• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

بهترین بازی بچگیات چی بود؟

  • نویسنده موضوع Shaghayegh_h96
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 47
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
552
لایک‌ها
13,086
امتیازها
93
سن
16
کیف پول من
2,009
Points
5
خاله بازی.؛؟)
من عجباا.
الا که فک می کنم میبینم چقدبشور بصاب کردم.

بچه های خدابیامرزم هی شیطونی می کردن، شوهرمو بگو مینشست خونه هیچ کار نمی کرد.

ای خدا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

+unknown

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
504
لایک‌ها
6,904
امتیازها
110
محل سکونت
گورستان قلبها
کیف پول من
-4
Points
0
امضا : +unknown

Mids

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-30
نوشته‌ها
352
لایک‌ها
6,230
امتیازها
103
سن
18
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
4,009
Points
0
توی عمرم هیچ‌وقت خاله بازی نکردم. متنفرم بودم ازشو هستم. خجالت می‌کشیدم مامان بشم توی بازی:|
توی باغ خونه‌ی پدربزرگم و ایران خودرو می‌گشتیم با دخترعموم:‌))
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Mids

ill rose

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-08
نوشته‌ها
195
لایک‌ها
4,353
امتیازها
83
محل سکونت
مریخ:)
کیف پول من
3
Points
0
از اونجایی ک هیچ کس نبود بام بازی کنه از تاب بازی و هر بازی گروهی بدم میومد
واسه همین برا خودم با هرچیزی که دم دستم بود عروسک درست میکردم (گِل ،پارچه، لیوانای مامانم...) بعدم به جای عروسکا حرف میزدم:/
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ill rose

Aby

منتقد ادبی آزمایشی
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
منتقد آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,503
لایک‌ها
17,151
امتیازها
113
سن
18
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,750
Points
300
با دختر عموم و پسر عمم میرفتیم باغ بابابزرگم و کلا توی خیالات سیر میکردیم، مثلا توی رودخونه من ملکه سنگ بودم پسر عمم علف بود دختر عموم زن آب Wwfv
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aby

Lucifer

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-26
نوشته‌ها
1,331
لایک‌ها
15,799
امتیازها
93
محل سکونت
... devil heart ...
کیف پول من
112
Points
0
عاشق فوتبال و مردم ازاری بودم و هستم :/

با داداشم حاجی بازی میکردم :/
اون اسمش حاجی قدرت بود
و من اسمم حاجی نصرالله
همیشه هم توی حاجی بازی با زنمون دعوامون شده بود :/
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا