• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

معرفی و نقد معرفی و نقد رمان دختری از ج*ن*س غرور | مونا

  • نویسنده موضوع Lunika✧
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 223
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Lunika✧

مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست + مدیر تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
طراح انجمن
ویراستار انجمن
کپیست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
1,682
لایک‌ها
10,264
امتیازها
113
محل سکونت
سرزمین ققنوس ها
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
132,018
Points
2,340
بسم الله الرحمن الرحیم​
نام رمان: دختری از ج*ن*س غرور
نام نویسنده: مونا
ژانر: اجتماعی-تراژدی
ناظر: Negin_SH

خلاصه:
مونیکا؛ تک دختر خانواده میلر است که در ناز و نعمت بزرگ میشود.
او گمان میکند زندگی به همین منوال ادامه می‌دهد اما سرنوشت چیزی دیگر در سر می‌پروراند.
کسی که سختی و درد را حتی لمس نکرده در آن غرق میشود.
جز خود او و انتخاب قوی بودنش، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند نجاتش دهد.

لینک رمان:
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : Lunika✧

Ayli

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-24
نوشته‌ها
202
لایک‌ها
735
امتیازها
63
سن
17
محل سکونت
بنفشی‌جات💜
کیف پول من
39,780
Points
260
IMG_20210512_090809_236 (1) (1).jpg


به نام نگارنده هستی |
نویسنده گرامی؛ شروع معرفی و نقد رمان‌تان را به شما تبریک می‌گویم.
قبل از هر چیزی تاپیک زیر را مطالعه نمایید:


نویسندگان عزیز توجه نمایید که چنین پیام‌هایی اسپم محسوب می‌شوند:

- وااای چه رمان زیبایی!
- کِی تموم می‌شه پس؟
- اه، از شخصیت علی بدم میاد!
و....

در صورت مشاهده از گزینه "گزارش" استفاده کنید.
در صورت مشاهده نقد تند و بی‌احترامی، به مدیریت نقد مراجعه نمایید.
موفق باشید.

|مدیریت تیم نقدِ انجمن تک‌رمان|
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Ayli

ساناز_هموطن

کتابخوان برتر
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-10
نوشته‌ها
594
لایک‌ها
5,407
امتیازها
93
کیف پول من
37,168
Points
687
نقد رمان: دختری از ج*ن*س غرور
نویسنده: مونا
ژانر: اجتماعی _ تراژدی
منتقد: ساناز_هموطن

عنوان رمان:
نام رمان از چهار واژه تشکیل شده که تا حدودی برای عنوان بلند است اما قابل قبول است. ✔️
عنوان با ژانر اجتماعی هم‌خوانی دارد و ژانر تراژدی در آن دیده نمی‌شود. نام رمان سی درصد کلیشه‌ای‌ست و با تصویر جلد هم خوانی ندارد. ✖️ ارتباط و هم‌خوانی با خلاصه و مقدمه در عنوان دیده می‌شود✔️
در کل به اندازه‌ی کافی قدرت جذب خواننده را دارد. ✔️
ایرادی که در عنوان به چشم می‌خورد پیشوند رمان است که با توجه به کمی صفحات رمان و خلاصه‌نگاری و کمی در پردازش جزئیات و توصیفات، پیشوند «رمان» باید به پیشوند «داستان کوتاه» تغییر کند. ✖️

ژانر:
دو‌ ژانر اجتماعی تراژدی در روند رمان کاملاً دیده می‌شود و نویسنده به درستی از ژانرهایی به‌جا استفاده نموده. ✔️

خلاصه:
خلاصه رمان اندازه مناسبی دارد و‌ با ژانرهای رمان نیز هم خوانی دارد. هر چند تا حدودی مسیر رمان را مشخص می‌کند و رازآلودگی اندکی باقی می‌گذارد. ✔️

مقدمه:
مقدمه رمان با شعری با زیبایی هر چه تمام‌تر هم ارتباط خوبی با عنوان رمان می‌گیرد هم ژانرها. اندازه‌ی مناسبی نیز دارد. ✔️

جلد:
تصویر جلد نه با عنوان رمان و نه ژانرها هیچ‌گونه هم‌خوانی ندارد. تنها رنگ سیاه پروانه می‌تواند تداعی ژانر تراژدی باشد. ✖️

آغاز رمان:
رمان با روایت شخصیت اصلی داستان از زبان اول شخص با متنی ساده و زبان محاوره‌ای آغاز می‌شود و با توصیف احساسش از پیرامونش شروع خوبی را نشان می‌دهد و در ادامه روایت اول شخص از زبان دیگر شخصیت‌های رمان و بیان احساسشان از زبان اول شخص جذابیت خوبی به رمان می‌دهد. ✔️
این‌قدر که در آغاز به جزئیات پوشش، آرایش توجه شده به شناساندن چهره‌ی اشخاص و توصیف محیط اشاره قابل قبولی نشده. ✖️

میانه رمان:
رمان با پرش‌های ادبی و جمله بندی‌های ناقص و بعضاً غلط‌های املایی پیش می‌رود. نقطه اوج رمان با مرگ پدر و مادر خانواده در میانه داستان شکل می‌گیرد و با توجه به ژانر تراژدی، مخاطب توقع دارد در این مرحله غم و سوگ شخصیت اصلی رمان را بیشتر حس کند که نویسنده با بی‌حوصلگی از پرداختن به توصیفات غم و اندوه خانواده گذر می‌کند و فاصله پرش‌ها بیشتر به چشم می‌آید. ✖️

سیر رمان:
رمان غیر دو اتفاق مرگ که کم به حاشیه‌ی آن پرداخته شده تا اواخر سیر آرامی دارد و اتفاق انفجار اتومبیل بدون هیچ شاخ و برگ دادن در حد انفجار یک ترقه نقل می‌شود! بقیه شخصیت‌ها هم به راحتی با فاصله از انفجار بسیار دور از ذهن زنده می‌مانند و برخوردها با چنین فاجعه‌ای بسیار مبتدی نقل‌ شده. ✖️
انتقام شخصیت اصلی رمان قابل پیش‌بینی بوده و بدون در نظر گرفتن قانون و‌ بایدها و نبایدها قتل صورت می‌گیرد و با پرشی دیگر بدون توضیحات اضافه به پایان رمان می‌رسد. ✖️
رمان بدون توصیفات کافی و پرداختن به جزئیات به سرعت به پایان خود نزدیک می‌شود و پیشوند رمان با توجه به کمی صفحات و خلاصه‌نگاری و کمی در پردازش جزئیات و توصیفات باید پیشوند داستان کوتاه بگیرد تا رمان. ✖️

توصیفات رمان:
توصیفات از محیط، صداها، مکان‌ها با جزئیاتش بسیار ناکافی بوده و تنها توصیف از طرز لباس پوشیدن و آرایش یک شخصیت رمان به چشم می‌خورد و حتی جزئیات چهره شخصیت اصلی هم توصیفش ناکافی‌ست و تنها به رنگ چشم و پو*ست او اشاره شده. در طول رمان هیچ اشاره‌ای به صدای پیرامون شخصیت نمی‌شود مگر اشاره به گوش دادن ترانه. ✖️

شخصیت سازی:
به دور از ناکافی بودن توصیفات چهره‌‌ی شخصیت‌ها عادات و رفتار شخصیت‌های اصلی تا حدود قابل قبولی برای خواننده در دسترس قرار گرفته. ✔️

نثر رمان:
نثر رمان محاوره‌ای ساده، انشاگونه بوده و این سیر تا پایان رمان حفظ شده. ✔️
در جمله بندی‌ها شاهد جا افتادگی واژه‌ها هستیم که باعث به‌هم‌ ریختگی نثر رمان شده. میشه گویش خاصی را هم در نثر حس کرد و رمان نثر روانی ندارد. مدام مونولوگ‌ها مانند دیالوگ‌ها تیکه‌تیکه شده به خط پایین منتقل می‌شوند و شاهد پاراگراف‌بندی درست و نثر منسجمی نیستیم. ✖️
در نثر از واژه‌های رکیک مانند( گوه و حرومزاده) استفاده شده که باید اصلاح شوند. ✖️
از واژه (و) در یک جمله بیش از اندازه استفاده شده. میشد با گذاشتن ویرگول زیبایی بیشتری به جمله‌ها داد. ✖️
{مثال: موسیقی تنها چیزیه که میتونم بهش پناه ببرم «و» روح من«و» رها کنه «و» افکار بهم ریخته من«و» اروم کنه.}
نقطه‌ها ویرگول‌ها در نثر اصلا در جای خودشون قرار نگرفتند و بسیار کم استفاده شدند. ✖️
{مثال: دارم میام خونه دیگه(،✔️) دنبال تاکسیم(.✔️)}
تکرار یک واژه پشت هم در نثر یک جمله دیده می‌شود. ✖️
{مثال: یواش از کنار درختای باغ رفتم «توی» زیر زمین که به «توی» خونه مونم راه داره.}
فعل‌ها بعضاً در جمله‌بندی‌ها آخر جمله استفاده نشده‌اند. ✖️
{مثال: باشه پس با سینی چایی بیا پایین(پایین بیا)}
دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها به درستی و یک‌دست محاوره‌ای پیش می‌رود و شاهد پرش به ادبی نیستیم. ✔️
نثر رمان برای یک داستان با مخاطب، بسیار ضعیف و چرک‌نویس مانند است و با توجه به ویراستاری نویسنده‌ی عزیز، توقع بیشتری در نگارش نثر از ایشون می‌رفت. ✖️

زاویه دید:
زاویه دید رمان به طور مرتب با اول شخص پیش می‌رود و با اعلام بیان زاویه دید از نگاه کدام شخصیت رمان، خواننده را در خط سیر راحتی برای درک آن پیش می‌برد. ✔️

ایده رمان:
ایده رمان خیلی دور از ذهن نیست و تا حدودی قابل پیش بینی بوده و ایده آن تا هفتاد درصد کلیشه‌ای‌ست. اما حس انتقام برای مرگ عزیزان تا حدود زیادی خواننده را راضی نگه می‌دارد. ✔️

قوانین نگارشی:
قوانین نگارشی اعم از نیم فاصله‌ها تنوین‌ها نقطه‌ها و دیگر علامت‌های نگارشی اصلا رعایت نشده و شاهد بی‌نظمی در نثر رمان هستیم. نثر انسجام لازم را ندارد، رمان نیاز به نگارش مجدد و با حوصله‌ای دارد. ✖️

قلم نویسنده:
قلم نویسنده در این رمان با توجه به ایرادات نگارشی پرش‌های موضوعی و استفاده کم از آرایه‌های ادبی متوسط رو به ضعیف ارزیابی می‌شود. ✖️
نقطه قوت رمان، دید نویسنده در نگارش از زبان اول شخص به زیبایی پیش رفته. ✔️
نقطه ضعف رمان، پرش‌ها توصیفات کم نثر ضعیف رمان ارزیابی شد. ✖️

برای مثال ایرادات نگارشی، یک پارت را ویرایش زدم و به علت زیاد بودن اشکالات نگارشی آوردن همه در این مقاله امکان‌پذیر نبود:

مونیکا:
از دست استادم به اندازه کافی کلافه بودم حالا (بابامم⬅️بابام هم☑️) بهش اضافه شد، یعنی چه خبری (اینقدر⬅️این‌قدر☑️) مهمه که من از کلاسم جا بمونم!
لرزش گوشیم (منو⬅️من رو☑️) از افکارم خارج کرد.
بابام بود زنگ زده ببینه کجا رسیدم، یعنی باید لحظه به لحظه رو براش گزارش رد کنم؟
- جانم بابا؟
- كجا موندی دختر؟
- دارم میام خونه دیگه(،☑️) دنبال تاکسیم(.☑️)
- زودی (خودتو⬅️خودت رو☑️) (برسونیا!⬅️برسونی‌ ها!☑️)
- چشم دارم میام(.☑️)
همون لحظه قطع کرد! بدون خداحافظی!
وای (خدایام⬅️خدایا☑️) من گیر چه (آدمایی⬅️آدم‌هایی☑️) افتادم یکی نیست بپرسه بابا فازتون چیه خدایی؟
یه تاکسی (گرفتمو⬅️گرفتم و☑️) هدفون گذاشتم تو گوشم و موسیقی رو پلی کردم.
موسیقی تنها چیزیه که (میتونم⬅️می‌تونم☑️) بهش پناه ببرم و روح (منو⬅️من رو☑️) رها کنه و افکار بهم (ریخته منو⬅️ریخته‌م رو☑️) (اروم⬅️آروم☑️) کنه.
(اصلا⬅️اصلاً☑️) نفهمیدم چطوری (چشمام⬅️چشم‌هام☑️) بسته شد و با صدای راننده تاکسی بیدار شدم.
-پاشو خانوم رسیدیم
-ممنون، چقدر میشه؟
و بعد از حساب کردن پیاده شدم هدفون رو جمع کردم و کلید رو در آوردم و (درو⬅️در رو☑️)
باز کردم.
وای نگو رفیق و همسر رفیق بابام خونه هستن و من (اصلا سروضع⬅️اصلاً سر و وضع☑️) مناسبی برای (روبه رو⬅️روبه‌رو☑️) شدن (باهاشونو⬅️باهاشون رو☑️) ندارم!
(نمیخوام⬅️نمی‌خوام☑️) (منو⬅️من رو☑️) تو لباس ساپورت ببینن اما چیکار کنم(،☑️) تو (الاچیق⬅️ آلاچیق☑️) نشستن و با مامان بابام صحبت (میکنن⬅️می‌کنن☑️) و پسرشون کارلس هم اومده.
واییی بدتر از این (نمیشه!⬅️نمی‌شه!☑️) ناگهان یه فکری به سرم زد.
یواش از کنار (درختای⬅️درخت‌های☑️) باغ رفتم (تو⬅️توی☑️) زیر زمین که به توی (خونه مونم⬅️خونه‌مون هم☑️) راه داره.
اما دری که به توی خونه راه داره قفله.
بزار (درو⬅️در رو☑️) بزنم شاید آنا بشنوه بیاد باز کنه!
(درو⬅️در رو☑️) کوبیدم، فکر کنم آنا (تو اشپزخونه‌اس که نمیشنوه.⬅️توی آشپزخونه‌ست که نمی‌شنوه.☑️)
داشتم (برمیگشتم⬅️برمی‌گشتم☑️) که در توسط کلید باز شد و آنا گفت:
- خانوم! شما (اینجا⬅️این‌جا☑️) چیکار می‌کنید؟
- نمی‌خواستم با این (سرو⬅️سر و☑️) وضعم با خاله زوئی، جک و کارلس ملاقات کنم ،(لباسای⬅️لباس‌های☑️) (منوشستی ؟شستی ؟⬅️من رو شستی؟ شستی؟☑️)
- بله خانوم صبح شستم الان (رو⬅️روی☑️) بند رخته اما فکر نکنم خشک باشن!
- باشه اشکالی نداره(.☑️)
با وجود (اینکه⬅️این‌که☑️) (میخواستم⬅️می‌خواستم☑️) ست صورتی بپوشم اما (لباسام⬅️لباس‌هام☑️) خشک نبود.
برای همین تصمیم گرفتم ست سفید بپوشم.
باید زود آماده (میشدم⬅️می‌شدم.☑️) اما (نمیخواستم⬅️نمی‌خواستم☑️) بدون دوش گرفتن بهشون ملحق شم(.☑️) برای همین (دلو⬅️دل رو☑️) زدم به دریا و وارد حموم شدم.
پس از دوش گرفتن سریع حوله رو دور خودم (پیچیدمو⬅️پیچیدم و☑️) رفتم سمت کمد که زنگ گوشیم به صدا دراومد.
- جانم بابا؟
- کجایی مونیکا گفتی زود (میرسی؟⬅️می‌رسی؟☑️)
- تو خونم اما چون دیدم (مهمونا⬅️مهمون‌ها☑️) نشستن ترجیح دادم به وضع خودم برسم.
بابام تک خنده‌ای زد و گفت(:☑️)
-این عادتت باعث دلربایی شده بچه! باشه پس با سینی چایی بیا پایین(.☑️)
و قطع کرد.
یعنی چی این عادتت باعث دلربایی شده؟؟منظورش چی بود؟اما خب زیاد مهم نبود. دوباره به سمت کمد برگشتم.
یه پیراهن سفید کوتاه برداشتم پوشیدم و (زیپشو⬅️زیپش رو☑️) یکم دادم بالا اما حیف دستم (اخرش⬅️آخرش☑️) (نمیرسید.⬅️نمی‌رسید.☑️)
یه جفت کفش نیم بوت سفید از تو کمد بیرون اوردم و پام کردم و زنگ کنار تخت رو زدم و آنا اومد داخل:
- بله بانو(؟☑️)
به زیپ پشت گردنم اشاره (کردمو⬅️کردم و☑️) گفتم:
-زیپ رو برام بکش بالا(.☑️)
اومد و زیپ رو تا آخرش کشید بالا و حالا منم که بستن بند (کفشمو⬅️کفشم رو☑️) تموم کرده بودم یه رژ سرخ زدم(.☑️)
زیاد (نمیتونستم⬅️نمی‌تونستم☑️) (ارایش⬅️آرایش☑️) کنم چون با پو*ست سفیدم خیلی زود شبیه اجنه (میشدم.⬅️می‌شدم☑️) (موهامو⬅️موهام رو☑️) مرتب (کردمو⬅️کردم و☑️) یک سرویس نقره سفید از تو کشو بیرون آوردم اما فقط گوشواره و (گربند⬅️گردنبند☑️) ریز و (دستبندشو⬅️دستبندش رو☑️) دستم کردم و راهی حیاط شدم(.☑️) با اعتماد به نفس به خاله زوئی (البته خالم نیست(،☑️) دوست (خانوادگیمونه⬅️خانوادگی‌مونه☑️) اما من خاله صداش (میکنم⬅️می‌کنم☑️)) و دایی جک و پسرشون کارلس سلام (دادمو⬅️دادم،☑️) نشستم کنار مامانم که با صدای بابام زهرم ترکید.
- دختر مگه نگفتم چایی بیار!
- وای بابا جون یادم رفت(،☑️) عذر (میخوام⬅️می‌خوام.☑️)
خاله زوئی لبخندی زد و گفت:
- اذيتش نكن (عروسمو⬅️عروسم رو☑️) (حتما⬅️حتماً☑️) ذهنش (اینقدر⬅️این‌قدر☑️) درگیر انتخاب لباس بوده که یادش رفته(،☑️) اشکالی نداره به آنا (میگیم⬅️می‌گیم☑️) بیاره(.☑️)
چی! (عروسمو!⬅️عروسم رو!☑️) من! من از کیه عروس اون (شدمو⬅️شدم،☑️) خودم خبر ندارم؟
نکنه!! نه (قطعا⬅️قطعاً☑️) اشتباه لفظی بوده.
تو افکار خودم بودم که با برخورد دست مامان به دستم به خودم اومدم.
- پاشو برو چایی رو از دست آنا بگیر(،☑️) حداقل خودت تعارف کن(.☑️)
(اروم⬅️آروم☑️) چشمی (گفتمو⬅️گفتم و☑️) بلند شدم و سینی رو از دست آنا گرفتم و تعارف کردم.
چی میشد مثل دفعات قبل آنا تعارف کنه؟ (اصلا⬅️اصلاً☑️) از این دیدار خوشم نمیومد.
کارلس:
قشنگ مشخص بود که از دستمون کفری شده.
یعنی (اینقدر⬅️این‌قدر☑️) (اخماش⬅️اخم‌هاش☑️) توهم رفته بود.
اما خب چیکار میشه کرد خود (منم⬅️من هم☑️) به اجبار الان (تو⬅️توی☑️) این جایگاه خواستگار نشستم.
نه (اینکه⬅️این‌که☑️) بگم مونیکا دختر بدیه (یام⬅️یا☑️) خوشگل نیست(،☑️) نه! بلکه (چشمای⬅️چشم‌های☑️) (ابی‌ش⬅️آبیش☑️) توی صورت سفیدش مثل یخ زدن دریاچه توی (روزای⬅️روزهای☑️) برفیه!
اما خب بحث زیبایی نیست.
ما (باوجود اینکه⬅️با وجود این‌که☑️) (خانواده هامون⬅️خانواده‌هامون☑️) خیلی وقته باهم دوستن اما (دوتایمون⬅️دوتاییمون☑️) (اصلا⬅️اصلاً☑️) از هم شناختی نداریم .
تازه (اصلا⬅️اصلاً☑️) با داداشش کانر جور نیستم برای همین (خدا خدا⬅️خداخدا☑️) (میکردم⬅️می‌کردم☑️) که مونیکا خودش (منو⬅️من رو☑️) رد کنه.
امیدوارم اون شجاع باشه و بتونه...
من که نتونستم حرفی (رو⬅️روی☑️) حرف بابام بزنم.
تو افکار خودم بودم که با قرار گرفتن سینی جلوم به خودم اومدم.
سعی کردم یه لبخند ملیح بزنم و چای رو بردارم تا زياد معطل من نشه.
پس از تعارف چایی دوباره رفت نشست کنار مامانش(،☑️) منتها با اخم غلیظ.

{در پایان امید دارم نویسنده عزیز دلخوری از نقد بنده نداشته باشند و در راستای بهبود کیفیت داستان‌شون ازش بهره ببرند. قلمی مانا داشته باشید.}
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساناز_هموطن
بالا