دلنوشته دلنوشته اَفگار | زیبا کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
از لحاظ روحی‌ نیاز دارم برگردم به آن زمانی از زندگی‌ام که بدترین دغدغم یاد گرفتنِ کتابِ ریاضی‌ام، برای صبحِ امتحانم بود. همان دورانی که با خنده و خوشحالی برای مادرم از خوب بودنِ امتحانم می‌گفتم و او با حوصله به گفته‌هایم گوش می‌سپرد و قربان صدقه‌ام می‌رفت. همان زمانی که وقتی حوصله‌ام سر می‌رفت با برادرم قایم باشک بازی می‌کردیم و او از حرص سرم داد می‌زد و آخر سر به دعوا ختم می‌شد و فردای روزِ بعدش دوباره دوستی‌مان از سر می‌گرفت.
آن دوره تنها تصویرم از درد، همان بردنِ عروسکم توسط دختر همسایه بود.
بی‌دلیل و بدون هیچ ترس و تردیدی به آدم‌های اطرافم اعتماد می‌کردم. ناراحت که می‌شدم خیلی راحت زیر گریه می‌زدم و اگر که خوشحال بودم با بالا و پایین پریدن اوج خوشحالی‌ و شادی‌ام را نشان می‌دادم تا انرژی‌ام تخلیه شود. هیچ تصور بدی وجود نداشت و انگار تنها آدم‌های بدِ آن زمان، دزد‌ها و خلافکارها بودند. همان دورانی که هر کسی از آینده سوال می‌پرسید با غرورِ بچه‌گانه تنها می‌گفتم، می‌خواهم پلیس شوم تا آدم‌های بدِ دنیا را بگیرم. همان دورانی که تنها ترسم از آمپول و نگرفتن نمره بود
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
تعادل احساساتم را جوری از دست داده‌ام که یا آن‌قدر خنثی و ریلکس هستم که چیزی نمی‌تواند عصبی‌ و ناراحتم کند یا آن‌قدر حساسم می‌کند که کوچک‌ترین چیزی هم باعث فروران شدنِ اعصابم می‌شوند.
خودم را گم کرده‌ام درونِ پیاله‌های غمگینِ‌ وجودم که بعد از شنیدنِ هر صدایی، عکس‌العملی از خود نشان می‌دهند. سی*ن*ه‌ام پُر شده از حسرت‌های کوچک و بزرگ که نه قادر به برآورده شدن هستند و نه در من توانِ بردباری ‌و صبری دوباره هست.
دلم کمی فریاد زدن می‌خواهد اما، درد‌هایِ روحی‌ام آن‌قدر قدرتِ جسمی‌ام را پایین آورده‌اند که نه توانی برای فریاد زدن در من هست و نه با فریادم چیزی عوض می‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
آدم‌ها که حتماً نباید درونِ حجمِ عمیقی از آبِ دریا احساسِ خفگی کنند؛ گاهی آدم‌ها وسطِ یک خانوادهٔ پُر جمعیت هم در اَفکارِ مسموم شده و حسرت‌های نشدنی‌شان غرق می‌شوند.
درونِ اتاقِ چند متری‌شان میانِ وسایلِ بهم ریختهٔ اتاق‌شان احساسِ خفگی می‌کند. لابه‌لای چندین عکسِ رنگی درونِ گالری‌شان، به یادِ آهنگ‌های شادِ آن روز‌هایشان، صدایِ خندیدن‌های پُر نشاطِ دوست‌هایشان و... .
گاهی خاطره‌ها خیلی عمیق‌تر از آبِ دریا می‌توانند تو را خفه‌ات کنند.
پس قبول کنیم که من، که شما و خیلی آدم‌های دیگر در بطنِ وجودمان چیزی را احساسِ کمبود می‌کنیم، آن کمبودی شاید حسرت باشد! شاید غم و اندوه از نشدن باشد، شاید از سرِ دل‌تنگی باشد و هزاران، هزار شایدِ دیگر.
می‌خواهم این را بگویم که از من و شما، مایی مانده است که دیگر دلِ حسرت داشتن، دلتنگی و... را ندارد. ما همگی جسمی بدونِ روح عاطفه‌ایم که مجبور به نفس کشیدن آن هم در این دنیایِ بی‌عاطفه هستیم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
یکی از بدترین عادت‌هایم این‌ است که به آخرِ زندگی‌ام فکر می‌کنم و غمگین می‌شو‌م.
این‌که می‌گویند زمان همه چی را درست می‌کند فقط به صبوریِ تو بستگی دارد، در واقع راستیتش را بخواهی زمان چیزی را درست نمی‌کند بلکه زمان فقط می‌تواند سطح دغدغه‌‌هایم را تغییر دهد مثلاً لحظه‌ای که در اوج شادی‌ هستم ناگهان چنان غم و اندوه به دلم چنگ می‌اندازد که موجب ناراحت شدنم می‌شود که اصلاً دستِ خودم نیست و اِنگار که یک‌جورایی قبول کرده‌ام که آخر هر چیزی که موجبِ خوشحالی‌ام می‌شود قرار بر این نمی‌شود که همه چیز خوب به نظر برسد.
ساده‌تر بگویم که با گذشت زمان دغدغه‌های آدمی بیشتر می‌شوند به طوری که دیگر نه حوصلهٔ آرام کردن خود را دارید و نه می‌توانی بابتِ غم و اندوهت دلیل بیاوری.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
و یک شنبهٔ دیگر هم آمد.
امروز وقتی که از خواب بیدار شدم متوجه شدم انرژی‌‌ای که ماه‌ها پیش برای بیدار شدن داشتم را ندارم.
درست! نزدیک‌های قلبم جایی که احساساتِ دخترانه‌ام جوانه می‌زدند و عمری برای زندگی‌ کردن به بذرِ محبت و عشق نیاز داشته‌اند، ویران شده‌اند.
حقیقتاً چند ماهی است که بذرِ درد همانندِ صاعقه ریشه دوانده در تمامِ رگ و جانم که نه به آسانی ریشه‌زدایی می‌شوند و نه من برای ریشه‌زداییشان تلاشی می‌کنم، اِنگار که کم‌کم تمامِ جانم دارند با درد‌هایِ جانی‌ام خو می‌گیرند که اگر دردی نباشد جانم به آتش می‌نشیند.
در علف‌زارِ دلم پرنده‌ای اندوهگین برای احساسات خاک‌ خورده‌ام به آرامی مرثیه‌سرایی می‌‌کند. فاصله‌ای تا مُردنش نمانده؛ بغض دارد. دلش به مانندِ دریا پُر خون است. گوشه‌ به گوشهٔ تنش نیازمندِ اندکی محبت و خوراکش عشق است. می‌دانم تا مُردنش زمانی نمانده است و این را هم می‌دانم که از تشنگی و گرسنگی به آرامی دارد جان می‌دهد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
سال‌هاست بی‌ آن‌که بازی کنم، باخته‌ام.
بی‌ آن‌که زخمی شوم، درد می‌کشم. بی آن‌که غصه بخورم، غمگین‌ام. می‌دانی! سال‌های زیادی گذشته است اما، هنوز هم که هنوز است درونِ من آرام‌گاهی از بغض‌های خفته، نهفته است.
در درونم زخم‌هایِ کهنه، آویخته شده است که روحم را می‌آزارد.
مثلِ آتشی شده‌ام که به دنبالِ آ*غ*و*شِ آب، جهنمی را می‌پیماید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
بیشترین افسوسِ من برای تمام زمان‌هایی‌ است
که دلم می‌خواست به آدم‌ها پناه ببرم در حالی که لاشهٔ احساساتم زیرِ همان اعتماد سوخت و خاکستر شد.
از یک سنی به بعد تازه به این باور رسیدم که هیچ چیزی به اندازه «سکوت کردن» نمی‌تواند، آرام‌ترم کند. به این باور رسیدم که پشتِ تمام دلداری‌‌ها، حقیقت‌های بیهوده پنهان شده است. به این باور رسیدم که هر چه‌قدر دل سنگ‌تر باشی بیشتر تو را می‌خواهند، هر چه‌قدر کمتر توجه کنی بیشتر به سمتت می‌آیند. کوتاه بگویم اگر که به آدم‌های اطرافت بی‌اهمیت باشی بهتر می‌توانی زندگی کنی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
واسه تک‌تک ثانیه‌هایی که می‌توانستم همانندِ خودشان، دل بشکنم و جوابشان را بدهم، بدی کنم اما نکردم به خودم افتخار می‌کنم. چرا که سکوت کردنِ من به این معنا نبود که جوابی نداشتم، من سکوت کردم چون نمی‌خواستم همانند آن‌ها اوجِ بی‌رحمی را نشان دهم. من با شمایی که دلی را صدها مرتبه شکسته‌اید قابل مقایسه نیستم. من ترجیح می‌دهم تمامِ خورده ریزه‌های وجودِ از هم گسسته‌ام را به آرامی در آ*غ*و*ش گیرم و در تنهایی خودم غوطه‌ور شوم اما مسبب شکستنِ دلی که تنها آرزویش آرامشِ لحظه‌ایست نشوم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
امروز می‌خواهم از چند قسمتِ چرک‌‌آلودهٔ آدم‌ها برای شما بگویم.
راستش را بخواهی آدم‌ها از چند قسمت استخوان و روکشی از پو*ستِ چند لایه‌ای ایجاد شده‌اند که پشتِ جناقِ س*ینهٔ‌شان، گوشتی تپنده به نامِ قلب، ساز و کار می‌کند و بیشتر بر خورد کردنِ احساساتِ طرفِ مقابل نظارت دارد.
یک د*ه*ان دارند که از آن تا زمانی که چشم از این جهان فرو ببندند همانند تونلِ فاضلاب کثیف‌ترین حرف‌ها را درو می‌کند وَ گوش‌هایی به مانندِ دستگاه ضبط صدا که مزخرف‌ترین کلمات را در خود جمع می‌کند و در اولین فرصت برای ویران شدن تو از آن حرف‌ها استفاده می‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا

ریرا

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2023-01-07
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
231
امتیازها
33
سن
18
کیف پول من
13,283
Points
117
دیشب حین گذر از پُلِ نزدیک‌های خانه‌مان دختری را دیدم که آشفته و بی‌قرار داشت به سنگ‌‌ریزهٔ کنار ستونِ پُل ضربه می‌زد. اوّل می‌خواستم بدونِ هیچ نگاهی راهم را بکشم و بروم که ناگهان سکوتِ شب، با گریهٔ بلندش شکست و دلِ ماه از انزوایِ صدایش گرفت. به قدم‌هایِ آهسته‌ام، فرمانِ ایست دادم و خودم را در تاریک‌ترین قسمتِ پُل کشاندم. زیادی احوالش آشنا بود و زیادی من را یاد خودم می‌انداخت. راستیتش گوش‌هایم تنها آن تک جلمهٔ آخرش را ضبط و پخش می‌کرد که می‌گفت:
- بنازم غیرت غم را که دمی تنهایم نگذاشت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ریرا
بالا