به نام خدا
ضرب المثل
آبی که ریخت جمع شدنی نیست
روزی روزگاری در یکی از روستاهای قدیمی ایران خانواده فقیری زندگی می کردند که از دار دنیا تنها یه کوزه و یه قالی
داشتند و زندگی را به سختی می گذراندن یک روز بچه خانواده شروع کرد به گریه و شیون و زاری می گفت تشنه است و نیاز به غذا دارد در این شرایط مادر مجبور شد تا لیوان آبی که در کوزه باقی مانده است را بر دارد و به بچه بدهد تا تشنگی او بر طرف شود اما به خاطر بی قراری بچه کوزه شکست و آب آن روی زمین ریخت، در این اوضاع مادر
خیلی ناراحت شد و تلاش کرد آب ریخته شده را جمع کند اما ناگهان این جمله را بر زبان آورد که آب که ریخت جمع شدنی نیست.
{این داستان حکایت کسانی است که اشتباهی را انجام می دهند و تلاش می کنند آن اشتباه را جبران کنند ولی افسوس مثل این حکایت، آبی که ریخت جمع شدنی نیست.}
ضرب المثل
آبی که ریخت جمع شدنی نیست
روزی روزگاری در یکی از روستاهای قدیمی ایران خانواده فقیری زندگی می کردند که از دار دنیا تنها یه کوزه و یه قالی
داشتند و زندگی را به سختی می گذراندن یک روز بچه خانواده شروع کرد به گریه و شیون و زاری می گفت تشنه است و نیاز به غذا دارد در این شرایط مادر مجبور شد تا لیوان آبی که در کوزه باقی مانده است را بر دارد و به بچه بدهد تا تشنگی او بر طرف شود اما به خاطر بی قراری بچه کوزه شکست و آب آن روی زمین ریخت، در این اوضاع مادر
خیلی ناراحت شد و تلاش کرد آب ریخته شده را جمع کند اما ناگهان این جمله را بر زبان آورد که آب که ریخت جمع شدنی نیست.
{این داستان حکایت کسانی است که اشتباهی را انجام می دهند و تلاش می کنند آن اشتباه را جبران کنند ولی افسوس مثل این حکایت، آبی که ریخت جمع شدنی نیست.}