چالش ترجمه ترجمه داستانک| 1

  • نویسنده موضوع ساچلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 182
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ساچلی

کتابخوان انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-17
نوشته‌ها
293
لایک‌ها
631
امتیازها
63
کیف پول من
47,762
Points
436
به نام خدا
کاربران عزیز لطفا ترجمه‌ی خود را در همین تاپیک ارسال کنید.
برای آشنایی بیشتر با این چالش تاپیک زیر را مطالعه کنید:

Chance was a Brahman bull, but Ralph loved him like a family dog. Brahman bulls weigh between 1,000 and 2,200 pounds. They are intelligent and relatively calm animals, but they have large horns and can be very dangerous. Chance wasn’t one of the dangerous ones. Even though he was more than 2,000 pounds, he would lick Ralph’s face and lovingly rub his head against Ralph’s wife, Sandy.

Ralph is the owner of Ralph Fisher’s Photo Animals, a company that provides animals for events around the US. For many years he brought his bull to parades and parties and people would have their picture taken with Chance the bull. Chance was photographed with rock stars, politicians and even met Mother Theresa. He was probably the most photographed bull in history and even appeared in Hollywood movies.
Chance was such a trusted animal, that Ralph let him freely leave the fenced area where the other bulls lived. Chance would often peacefully sit in the grass under a tree outside Ralph’s kitchen window.

One rainy day Chance didn’t show up to eat and Ralph went looking for him. He had died. Chance was 19 years old, and had lived a good life, but Ralph was devastated by his death.

He planned to have Chance stuffed so he could hold onto the memory of his dear pet, but first he had to skin him. Ralph loved this bull like a family member. It was a tough thing to do, but he got his knife and got to work. He skinned and cried and skinned and cried all day in the rain until he was done.

Three months earlier Chance went to Texas AM University to have a mole removed. Ralph heard that the university was planning to clone an animal. He knew that Chance was getting old and wouldn’t live long. Chance was 19 years old, which was 88 years old in people years. Ralph begged the doctors at the university to clone Chance. At first they refused, but Ralph wouldn’t leave them alone. Finally they agreed to do it.

Ten months after Chance died, Chance’s clone was born. Ralph named the clone Second Chance. The first time they let Second Chance free, unbelievably he went and sat down under the original Chance’s favorite tree outside of Ralph’s kitchen window.
This wasn’t the only strange thing. Second Chance also had the same eating pattern as the original Chance. He’d pull his head out of the food bucket to chew in between bites. Ralph had worked with animals his whole life but had never seen any animal do this except for Chance and Second Chance. Second Chance also seemed to recognize Ralph and always came to him.
The doctors reminded Ralph that Second Chance was just a clone. He had the same DNA, but he wasn’t the same animal. Ralph and Sandy couldn’t help but feel that the original Chance had returned to them.

As Second Chance grew, he began to look more and more like the original Chance. On his fourth birthday, Ralph invited friends and family to have a birthday party. Everyone took pictures with Second Chance, blew out candles and ate cake. At the end of the day, Ralph led Second Chance back to his stall.
Until that day, Second Chance had seemed identical to Chance, but that night he did something very different. He attacked Ralph, goring him with his horns from behind. He slammed Ralph to the ground and stepped on him. Second Chance was over 2,000 pounds and badly injured Ralph. As he was being attacked, he couldn’t believe that Second Chance would do this to him. Ralph was in bad shape, but it wasn’t just his body that was damaged. He loved Second Chance like a family member and his feelings were also deeply hurt.
Ralph couldn’t understand why Second Chance attacked him, but he forgave him. A year and a half later the same thing happened. Second Chance attacked Ralph again. This time he threw Ralph into the air and repeatedly rammed him. Again Ralph went to the hospital and needed stitches, and again Ralph forgave Second Chance.

At the age of 8, Second Chance had problems with his stomach and died. Clones are known to have health problems, but the doctors couldn’t say if this is why he died. Ralph and his family were devastated again. His wife sent an email to friends about second Chance. It said, “We have given God the glory for giving Chance back all these 8 plus years, but it never occurred to us that by having a clone that we would lose him twice.”

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساچلی

Monella

مدیر‌ تالار کتابخانه+گوینده+ادمین مسابقات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
دستیار مدیر
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
روزنامه‌نگار انجمن
خبرنگار انجمن
گوینده انجمن
تیزریست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین مسابقات
راهنمای انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-03-12
نوشته‌ها
943
لایک‌ها
4,424
امتیازها
73
محل سکونت
قهر آباد
کیف پول من
70,257
Points
1,328
شانس یک گاو نر برهمن بود، اما رالف او را مانند یک سگ خانواده دوست داشت. گاو نر برهمن بین 1000 تا 2200 کیلو وزن دارند آنها حیواناتی باهوش و نسبتا آرام هستند اما شاخ های بزرگی دارند و می توانند بسیار خطرناک باشند. شانس یکی از موارد خطرناک نبود. با وجود اینکه وزن او بیش از 2000 کیلو بود، صورت رالف را می‌لیسید و با عشق سرش را به سندی، همسر رالف می مالید.

رالف مالک "شرکت عکس حیوانات رالف فیشر "است، شرکتی که حیوانات را برای رویدادها در سراسر ایالات متحده فراهم می کند. سال‌ها او گاو خود را به رژه‌ها و مهمانی‌ها می‌برد و مردم با شانسِ گاو عکس می‌گرفتند. شانس با ستاره های راک، سیاستمداران عکس گرفت و حتی با مادر ترزا ملاقات کرد. او احتمالاً عکس گرفته ترین گاو نر تاریخ بود و حتی در فیلم های هالیوودی ظاهر شد. رالف به او اجازه داد آزادانه منطقه حصارکشی شده ای را که گاوهای نر دیگر زندگی می کردند ترک کند. شانس اغلب با آرامش روی چمن زیر درختی بیرون پنجره آشپزخانه رالف می نشست. یک روز بارانی شانس برای غذا خوردن حاضر نشد و رالف به دنبال او رفت. او فوت کرده بود شانس 19 ساله بود و زندگی خوبی داشت، اما رالف از مرگش ویران شد. او قصد داشت جای شانس را پر کند تا بتواند خاطره حیوان خانگی عزیزش را حفظ کند، اما ابتدا باید پو*ست او را می زد. رالف این گاو نر را مانند یکی از اعضای خانواده دوست داشت. این کار سختی بود، اما او چاقوی خود را گرفت و دست به کار شد. او پو*ست می‌کند و گریه می‌کرد و پو*ست می‌کند و تمام روز زیر باران گریه می‌کرد تا اینکه کارش تمام شد.
سه ماه قبل، شانس برای برداشتن خال به دانشگاه تگزاس ای ام رفت. رالف شنید که دانشگاه قصد دارد یک حیوان را شبیه سازی کند. او می دانست که شانس پیر است و عمر زیادی نخواهد داشت. شانس 19 ساله بود که در افراد هم سال )یا هم ج*ن*س( 88 سال بود. رالف از پزشکان دانشگاه التماس کرد که شانس را شبیه سازی کنند. در ابتدا آنها قبول نکردند، اما رالف آن‌را تنها نمی گذاشت. سرانجام آنها موافقت کردند که این کار را انجام دهند. ده ماه پس از مرگ شانس، شانس کلون متولد شد. رالف نام این کلون را شانس دوم گذاشت.اولین باری که آنها شانس دوم را آزاد کردند، به طور باورنکردنی او رفت و زیر درخت مورد علاقه شانس اصلی بیرون پنجره آشپزخانه رالف نشست. این تنها چیز عجیب نبود. شانس دوم نیز همان الگوی غذا خوردن شانس اصلی را داشت. سرش را از سطل غذا بیرون می آورد تا بین لقمه ها بجود. رالف تمام زندگی خود را با حیوانات کار کرده بود اما انگار هرگز هیچ حیوانی را ندیده بود به جز شانس و شانس دوم. به نظر می رسید شانس دوم نیز رالف را می شناخت و همیشه به سراغ او می آمد. پزشکان به رالف یادآوری کردند که شانس دوم فقط یک کلون است. او همان دی ان ای را داشت، اما همان حیوان نبود. رالف و سندی نمی‌توانستند احساس کنند که شانس اصلی به آنها بازگشته است. با بزرگ شدن شانس دوم، او بیشتر و بیشتر شبیه شانس اصلی میشد. رالف در چهارمین سالگرد تولدش از دوستان و خانواده خود دعوت کرد تا جشن تولد بگیرند. همه با شانس دوم عکس گرفتند، شمع فوت کردند و کیک خوردند. در پایان روز، رالف شانس دوم را به اتاق خود هدایت کرد. تا آن روز، شانس دوم شبیه شانس به نظر می رسید، اما آن شب او کاری بسیار متفاوت انجام داد. او به رالف حمله کرد و با شاخ هایش از پشت به او حمله کرد. رالف را محکم به زمین کوبید و پا روی او گذاشت. شانس دوم بیش از 2000 کیلو بود و رالف به شدت مجروح شد. همانطور که او مورد حمله قرار می گرفت، نمی توانست باور کند که شانس دوم این کار را با او انجام دهد. رالف در وضعیت بدی قرار داشت، اما این فقط ب*دن او نبود که آسیب دید. او شانس دوم را مانند یکی از اعضای خانواده دوست داشت و احساساتش نیز به شدت آسیب دیده بود. رالف نمی توانست بفهمد چرا شانس دوم به او حمله کرد، اما او را بخشید. یک سال و نیم بعد همین اتفاق افتاد. شانس دوم دوباره به رالف حمله کرد. این بار او رالف را به هوا پرتاب کرد و بارها به او ضربه زد. رالف دوباره به بیمارستان رفت و به بخیه نیاز داشت و دوباره رالف شانس دوم را بخشید. شانس دوم در 8 سالگی مشکل معده داشت و درگذشت.
مشخص است که کلون ها مشکلات سلامتی دارند، اما پزشکان نمی توانند بگویند که دلیل مرگ او به همین دلیل است یا خیر. رالف و خانواده اش دوباره ویران شدند. همسرش ایمیلی درباره شانس دوم به دوستانش فرستاد. می‌گفت: «ما خدا را به خاطر بازگرداندن شانس در تمام این 8 سال به اضافه جلال بخشیده‌ایم، اما هرگز به ذهنمان خطور نکرد که با داشتن یک کلون، او را دو بار از دست بدهیم.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Monella

Monella

مدیر‌ تالار کتابخانه+گوینده+ادمین مسابقات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
دستیار مدیر
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
روزنامه‌نگار انجمن
خبرنگار انجمن
گوینده انجمن
تیزریست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین مسابقات
راهنمای انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-03-12
نوشته‌ها
943
لایک‌ها
4,424
امتیازها
73
محل سکونت
قهر آباد
کیف پول من
70,257
Points
1,328
امضا : Monella

.Melina.

مدرس ادبیات + تایپیست
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,460
لایک‌ها
6,640
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
کیف پول من
229,237
Points
3,863
شانس یه گاو برهمن بود اما رالف اون رو مثل یه سگ خونگی دوست داشت. گاوهای برهمن وزنشون بین ۱۰۰۰ تا ۲۲۰۰ پوند هستش. اون‌ها حیوانات باهوش و معمولاً آروم هستن‌ اما شاخ‌های بزرگی دارن و میتونن خیلی خطرناک باشن.
اما شانس یکی از اون گاوهای خطرناک نبود با اینکه وزنش بیشتر از ۲۰۰۰ پوند بود؛ اما با محبت صورت رالف رو لیست میزد و سرش رو آروم به همسر رالف سندی می‌مالید. رالف صاحب شرکت عکاسی حیوانات رالف فیشر هست
که حیوانات رو برای رویداد‌های سرتاسر ایالت متحده تامین میکنه. اون سال‌ها گاوش رو به رژه‌ها و جشن‌ها میبرد و مردم با شانس عکس می‌گرفتن. شانس با ستاره‌های راک سیاستمداران و حتی مادر ترزا دیدار داشته. اون مطمئناً
مشهورترین گاو تو تاریخ هست و و حتی توی فیلم‌های هالیوودی بوده! شانس انقدر حیوان قابل اعتمادی بود که رالف اجازه می‌داد از منطقه حفاظت‌شده که بیشتر گاو‌ها در اون زندگی می‌کردن خارج بشه. شانس معمولا آرامش روی چمن زیر درختی در کنار پنجره آشپزخونه رالف نشسته بود. یه روز بارونی شانس برای غذا خوردن نیومد و رالف به دنبالش رفت اون مرده بود شانس ۱۹ ساله بود و زندگی خوبی هم داشت اما رالف بعد از مرگش خیلی ناراحت شد. اون برنامه‌ریزی کرد که که جای او را پر کند تا یاد و خاطر حیوان عزیزش رو زنده نگه داره اما اول باید اون رو پو*ست میکند. رالف این گاو رو مثل اعضای خانواده‌اش دوست داشت‌.این کار سختی بود اما اون چاقوش رو برداشت و شروع به کار کرد. اون تمام روز زیر باران پو*ست می‌کند و گریه می‌کرد تا کارش تموم شد. سه ماه قبل شانس به دانشگاه تگزاس ای ام رفت تا یک خال رو بردارن. رالف شنید که دانشگاه قصد داره یک حیوان را شبیه‌سازی کند. اون میدونست که شانس پیر شده و مدت زیادی زنده نمیمونه! شانس ۱۹ ساله بود که معادل ۸۸ سال عمر مردم است. رالف از پزشک‌های دانشگاه درخواست کرد که شانس رو شبیه‌سازی کنن. در ابتدا اونها قبول نکردن اما رالف ولشان نکرد( pest) دست از سرشون برنداشت سرانجام اون‌ها موافقت کردن. ده ماه بعد از مرگ شانس شبیه‌سازی شانس به دنیا اومد. رالف اسم شبیه‌سازی رو شانس دوم گذاشت‌. اولین باری که شانس دوم رو ازاد کردن به طور شگفت‌انگیزی زیر درخت مورد علاقه شانس اصلی در کنار پنجره آشپزخونه رالف نشسته بود. این فقط تنها چیز عجیب نبود شانس دوم دقیقا الگوی غذاییه شانس اصلی رو داشت. اون سرش رو از ظرف غذا بیرون ‌می‌اورد تا لقمه غذا رو بجود. رالف کل زندگیش رو با حیوانات کار کرده بود اما هیچوقت حیوانی رو ندیده بود که این کار و بکنه به جز شانس(اول) و شانس دوم همچنین به نظر می‌رسید که رالف رو میشناسه و همیشه به سمت اون می‌امد. پزشک‌ها به رالف یاداوری کردن که شانس دوم فقط یه شبیه‌سازیه اون همون دی ان ای رو داشت؛ اما همون حیوان نبود رالف و سندی نمی‌تونستن حس کنند که شانس اصلی به اونها برگشته. با بزرگ شدن شانس دوم اون بیشتر و بیشتر شبیه شانس اصلی شد. رالف در روز تولد چهارمش دوست‌ها و خانواده رو دعوت کرد تا جشن تولد بگیرن. همه با شانس دوم عکس گرفتن شمع‌ها رو فوت کردن و کیک خوردن‌. در اخر روز رالف شانس دوم رو به اصطبلش برگردوند. تا آن روز شانس دوم به نظر می‌رسید که شبیه شانس اصلیه! اما اون شب کار خیلی متفاوتی انجام داد اون به رالف حمله کرد و از پشت با شاخ‌هاش به اون ضربه زد. اون رالف رو به زمین کوبید و پا روی اون گذاشت شانس دوم بیشتر از ۲۰۰۰ پوند وزن داشت و به رالف اسیب خیلی زیادی زد. در حین حمله رالف نمی‌تونست باور کنه که شانس دوم این کار رو با اون می‌کنه. رالف توی وضعیت بدی بود، اما فقط بدنش آسیب ندیده بود اون شانس دوم رو مثل اعضای خانواده‌اش دوست داشت و احساساتش هم آسیب دیده بود. رالف نمی‌تونست بفهمه چرا شانس به اون حمله کرده اما اون رو بخشید. یک سال و نیم بعد دوباره همون اتفاق افتاد. شانس دوم دوباره به رالف حمله کرد این بار اون رالف رو به بالا پرتاپ کرد و بارها به اون ضربه زد دوباره رالف به بیمارستان رفت و نیاز به بخیه داشت و باز هم شانس دوم رو بخشید. شانس دوم توی ۸ سالگی مشکل معده پیدا کرد و مرد. شبیه‌سازی‌ها معروف به داشتن مشکلات سلامتی هستن؛ اما پزشک‌ها نمی‌تونستن بگن این دلیل مرگش بوده یا نه! رالف و خانواده‌اش دوباره ناراحت شدن همسرش ایمیلی به دوستانش درباره شانس فرستاد. اون گفت: ما خدا را شکر کردیم که شانس رو به ما برگردوند اما اصلا به ذهنمون نرسید که با داشتن یه شبیه‌سازی دوبار اون رو از دست میدیم.
ساچلی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Monella

مدیر‌ تالار کتابخانه+گوینده+ادمین مسابقات
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
دستیار مدیر
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
روزنامه‌نگار انجمن
خبرنگار انجمن
گوینده انجمن
تیزریست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین مسابقات
راهنمای انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-03-12
نوشته‌ها
943
لایک‌ها
4,424
امتیازها
73
محل سکونت
قهر آباد
کیف پول من
70,257
Points
1,328
امضا : Monella

ساچلی

کتابخوان انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-17
نوشته‌ها
293
لایک‌ها
631
امتیازها
63
کیف پول من
47,762
Points
436
امضا : ساچلی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا