Lunika✧
مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,932
- لایکها
- 14,284
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- کیف پول من
- 291,638
- Points
- 70,000,190
- سطح
-
- حرفهای
تبهکاران مخوف - هوراس مکوی
کشتی اقیانوس پیما با سرعت زیادی س*ی*نه امواج را می شکافت به طرف انگلستان و بندر “دوور” پیش می رفت اغلب مسافرین در صح*نه کشتی روی صندلیهای راحتی نشسته و با فراغت خیال به گفتگو و صحبت های گوناگون مشغول بودند. در کنار یکی از نرده های کشتی جوانی ایستاده و به امواج خروشان دریا خیره گشته بود و گویا به هیچ وجه به آمد و رفت ها, خنده ها و گفتگوهایی که در پشت سر او یعنی در عرشه ی کشتی روی می داد توجه نداشت در این بین شخص تنومندی به جوانی که در کنار نرده ایستاده بود نزدیک شد و…
کشتی اقیانوس پیما با سرعت زیادی س*ی*نه امواج را می شکافت به طرف انگلستان و بندر “دوور” پیش می رفت اغلب مسافرین در صح*نه کشتی روی صندلیهای راحتی نشسته و با فراغت خیال به گفتگو و صحبت های گوناگون مشغول بودند. در کنار یکی از نرده های کشتی جوانی ایستاده و به امواج خروشان دریا خیره گشته بود و گویا به هیچ وجه به آمد و رفت ها, خنده ها و گفتگوهایی که در پشت سر او یعنی در عرشه ی کشتی روی می داد توجه نداشت در این بین شخص تنومندی به جوانی که در کنار نرده ایستاده بود نزدیک شد و…