Lunika✧
مدیریت کل سایت+مدیر تالار رمان+مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفهای
نویسنده انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تبهکاران مخوف - هوراس مکوی
کشتی اقیانوس پیما با سرعت زیادی س*ی*نه امواج را می شکافت به طرف انگلستان و بندر “دوور” پیش می رفت اغلب مسافرین در صح*نه کشتی روی صندلیهای راحتی نشسته و با فراغت خیال به گفتگو و صحبت های گوناگون مشغول بودند. در کنار یکی از نرده های کشتی جوانی ایستاده و به امواج خروشان دریا خیره گشته بود و گویا به هیچ وجه به آمد و رفت ها, خنده ها و گفتگوهایی که در پشت سر او یعنی در عرشه ی کشتی روی می داد توجه نداشت در این بین شخص تنومندی به جوانی که در کنار نرده ایستاده بود نزدیک شد و…
کشتی اقیانوس پیما با سرعت زیادی س*ی*نه امواج را می شکافت به طرف انگلستان و بندر “دوور” پیش می رفت اغلب مسافرین در صح*نه کشتی روی صندلیهای راحتی نشسته و با فراغت خیال به گفتگو و صحبت های گوناگون مشغول بودند. در کنار یکی از نرده های کشتی جوانی ایستاده و به امواج خروشان دریا خیره گشته بود و گویا به هیچ وجه به آمد و رفت ها, خنده ها و گفتگوهایی که در پشت سر او یعنی در عرشه ی کشتی روی می داد توجه نداشت در این بین شخص تنومندی به جوانی که در کنار نرده ایستاده بود نزدیک شد و…