به جایی رسیدم که باید خدارو شکر کن بابت اینکه گهگداری توی خواب میبینمت!
ولی... همیشه توی خواب تا تونستم بوست کردم و بوت کردم و بغلت کردم،
چون میدونستم خوابم!
چون میدونستم خیلی زود میری!
چون میدونستم این تو، توی واقعی نیست!
چون میدونستم همش سرابه!
چون میدونستم... .
میل شدیدی به خواب!
میل شدیدی به شکلات!
میل شدیدی به دیوونه شدن!
به روانی بودن، به توهم زدن، به شکستن غضروف، به جیغ زدن و داد زدن و گریه کردن و فحش دادن به زمین و زمان... .
و در نهایت، میل شدیدی به تنها بودن!
-" عزیز رفته من، سلام!
میدونستی خیلی وقته که دیگه نیومدی پیشم؟
بابا، ما دلمون به همین دیدارای کوچیک و کم خوشه!
از همونا که بعد چندروز یادمون میره.
از همونا که تو خواب میبینم!
میشه دوباره بیای؟
لعنتی من دلم برات تنگ شده!
نکنه از دستم ناراحتی؟ نکنه چون برات کم گریه میکنم نمیای؟ خودت گفتی برام گریه نکنید!
خودت گفتی من عین خیالم نیست!
مگه مرده و حرفش نبود؟
آهان، نکنه چون هر موقع دیدمت و به همه گفتم، نمیای دیگه؟
باشه! تو بیا! من دیگه به هیچکس چیزی نمیگم. قول میدم!
یه دیدار داشته باشیم پر از دلتنگی. باشه؟
فقط بزار بغلت کنم و ببوسمت و از دستت گله کنم! سری های قبل که نذاشتی. انقدر که زود رفتی!
پس... شب زود میخوابم که بیای. باشه؟!
قول میدی؟... از اون قول مردونههات میخوام. باشه عزیزم؟
منم دوست دارم! "
"هشتاد و چهارمین روزی که نیستی"
- " سلام عزیزم!
خوبی؟ جات که سرد نیست؟ تاریک نیست اونجا؟ جات تنگ نیست؟
اولین روز تابستون شده ها! اولین تابستونیه که نیستی. میدونستی ۱۶ روز دیگه محرمه؟ ماهی که عاشقش بودی؟
میدونی عزیزم، انقدر استرس دارم برای محرم!
برای اینکه اولین باره صدای قشنگتو پشت میکروفن های هیئت نمیشنوم. ببخشید... یعنی نمیشنویم!
بعضی شباهم به اینفکر میکنم قراره چطور بدون تو بگذرونیم این ماهی که بیشتر از هرسالی برامون غمگین تره. امسال به خودم قول دادم انقدر برات س*ی*نهزنی کنم و اشک بریزم تا کور بشه چشمام.
ناراحت نشو! ولی نمیتونم گریه نکنم.
نمیتونم جای خالیتو ببینم و جلوی ریزش اشکامو نگیرم.
ولی در عوضش میخوام... نه نه! نمیگم میخوام برات چکار کنم.
راستی! چند روز دیگه میایم پیشت. نمیخوای بیای به استقبالمون؟ بهخدا قسم اگه بشنوم صداتو کل شهرو شیرینی میدم... ولی وقت یکبار دیگه صدام کن!
شاید رابطمون خیلی صمیمی نبود. ولی خیلی دوست داشتم و دارم دورت بگردم.
کلی حرفای نگفته دارم واست. مواظب خودت باش!" دفتر خاطرات شبانه یک دلتنگ
کد:
هشتاد و چهارمین روزی که نیستی"
- " سلام عزیزم!
خوبی؟ جات که سرد نیست؟ تاریک نیست اونجا؟ جات تنگ نیست؟
اولین روز تابستون شده ها! اولین تابستونیه که نیستی. میدونستی ۱۶ روز دیگه محرمه؟ ماهی که عاشقش بودی؟
میدونی عزیزم، انقدر استرس دارم برای محرم!
برای اینکه اولین باره صدای قشنگتو پشت میکروفن های هیئت نمیشنوم. ببخشید... یعنی نمیشنویم!
بعضی شباهم به اینفکر میکنم قراره چطور بدون تو بگذرونیم این ماهی که بیشتر از هرسالی برامون غمگین تره. امسال به خودم قول دادم انقدر برات س*ی*نهزنی کنم و اشک بریزم تا کور بشه چشمام.
ناراحت نشو! ولی نمیتونم گریه نکنم.
نمیتونم جای خالیتو ببینم و جلوی ریزش اشکامو نگیرم.
ولی در عوضش میخوام... نه نه! نمیگم میخوام برات چکار کنم.
راستی! چند روز دیگه میایم پیشت. نمیخوای بیای به استقبالمون؟ بهخدا قسم اگه بشنوم صداتو کل شهرو شیرینی میدم... ولی وقت یکبار دیگه صدام کن!
شاید رابطمون خیلی صمیمی نبود. ولی خیلی دوست داشتم و دارم دورت بگردم.
کلی حرفای نگفته دارم واست. مواظب خودت باش!"
برگهایی از دفتر خاطرات یک دلتنگ
شاهین راستین یه جایی درباره سوگ خیلی قشنگ رف میزنه. میگه:
"- دکترم گفته به سوگش بشین.
منم گفتم:
- ببین حرفی که زدی خیلی شیکهها! ولی من بخوامم نمیتونم ازش جداشم. چون اون غمست که داره منو به اون آدم وصل میکنه."
و باز جای خالیات را نوشتم و گریستم
نبودنت همهاش درد است بند دلم.
میخواهمت ولی دوری...
خیلی خیلی دور....
نه دستم به دستانت میرسد...
نه چشمانم به نگاهت...
چارهای کن....
تورا کم داشتن،
کم نیست...
درد است...
تمام تنم میلرزد از زخم هایی که خوردهام... .
من از دست رفتهام... .
شکستهام میفهمی... ؟
به انتهای بودنم رسیدهام،
اما... .
اشک نمیریزم.
پنهان شدهام پشت خندهای،
که درد میکند.