• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

پرونده جنایی پرونده جنایی| کریستا پایک

  • نویسنده موضوع Halcyon
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 228
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
توی اکثر پرونده‌ها ما میبینیم که بدترین مجازات حبس ابده، بعضی وقتا به قاتل های سریالی 5 سال تا حداقل حبس ابد میدن و خیلی کم پیش میاد به یکی اعدام ب*دن.
اما کسی که امروز میخواییم درموردش صحبت کنیم جوون‌ترین زنیه که بعد از یه دوره‌ی طولانی و خاص توی امریکا، به اعدام محکوم شده.
حالا میخواییم بفهمیم که چرا؟

کریستا پایک در 10 مارچ 1976 در امریکا بدنیا اومد.
اسم باباش گِلن و اسم مامانش کریسا،از همون اول زندگی خیلی مزخرفی داشتن و دوبار ازدواج کردن و در آخر طلاق گرفتن.
گلن و کریسا دوسال بود که ازدواج کرده بودن ولی ‌بعد از دوسال گلن میفهمه که کریسا بهش خیانت کرده بخاطر همین طلاق میگیرن به مدت دوسال، بین اولین طلاقشون کریستا بدنیا میاد و از اونجایی که گلن، کریسا و کریستا رو ترک کرده بوده کریسا باید تنهایی کریستارو بزرگ میکرد و اون موقع کریسا پرستار بود اما بعد از اینکه مادر شد مجبور میشه همزمان دوتا شغل داشته باشه تا بتونه خودش و دخترش رو ساپورت کنه ولی کریسا اونقدری که بنظر میاد مادر فداکاری نبود بخاطر اینکه ذره‌ای اهمیت به کریستا نمیداد.
اول اینکه کریسا به ا*ل*ک*ل اعتیاد داشت و اصلا براش مهم نبود که حاملس یا بچه داره برای همینم خیلیا میگن که کریسا بخاطر اینکه وقتی باردار بوده همش م*ش*رو*ب میخورده باعث شده بوده بچش توی شکمش آسیب مغزی ببینه و بعد از اینکه کریستا بدنیا میاد بخاطر همین آسیب مغزی از همون بچگی تشنج میکرده و قسمت جلویی مغز کریستا وقتی تو شکم مادرش بوده آسیب میبینه و این قسمت برای تصمیم گیری و تشخيصِ خوب و بد بوده برای همین کریستا از همون بچگی یکم مشکل داشته توی دیدن عاقبت کارهاش و گرفتن تصمیمِ درست.
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
همونطور که گفته شد کریسا معتاد به ا*ل*ک*ل بوده و از طرفی به دخترش به چشم بار اضافی نگاه میکرده و ناراحت بوده که بخاطر کریستا نمیتونه زندگیِ شاد و ازادانه‌ای داشته باشه.
مادر کریستا یعنی کریسا خودشم مشکلات خودش رو داشته و از اینایی بوده که توی بچگی یه سری اسیب‌ها دیده بوده چون مادر خودش هم معتاد به ا*ل*ک*ل بوده(فکر کنم معتاد بودن یه چرخه بوده تو خانوادشون) و وقتی کریستا سه سالش بوده مامانش (کریسا)تلاش میکنه که خودکشی کنه و اینجاست که پدر و مادر کریستا بازهم باهم ازدواج میکنن بخاطر خودکشیِ ناموفق مادرش، بعد دوسال مزدوج میمونن و بالاخره زندگیشون به طلاق ختم میشه.
تو سه ساله اول زندگیِ کریستا، مامانش مدام کریستارو میداده به دوست،خانواده و همسایه‌ها تا ازش مراقبت کنن و عمه‌ی کریستا گفته که من هروقت این بچه رو دیده بودم داشت روی ک*ثافتِ سگ روی زمین چهاردستو پا میرفت.
مادر کریستا توی این دوره همش با مردای مختلف دوست میشد و این دوستیا خیلی جدی میشد و اینطوری بود که این مرد‌های غریبه میومدن توی خونه‌ و با کریستا که فقط 4،5سالش بوده یجا زندگی میکردن و هرکدومشون یه بلای مختلف سر کریستا میاوردن، چون میدیدن که این بچه برای هیچکس مهم نیست و اینجوری بودن که خب چه عالی پس منم میتونم حرصمو سر این بچه خالی کنم.
وقتی کریستا مهدکودکی بوده یعنی تو سنِ خیلی کم معلمش متوجه میشه که کریستا سر کلاس‌های نقاشیش داره عکس از (سانسور شد) و این از نظرش خیلی عجیب میاد چون طبیعتا یه بچه توی مهدکودک نباید همچین چیزایی رو اینقدر دیده باشه که توی نقاشیش بکشه، این اتفاق باعث میشه زنگ خطر تو سر معلمِ کریستا به صدا در بیاد برای همین میره این جریان رو به مدرسه گزارش میده اوناهم به مادر کریستا گزارشش میدن اما اون واسش اهمیتی نداشته
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
وقتی کریستا 8سالش میشه مادرش برای چهارمین بار ازدواج میکنه و همسرش برمیگرده به کریسا میگه من از بچها خوشم نمیاد بخاطر همین هرروز کریستارو با کمربند کتک میزده و مادر کریستا میگه آره این بچه رو از 8سالگی دیگه نمیشد کنترل کرد هرکاری دلش میخواسته میکرده از 9سالگی توی حیاط مریجین میکاشت و مواد مصرف میکرد م*ش*رو*ب میخورد،
و اینجا از اونجایی که شوهر کریسا گفته از بچه خوشم نمیاد،کریسا تصمیم میگیره به صورت رسمی دخترش رو بفرسته پیش مادربزرگش(مادر پدرش).
مادربزرگ کریستا یه فرشته‌ای بوده که خدا روی زمین قرار داده بوده، به شدت زن مهربونی بوده، خیلی کریستارو دوست داشته، خیلی صبور بوده و حرصش رو سر بچها خالی نمیکرده و این اولین باری بوده که کریستا داشته توی یه شرایط و محیطی زندگی می‌کرده که وجودش از نظر بقیه اضافی به‌حساب نمیومده، کتک نمیخورده مجازاتای فیزیکی درانتظارش نبوده و همچنین از لحاظ جن***سی مورد آزار و اذيت قرار نمیگرفته.
مادر بزرگ کریستا هم دوسش داشته هم ساپورتش میکرده هم باهاش مثل یه آدم عادی رفتار میکرده اما متاسفانه مادربزرگ کریستا تو سال 1988 وقتی که کریستا 12سالش بوده در اثر سرطان از دنیا میره و اینجاست که تنها منبع عشق و حمایت کریستا از دنیا میره.
زندگی کریستا بعد از مرگ مادربزرگش بازم برمیگرده به شرایط قبل از زندگی کردن با مادربزرگش و اینطوری بوده که همه کریستارو پاس میدادن بین همدیگه، مامان کریستا اون موقع تو کالیفرنیا زندگی می‌کرده و باباش توی ویرجینیا و این دونفر کریستا رو به همدیگه پاس میدادن بعد میفرستادنش پیش یکی دیگه از فامیلا
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
بعد پیش یکی دیگه از دوستاشون و حتی خونه‌هاشون نزدیک بهمدیگه هم نبوده و جوری نبوده که کریستا بتونه دوستاش رو نگه داره یا توی یه مدرسه درس بخونه به حدی که تا سال 1993 کریستا 12تا مدرسه عوض کرد و همونطور که مادر کریستا گفته بوده واقعا کریستا بعد از یه سنی از کنترل خارج میشه بخاطر اینکه هیچکس اونقدری به کریستا اهمیت نمیداده که بخواد براش محدودیتی بزاره و اینطوری بودن که هرجا میخوای بری برو هرکار دلت میخواد بکن میخوای مواد مصرف کنی؟بکن
میخوای ر*اب*طه داشته باشی؟داشته باش
میخوای بمیری؟بمیر
و اصولا بچه‌ها دوست دارن که هیچکس برای زندگیشون محدودیت نذاره و کاری بهشون نداشته باشه ولی بچه‌ها اونقدر احمق نیستن که عدم توجه و اهمیت به خودشون رو احساس نکنن و کریستا میدونسته وقتی کسی براش قانون نمیذاره بخاطر اینه که هیچکس بهش اهمیت نمیده.
بعد از چهارمین طلاق کریسا،کریسا با یه مرد جدید وارد ر*اب*طه میشه ولی ازدواج نکرده بودن هنوز، دوست پسر جدید کریسا همیشه کریستارو با کمربند کتک میزده و کلا از عذاب دادن کریستا ل*ذت میبرده به حدی که بعد از یه مدت شبا میرفته تو اتاق کریستا از خواب بیدارش میکرده تا بتونه کتکش بزنه و این دوست مامانش هم یکی از کسایی بوده که داشته از لحاظ‌های دیگه کریستارو آزار میداده و این آزارش این شکلی بوده که شروع میکرده با کریستا کشتی گرفتن و بین کشتی گرفتن به ب*دن کریستا دست میزده و این کارش باعث میشه که این موضوع توی ذهن کریستا یه تعریف گنگی داشته باشه بخاطر اینکه خیلی اشکارا نمیومده ازارش بده و همین دوست پسر مامانش یه بار وقتی داشته کریستارو کتک میزده مشت میزنه تو صورت کریستا و این قضیه میرسه به گوش بهزیستی و اونا پامیشن میان خونه‌ کریستا اینا و با مامانش صحبت میکنن به این نتیجه میرسن که دوست پسر مامانش دیگه نباید با کریستا تنها میمونده.
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
بعد کریستا میره پیش باباش و باباشم یه اشغالیه مثل مامانش و دوست پسرای مامانش، اینطوری بوده که کریستارو کتک میزده و دوبار از خونه بیرونش میکنه، اینجا بابای کریستا ازدواج کرده بوده و بچه هم داشته که یکی از بچه‌هاش یه دختر دوساله‌س.
مثل اینکه یه روز بابای کریستا متوجه میشه که کریستا داره خواهر دوساله‌ش رو آزار میده و بخاطر همین هم کریستارو از خونه بیرون میکنه، و الان کریستا خودش بچه‌س و احتمالا متوجه نبوده که داره چیکار میکنه بخاطر اینکه از بچگی بقیه اینکارهارو باهاش کرده بودن و به احتمال زیاد برای کریستا مرز بین کار درست و کار غلط از بین رفته بوده چون داشته رفتاری که با خودش شده رو تکرار میکرده.
بعد از اینکه بابای کریستا از خونه بیرونش میکنه کریستا میره پیش اون یکی مامان بزرگش(مامان مامانش) که یه خانومیه به اسم زولا، و مامان مامانِ کریستا مثل مامان خودش معتاد به ا*ل*ک*ل بوده و یه ورژن پیرتری از مامانِ کریستاس و دقیقا مثل مامانش باهاش رفتار میکنه و کریستارو کتک میزده، زولا چندسال بعد بخاطر هپاتیتِ به وجود آمده از ا*ل*ک*ل از دنیا میره.
حالا بابا بزرگ کریستا(شوهر زولا)که توی این مدت داشته باهاشون زندگی می‌کرده کسی نبود که کریستارو آزار بده ولی متاسفانه یه کار بدتر انجام میده.
پدربزرگ و مادر بزرگ کریستا توی یه مزرعه زندگی میکردن و یه عالمه حیوون توی مزرعه‌شون داشتن و کریستا توی اون مدت که اونجا زندگی می‌کرده با همه‌ی این حیوونا دوست میشه و براشون اسمش میذاره ولی این اسم گذاشتن برای حیوونای زیاد تایم طولانی‌ای نداشت بخاطر کشتن حیوونا و استفاده از گوشتشون
بابابزرگ کریستا حیوونایی که کریستا خیلی دوسشون داشته رو جلوی چشمش میکشه و پوستشون رو میکنده و این یه شوک روحیه‌ی خیلی بزرگ به کریستا وارد میکنه.
(کریستا اینجا 15سالشه و همه‌ی اتفاقایی که براش اتفاق افتاده توی 15سال اول زندگیه کریستا بوده)
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
بعد یه همسایه به کریستا تج**اوز میکنه و بعد از این اتفاق کریستا تلاش میکنه خود****کشی کنه ولی تلاشش موفقیت‌امیز نبوده.
بعد از این وقتی کریستا 17سالش بوده یه بار دیگه بهش تج***اوز میشه و اینبار از سمت یه ادم غریبه‌ توی خیابون، و الان توی سن 17سالگی کریستا به جز ر*اب*طه‌ای که با مادربزرگش داشته هیچوقت طعم عشق رو نچشیده، هیچوقت از سمت کسی عشق دریافت نکرده و هیچوقت بهش محبت نشده و الان امادست تا یه آدمو پیدا کنه که ذره‌ای توجه و محبت بهش نشون بده تا کل زندگیش رو وفق اون آدم کنه.
و با اینکه کریستا تا اینجا 12 تا مدرسه عوض کرده اما دختر خیلی باهوشی بوده، بعدها یه روانپزشک کریستارو آنالیز میکنه و میگه ایکیو‌ی کریستا 𝟭𝟭𝟭 س نه تنها پایین نیست بلکه یکم بالاتره‌.
تو‌ اواخر 17سالگی خانواده‌ی کریستا تصمیم میگیرن بفرستنش یه مدرسه به اسم جاب کور و جاب کور یه مدرسه‌ای بوده مخصوص بچه‌هایی که یه سری مشکلات خارج از کنترل خودشون دارن که بهشون اجازه نمیده به مدرسه‌ی عادی برن، و این مدرسه چندتا شعبه‌ داشته توی شهرهای مختلف.
مسئولای جاب‌کور گفتن که ما میخواییم به این بچها کمک کنیم تا بعدا بتونن کار پیدا کنن و عضو فعالی توی جامعه باشن و این یعنی توی اون مدرسه بچه‌هایی که اعتیاد دارن و خشنن نباید باشن و یکی از اون بچه‌ها خودِ کریستا بوده چون مشکل اعتیاد داشته مشکل رفتاری داشته و این مدرسه برای کساییه نیست که مشکل اخلاقی دارن.
اما این جریان که نباید بچه‌هایی که مشکل اخلاقی دارن رو توی اون مدرسه قبول کنن فقط چندماه اول مدرسه صدق میکنه و بعد از یه مدت تبدیل میشه به آخرین آپشن بچه‌هایی که مشکلات اخلاقی و مشکلات اعتیاد داشتن و نمیتونستن توی هیچ مدرسه‌ی دیگه‌ای درس بخونن و این مدرسه سه ماه بعد از قتلی که توی
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
پرونده‌ی امروز اتفاق میفته بسته میشه و حتی کارکنان جاب‌ کور هم میگفتن که این مدرسه جای خیلی خطرناکیه چون بعد از یه مدت از هدف اولیه‌شون فاصله گرفته بودن، همه‌ی بچه‌های مدرسه معتاد بودن، قلدری میکردن واسه همدیگه و بچها واسه اینکه از خودشون دفاع کنن چاقو و سلاح سرد با خودشون حمل میکردن و هیچگونه قانون یا محدودیتی برای این بچها وجود نداشت.
کریستاهم از بچه‌هایی بود که توی مدرسه چندبار مشکل براش به وجود اومده بود بخاطر دعوا، قلدری، شاخ و شونه کشیدن برای بچه‌های دیگه و اون موقع بهش اخطار داده بودن که دفعه بعد اخراجت میکنیم.
یه هفته بعد از پیوستن کریستا به این مدرسه با یه پسر 17ساله اشنا میشه به اسم شِپ و شپ مصداق بارز کسی بوده که اصلا نباید این مدرسه بهش اجازه‌ی ورود میداد چون یکی از خشن‌ترین بچهای اون مدرسه بود و به سه تا لقب شناخته میشده، پرابلم، خطرناک، با هیچکس همکاری نمیکنه .
و شپ واقعا آدم خطرناکی بوده، یک بار داشته تلاش میکرده یکی از بچه‌های مدرسه رو از بالای یک پل که 20متر از سطح زمین فاصله داشته پرت کنه پایین و این یعنی عملا میخواسته اون رو به قتل برسونه.
آشنایی کریستا و شپ عشق در نگاه اول بوده و خیلی سریع باهم وارد ر*اب*طه میشن و رابطشون تبدیل میشه به یه ر*اب*طه خشونت‌آمیز و صمیمی که بیشتر این خشونت‌ها از سمت شپ بوده ولی کریستاهم به خشونت عادت داره و این رفتار شپ باعث نمیشه شپ از چشمش بیفته بلکه شپ از نظرش خیلی جذاب بوده‌ و این کاملا عادیه کسایی که اینجوری مثل کریستا بزرگ میشن اصلا واسشون مهم نیست که پارتنرشون خشنه و همینکه احساس کنن اون آدم دوسشون داره براشون کافیه.
و با توجه به زندگی‌ای که کریستا داشته شپ ازنظرش نه تنها ایده‌الش بوده بلکه از نظر کریستا همه میخواستن شپ رو بدزدن.
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
و‌ خب کریستا واقعا شپ رو دوست داشته و میمرده براش و چون شپ میگفته من شیطان پرستم کریستا اینجوری که بوده اوه بیبی منم همینطور، و میره روی سینش یه شیطان کارتونی تتو میکنه و اون موقع شپ و کریستا میرن داخل یه اکیپی که به خودشون میگفتن ومپایر و این اکیپ اینطوری بودن که خون میخوردن و شیطان رو میپرسیتیدن(توی خیالاتشون)، و لیدر این اکیپ یه مردی بود به اسم راد و ادعا میکرده که یه ومپایر 500سالست و توی این اکیپ راد و فالوراش حیوون قربانی میکردن و خون همدیگه رو مینوشیدن، توی سال 1996 راد و چندتا از فالوراش پدرومادر یکی از اعضای همون اکیپ رو به قتل میرسونن و بخاطر این قضیه دستگیر میشن و راد اعدام میگیره و درباره این اکیپ یه فیلم منتشر شده به اسم( vampire clan).
بعد از یه مدت کریستا با یه دختر 19ساله‌ی دیگه توی جاب‌کور آشنا میشه که اسمش کولین بوده،کولین توی 20 سپتامبر 1975 توی امریکا بدنیا اومده بود، بعد از یه مدت پدرومادر کولین ازهم جدا میشن و مادرش تصمیم میگیره نقل مکان کنن به فلوریدا و بعد توی فلوریدا با یه مرد دیگه ازدواج میکنه به اسم مارتینز و با اینکه پدرومادر کولین ازهم جدا شده بودن کولین زندگی خوبی داشته و حتی بعد از طلاق پدرومادرش و ازدواج دوبارشون با دونفر دیگه هنوز هم با جفتشون ر*اب*طه‌ی خیلی خوبی داشته و همیشه تعطیلات رو میرفته پیش پدرش و همچنین از پدرخوانده‌ش هم خیلی خوشش میومده عملا انگار دوتا پدر داشته.
کولین از بچگی توی خوندن مشکل داشته و نمیتونسته مثل بچه‌های دیگه خیلی راحت خوندن و نوشتن رو یاد بگیره و بعد از یه مدت متوجه میشن که این یه ناتوانی توی یادگیریه و اون موقع بخاطر اینکه کولین خیلی کلافه شده بود ترک تحصیل میکنه و شروع میکنه توی رستورن‌ها کار کردن ولی بعد از چندسال اطرافیان کولین میشینن ذهن‌هاشونو میریزن روهم و به این نتیجه میرسن که کولین میتونه بره چون همونطور که بالاتر گفتم، جاب کور برای بچه‌هایی بوده که به هردلیلی نمیتونستن توی مدرسه‌ی عادی درس بخونن.
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
کولین از اینکه قراره به جاب کور بره خیلی خوشحال میشه و از اونجایی که میخواسته توی رشته‌ی کامپيوتر تحصیل کنه تصمیم میگیره بره توی اون شعبه‌ی جاب کور که کریستا هست چون اون شعبه‌ای که نزدیک خونشون بوده رشته‌ی کامپیوتر نداشته.
مادر کولین از اینکه میخواسته دخترشو بفرسته یه شهر دیگه نگران بوده ولی میبینه که کولین دختر خیلی خوب و ارومیه و اگه بهش شانس و موقعیت‌ پیشرفت ب*دن میتونه اینده‌ی روشنی داشته باشه برای همین رضایت میده که کولین بره به جاب کور و کولین در اوایل سال 1994 وارد جاب کور میشه و کریستا و کولین سر کلاس‌های مشترکی که باهم داشتن باهمدیگه آشنا میشن چون جفتشون داشتن اونجا پرستاری میخوندن(کولین نمیخواسته خودِ کامپيوتر بره میخواسته توی یکی از زیرشاخه‌های کامپیوتر بره)
سه هفته بعد از پیوستن کولین به جاب کور، کولین به مامانش زنگ میزنه و میگه من خیلی ناامید شدم این مدرسه با تصوراتم خیلی فرق داره، دیوارهای مدرسه کثیفن و مکان‌های متروکه همچین درودیوارهایی دارن، نظارت خیلی پایینه هیشکی مراقب رفتار بچها نیست و یکی اومده وسایلمو دزدیده و من اینجا احساس امنیت نمیکنم‌.
مامانش میگه تو برای شیش ماه توی اون مدرسه ثبتنام کردی و تو این شیش ماه رو دووم بیار چون واقعا تایم زیادی نیست بعدش میتونی برگردی خونه و به یه آپشن دیگه فکر کنی.
ولی اینکه جاب کور با تصورات کولین فرق داشته تنها مشکلش نبوده، کولین به مامانش میگه سه تا از بچه‌های مدرسه دارن براش قلدری میکنن و این قلدری یکم جدیه و من خیلی ترسیدم، میگه که یک شب از خواب بیدار شدم دیدم یکی از اینها با چاقو بالای سرم وایساده بوده و بهم گفته اگه حرفامونو گوش نکنی با این چاقو دوباره میام سراغت، ولی کولین اسم این قلدرهارو به مامانش نمیگه و فقط میگه یکی از اون سه نفر دختره و فکر میکنه من دوست پسرشو میخوام، و کولین درحالی که داشته گریه میکرده ادامه میده و میگه من دوست پسر اینو نمیخوام من حتی دوست پسرشو نمیشناسم.
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Halcyon

مترجم + مدرس ادبیات
پرسنل مدیریت
مترجم انجمن
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,237
لایک‌ها
6,454
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
185,619
Points
3,582
مامان کولین بعد از شنیدن این داستان بهش میگه برو پیش مشاور مدرسه و جریان رو بهش بگو، کولین هم پامیشه میره پیش مشاوره مدرسه و اون میگه رسیدگی میکنم.
ولی بازهم کولین دختر خیلی قوی‌ای بوده و واقعا میخواسته اون شیش ماه رو بگذرونه.
بعد از پنج‌ماه کولین برای تعطیلات کریسمس میره پیش باباش و اون موقع خیلی خوشحال بوده چون فقط یک ماه دیگه مجبور بوده توی جاب‌کور بمونه.
آخر تعطیلات کولین با خوشحالی از خونه‌ی باباش به مامانش زنگ میزنه و میگه یه ماه دیگه میتونم از این جهنم خلاص شم و بیام پیشت، "این تماس توی تاریخ 7 ژانویه، پنج روز قبل از قتل کولین اتفاق میفته"
پنج روز بعد کولین دوباره با مامانش تماس میگیره ولی اینبار خیلی کوتاه پشت خط میمونه، به مامانش میگه نمیتونم زیاد باهات صحبت کنم چون دارم با یکی از بچه‌ها میرم فیلم ببینم، و بعد گوشی رو قطع میکنه‌.
"این تماس چندساعت قبل از قتل کولین اتفاق میفته"
حالا برگردیم سمت کریستا.
کریستا مطمعن بوده که کولین میخواد شپ رو بدزده و بخاطر این بوده که خود کریستا از شپ خوشش میومده و اینطوری بوده که اره وقتی من از شپ خوشم میاد پس همه ازش خوششون میاد و شپ هم یکم کریستارو تح***ریک میکرده و چون میدونسته روی کولین حساسه همش مینشسته زیر پای کریستا و درباره‌ی کارهای کولین صحبت میکرده.
و کولین هرچقدر میگفته من با دوست پسرت کاری ندارم کریستا باور نمیکرده، حتی دوستای کولین هم تایید کردن که کولین از شپ خوشش نمیومده.
#پرونده_قتل
#پرونده_جنایی
#کریستا_پایک
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا