور پریده رنگ مهتاب به زحمت می توانست درخت های کهنسال و پر شاخ و برگی که قصر را در میان گرفته و مانند یک حصار طبیعی آن را از نظرها پنهان ساخته بود، روشن سازد. لاوسون با دقت موقعیت قصر را سنجید. قبل از هر کار می بایست سیم هایی را که زنگ خطر را به صدا در می آورد و روی دیوار دور تا دور قصر کشیده شده بود، قطع کند.
لاوسون کتش را بیرون آورد. طپانچه اش را به کمر شلوار گذاشت و دستکش های سیاهی را که همراه داشت به دست کرد.