خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

چرک نویس آکرونیکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

Rover

معاونت کل سایت
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
مدیریت تالار
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کاربر فعال انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-15
نوشته‌ها
1,454
کیف پول من
334,015
Points
1,899

Rover

معاونت کل سایت
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
مدیریت تالار
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کاربر فعال انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-15
نوشته‌ها
1,454
کیف پول من
334,015
Points
1,899
نوزدهم خرداد ماه؛ و ما آن‌قدر محکم بوده‌ایم که حالا هیچ‌کس رنجمان را باور نمی‌کند! فی‌الواقع ایستادگی که از حدش بگذرد، آن‌ها فکر می‌کنند که هیچ‌وقت غمگین نمی‌شوی:«زیادی محکم بوده‌ام عزیزم، زیادی!» از همان ابتدا هم می‌دانستم که یک روز به ناگهان، تمام توانم از دست می‌رود؛ که رفت! می‌گوید: «درد آدم را بزرگ می‌کند بانو؛ ولی تو آن‌قدر قد کشیده‌ای که جایی در این دنیا برایت وجود ندارد!» هیچ‌وقت حرف‌های ما با یکدیگر تمام نمی‌شود، همیشه چیزی برای گفتن داریم؛ حتی اگر ساعت‌ها از نیمه شب گذشته باشد. امشب گفتم: «چیز زیادی برای فهمیدن نیست جان‌دل، فقط واقعا دیگر دوستت ندارم... .»

#آکرونیکال
#اثر_حدیثه_شهبازی
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Rover

معاونت کل سایت
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
مدیریت تالار
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کاربر فعال انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-15
نوشته‌ها
1,454
کیف پول من
334,015
Points
1,899
:«عزیز من، تو فکر می‌کنی دوام آوردن در این زمانه سخت است؟» نه! دوام آوردن در این زمانه شاهکار است. البته، روزهای بد درجات مختلفی دارند؛ چه کسی جرأت دارد علناً بگوید که فلان چیز به طور کل بد است؟ می‌دانی، به نظرم بی‌چاره بودن هم حدی دارد؛ هیچ‌کس یک بدبخت تمام عیار نیست! به طور مثال، زمانی که ناامیدانه سعی دارم بر روی آب شناور بمانم تا غرق نشوم، دیگران در ساحل به راحتی نفس می‌کشند و به من خیره‌ مانده‌اند؛ تماشاچی داشتن هم یک موهبت است دیگر :«عزیزم، کم پیش می‌آید که آدمیزاد، تاریکیِ تنهایی را دوست داشته باشد... .»

بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۳
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Rover

معاونت کل سایت
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
مدیریت تالار
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کاربر فعال انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-15
نوشته‌ها
1,454
کیف پول من
334,015
Points
1,899
به راستی که نبود بعضی آدم‌ها، نعمت است! اشکالی ندارد، کمی درد می‌کشیم و سپس فراموش می‌کنیم. می‌گوید:« تو می‌دانی که دوام اندوه، ابدی‌ست! » می‌گویم:« باور کن عزیزمن؛ وفادار است، فراموشی! » این، ترس از فراموشی‌ست که آن را سخت و طاقت‌فرسا کرده؛ همین. « اما تلاش برای فراموش کردن چیزی که روح تو را لمس کرده، بیهوده است. آه، احمق کوچک! تو فکر می‌کنی قرار است فراموش کنی؟ نه عزیزم نه! آدم همیشه یادش می‌ماند؛ اما شکلِ درد مدام تغییر می‌کند! »

یکم تیرماه ۱۴۰۳
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Rover

معاونت کل سایت
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
مدیریت تالار
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کاربر فعال انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-15
نوشته‌ها
1,454
کیف پول من
334,015
Points
1,899
او دشمن من است؛ او که می‌تواند در یک لحظه ناپدید شود و هرگز برنگردد! از من می‌خواهد تا آن‌جا که از عهده‌ام برمی‌آید، دوستش بدارم؛ می‌خواهد که مثل احمق‌ها، لابه‌لای صورت‌ آدم‌ها به دنبالش بگردم. اما من دیگر امید دیدارش را ندارم. حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می‌میرم یا نه؛ این‌جا چیز اشتیاق برانگیزی وجود ندارد... .

دوازدهم آبان ۱۴۰۳
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Rover

معاونت کل سایت
پرسنل مدیریت
معاونت کل سایت
مدیریت تالار
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کاربر فعال انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-12-15
نوشته‌ها
1,454
کیف پول من
334,015
Points
1,899
اما عزیز من! چطور باید به تو بفهمانم که قلب، شیشه‌‌ی ظریفی‌ست که به مو بند است و به راحتی خرد می‌شود؟! و تو خواهی دید که خرده‌های درخشانش، در رگ‌های بر*ه*نه‌ی تنم فرو می‌روند و هیچ‌کدام از آن چسب‌های زخم کوچکی که درون مشتت نگه داشته‌ای، تَرَک‌هایش را نمی‌پوشاند. مگر وقتی سقف خانه‌ای چکه می‌کند، می‌توان در قیامتِ طوفان به آن دل بست؟!

هفتم دی ماه ۱۴۰۳
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا