دلنوشته دلنوشته اَفگار | زیبا کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
در همین حوالی، کمی دورتر از چترِ خیال،
کنار گل شب‌گردِ تشنه، روبه‌روی درختیِ اُستوار اما بی‌بهره از اندکی آب... یک پرنده در حالِ آواز خواندن است.
نورِ اُمید در پستویِ آن حوالی و در کنارِ آن پرنده در حال رشد کردن و روییدن است.
در آن حوالی، زندگی هرچه‌قدر که ناامید کننده بنظر می‌رسد اما، عشق جریان دارد.
بوهایش هر چه‌قدر دور باشد اما این‌جا به مراتب حس می‌شود. شاید بشود اندکی از بویِ رها شده از آن حوالی را در درونِ گاوصندوقِ دلم مهر و موم کرد‌.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
گاهی اوقات نمی‌دانی دچارِ چه احساسی شدی و چه حسی می‌توانی در بطنِ دلت، در آن زمان داشته باشی و آن حس را دقیقاً به چه نام صدا بزنی و به دنبالِ چه دارویی برایِ مداوایش باشی. این‌که معلوم نیست در اوج عصبانیت هستی یا درونِ گودالی از غم و اندوه گرفتار شده‌ای یا این‌که اصلاً این حسی که گریبان گیرت شده است و تا گلویت را پُر کرده، نامش آشفتگی است یا سردرگمی.
بگذار برایت این را بگویم که من گاهی اوقات دچارِ چنین حسی می‌شوم که نمی‌دانم دقیقاً چه چیزی هست و چه نامی را برایش برگزینم. به راستی که دچار حسِ جدیدی شده‌ام که نمی‌دانم چه‌ حسی می‌تواند باشد ولی در عین حال خیلی‌خیلی برایم آشناست، انگار هر روز این حس، درونِ وجودم به غلیان در می‌آید و با تمامِ رگ‌هایم آن را حسش می‌کنم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
برای تو چه بگویم؟! بگویم دردِ من آن‌قدر عمیق شده است که... اَحوالم را همانندِ اَحوالِ آن کسی‌ می‌بینم که اِنگار آهنگ مورد علاقه‌اش هم دیگر تکراری شده است؟ نفس‌هایم را همانندِ نفس‌های آن کسی می‌بینم که اِنگار دیگر قادر به کشیدن هوا در ریه‌هایش نیست و مرگ را ترجیح می‌دهد؟
غرورم! من که غرورم را نابود شده می‌بینم اما، رطوبتِ بر جای مانده از غرورم همانی که در جا جای تنم هزاران تاول بر جای گذاشته است را هم همانند آن کسی می‌بینم که غمگین و منزوی منتظرِ مرگ، گوشه‌ای نشسته است؟ چه بگویم از این منِ ویران شده؟ چه می‌خواهی بشنوی؟ که غرق در زخمم ولی قامتم همانند یک کوه استوار است؟ تو می‌دانی در من چه‌ می‌گذرد؟ چه‌ها گذشته؟ نه! معلوم است که تو این منِ ویران شده را نمی‌دانی، نمی‌دانی که باز هم می‌پرسی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
این روز‌ها آن‌قدر زندگی‌ام بی‌محتوا شده است، که دلم می‌خواهد همانند پروانه‌ای که بودن درونِ پیله‌اش را می‌خواهد، ادامهٔ زندگی‌ام را آن‌جا بُگذارنم. دلم نفس کشیدن درونِ این دنیایی که پُر شده از بویِ تعفنِ آدم‌هایی که به ظاهر سیرت زیبایی دارند ولی در واقع باطن‌شان از زشتی و پلیدی لبریز شده است را نمی‌خواهد.
دوست دارم همهٔ زشتی‌هایشان را بالا بیاورم تا کمی احساسِ سر زنده بودن به تمامِ وجودم سرایت کند.
کمی در سر، رویای پرواز را بپروانم و در دل دانهٔ ریزِ عاشقی کردن را بکارم.
این روزها دیدن بعضی‌ها را نمی‌خواهم.
این روز‌ها مچاله شدن در کجِ اتاقم را می‌خواهم. سکوت را می‌خواهم. گریستن را می‌خواهم. فهمیدن من آن‌قدر سخت به‌نظر می‌رسد؟!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
کاش هر شب می‌توانستم، آهنگِ «سکوت» را پلی کنم و خودم را به آرامشِ هر چند لحظه‌ای، دعوت کنم.
خیلی وقت است که اوهامِ حزن، گوشم‌هایم را پُر کرده است و خبر از درد می‌دهد.
خیلی وقت است که آرامش درِ خانهٔ قلبم را نمی‌زند و سرفرازِ آمادهٔ ویران کردن است.
خیلی وقت است که شبانه، ترس در وجودم رسوخ می‌کند و آرامش را از وجودِ ناآرام و بی‌قرارم می‌سِتاند.
یادم که می‌آید، اَشک درونِ چشم‌هایم جوشش می‌زند؛ قلبم کُند می‌تپد و دلم نزاع سر می‌دهد، هر بار کُشنده‌تر از قبل.
دلم کمی سکوت می‌خواهد.
سکوتی از ج*ن*سِ همان نوشیدنِ چایِ نباتِ گرم و خوش رنگی که در هوای سردِ زمستانی، وجودت را از عطف خود معطوف می‌کند.
همان لذتی که با هر بار هورت کشیدنش، سراسر تنت را در بر می‌گیرد، به گونه‌ای که دوست داری نفسی از اعماقِ این احساس در هوا تاب دهی و خودت را به دستِ نسیم سرد زمستانی بسپاری.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
چند ماهی است که صدای افکارم آن‌قدر بلند شده است که دیگر صدای آهنگ‌های شبانه‌ام به گوش‌هایم نمی‌رسند.
زیرِ بارِ دغدغه‌ها و نگرانی‌هایم کم‌کم دارم زانو خم می‌کنم. کاش می‌شد که به کالبدِ قبلیِ خودم بازگردم.
حقیقتاً چند ماهی‌ است که دارم حس‌های جدیدی را در وجودم کشف می‌کنم، مثلاً همین چند روز قبل که دوست‌هایم برای عیادت به خانه‌مان آمده بودن هیچ دوست نداشتم از اتاقم بیرون بزنم. اِنگار که آن قسمت از مغزم‌ که برای آمدن آدم‌های زندگی‌ام ذوق می‌کرد، مُرده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا
بالا