کتاب بی‌پایان از برایان فریمن

ساعت تک رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,545
لایک‌ها
18,488
امتیازها
143
کیف پول من
94,611
Points
10,603
کتاب بی‌پایان یک تریلر روان‌شناختی محبوب از نویسنده‌‌ی پرفروش، برایان فریمن است که محدودیت‌های واقعیت را جابه‌جا می‌کند... همه‌چیز از وقتی رخ داد که دیلن موران همسر محبوبش را از دست داد و بعد از آن بود که مرز واقعیت و رویا برای او در هم آمیخت. قفل دنیاهای موازی برای او باز شده و این امر می‌تواند همه چیز را برای او زیر و رو کند. آیا دیلن سوگوار می‌تواند زندگی‌ای که از او ربوده شده را مجدداً بازیابد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,545
لایک‌ها
18,488
امتیازها
143
کیف پول من
94,611
Points
10,603
درباره کتاب بی‌پایان:
همه‌چیز از آن شب بارانی شروع شد...

در شبی که قطرات باران با شدت تمام خود را بر زمین می‌کوبیدند، اتفاق غیرقابل‌تصوری رخ داد. اتومبیل دیلن موران از جاده منحرف شد و به رودخانه‌ی خروشان سقوط کرد. درحالی که دیلن تلاش می‌کرد خود را به کنار رودخانه برساند، همسر زیبای او که برای رسیدن به ساحل تقلا می‌کرد، علی‌رغم تلاش‌های ‌دیلن در رودخانه غرق شد. غم‌انگیزتر این که آن‌ها در حال رفتن به تعطیلات بودند. و بدتر از آن مشخص شد که کارلی، همسر دیلن، اخیراً به او خیانت کرده بود و آن‌ها امیدوار بودند که بتوانند در سفر راجع به آن صحبت کنند. مسأله‌ای که هیچ‌گاه فرصت آن پیش نیامد و دیلن بدون آن که از ماجرا سردرآورد یا فرصت بخشیدن کارلی را داشته باشد باید با این قضیه زندگی کند. حالا دیلن بهت‌زده در ایستگاه پلیس نشسته‌ است...

پس از آن دیلن که سوگوار همسرش بود و تلاش می‌کرد با فقدان او کنار بیاید، چیزهای غریبی را تجربه کرد. اصلاً از همینجا بود که ماجرای کتاب بی‌پایان (Infinite) شکل گرفت. دیلن هر کجا که می‌رفت خودش را می‌دید که در حال تعقیب خودش بود! او ابتدا همه‌ی این‌ها را به ترومایی نسبت می‌داد که تجربه کرده است. اما بعد از آن، پس از ملاقات با یک روان‌شناسی که او را بیمار خودش می‌دانست، همه‌چیز تغییر کرد. روان‌شناس ادعا داشت بر اساس شیوه‌ی درمانی او هر انتخاب، تعداد بی‌نهایتی دنیای موازی را به وجود می‌آورد و حالا آن دنیاهای موازی گشوده شده‌اند...اکنون دیلن می‌خواهد تلاش کند تا با استفاده از این واقعیت جایگزین، فرصتی برای آن زندگی‌ای پیدا کند که از او دزدیده شده است. آیا او موفق خواهد شد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,545
لایک‌ها
18,488
امتیازها
143
کیف پول من
94,611
Points
10,603
برایان فریمن (Brian Freeman) داستانی را پیش روی ما قرار می‌دهد که تا پایان ما را با خود همراه می‌‌سازد و لحظه‌به‌لحظه قصد داریم آن را حدس زنیم اما چیزی جز شکست عایدمان نمی‌شود... اگر آثار قبلی برایان فریمن را مطالعه کرده باشید، احتمالاً گمان می‌برید در کتاب بی‌پایان نیز همچون کتاب‌های قبلی او با تک رمان قوی روبه‌رو هستیم؛ حدس‌تان به‌جاست. بااین‌حال هیچ‌چیز شما را برای مواجه با رمان بی‌پایان آماده نمی‌کند! یک تریلر روان‌شناختی جذاب که با هر چیزی که فریمن تاکنون نوشته است متفاوت است. تک رمان وحشیانه که شما را در داستان حل می‌سازد! بنابراین خود را برای داستانی که قلب شما را لمس خواهد کرد، آماده کنید...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,545
لایک‌ها
18,488
امتیازها
143
کیف پول من
94,611
Points
10,603
نکوداشت‌های کتاب بی‌پایان:
- بی‌پایان رمان ویژه‌ای ا‌ست و چیز خاصی‌ست و من نمی‌توانم آن را به اندازه کافی توصیه کنم. (Bookreporter)
- فریمن مطمئناً با رمان بی‌پایان طرفداران جدیدی به دست خواهد آورد. (پابلیشر ویکلی)

کتاب بی‌پایان مناسب چه کسانی است؟
اگر به رمان‌های تخیلی، روان‌شناختی و معمایی علاقه دارید، بی‌شک مجذوب این اثر خواهید شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,545
لایک‌ها
18,488
امتیازها
143
کیف پول من
94,611
Points
10,603
با برایان فریمن بیشتر آشنا شویم:
او یکی از ب*ر*جسته‌ترین و پرفروش‌ترین نویسندگان نشریه‌ی نیویورک‌تایمز است. آثار برایان فریمن تاکنون به 23 زبان و در 46 کشور دنیا منتشر شده‌اند. رمان او به نام «برف عمیق عمیق» فینالیست جایزه ادگار شده و کتاب دیگر او، «خونِ ریخته» عنوان بهترین رمان جلد سخت را از آن خود کرده است. کتاب‌های او اغلب به ‌خاطر شخصیت‌های پیچیده و جالب توجه‌اش مورد تحسین قرار می‌گیرند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,545
لایک‌ها
18,488
امتیازها
143
کیف پول من
94,611
Points
10,603
در بخشی از کتاب بی‌پایان می‌خوانیم:
وارن آخرین تکه از دونات را به دهانش انداخت و سبیلش را با دستمال پاک کرد. همچنان روی تخته‌ی زردرنگی که جلویش نگه داشته بود یادداشت می‌کرد و در همان حال زیر ل*ب با خودش حرف می‌زد. نگاهی به دور و بر اتاق بازجویی اداره‌ی پلیس انداختم. دیوارهایش رنگ کرم ارزان‌قیمتی خورده بود و پنجره نداشت. وارن کنار یک میز بلوط تق و لق قدیمی که جای سوختگی سیگار روی سطح چوبی‌اش داشت نشسته بود. من طرف دیگر میز نشسته و مثل یک نوزاد با پتو قنداق‌پیچ شده بودم. به هیچ‌کدام از حواسم نمی‌توانستم اعتماد کنم. وقتی نفس می‌کشیدم، بوی اعماق تاریک آب در بینی‌ام می‌پیچید. هر بار که چشمانم را می‌بستم، دوباره به داخل ماشین برمی‌گشتم و رودخانه ما را مثل کجاوه با خودش می‌برد.

وارن پرسید: «جایی دارین که تو این شهر اقامت کنین؟ خانواده‌ای، دوستی، کسی رو دارین بیاد دنبالتون؟»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,545
لایک‌ها
18,488
امتیازها
143
کیف پول من
94,611
Points
10,603
نمی‌دانستم به او چه بگویم. راستش هیچ خانواده‌ای نداشتم. وقتی سیزده ساله بودم پدر و مادرم مردند. ماجرای مرگشان را به این روش برای دیگران تعریف می‌کردم، و خیلی آسان‌تر از آن بود که بگویم پدرم، مادرم را به قتل رساند و درست جلوی من خودش را کشت. پس‌ازآن به خانه‌ی پدربزرگم رفتم. اِدگار حالا نود و چهار ساله است و رانندگی نمی‌کند. باهم کنار می‌آییم ولی بااین‌حال کنار نمی‌آییم. نمی‌دانم منظورم را متوجه می‌شوید یا نه. همیشه اوضاع بینمان این‌طور بوده است.

در مورد دوستان هم، دوست دوران کودکی‌ام که هر وقت اوضاع خ*را*ب می‌شد مرا از مخمصه نجات می‌داد، راسکو تِیت بود، و او هم چهار سال پیش، بعد از آن‌که مرا از مخمصه نجات داد، مرد. به معنای واقعی کلمه. همان شبی بود که برای اولین بار کارلی را دیدم. سرتاپا غرق در خون بودم. بازو و پایم شکسته بود. راسکو پشت فرمان مرده بود. گ*ردنش شکسته بود. فکر می‌کردم من هم باید مرده باشم. از پشت شیشه‌ی خردشده‌ی ماشین نگاهی به بیرون انداختم و دیدم فرشته‌ای به من خیره شده. لباسش در باد به اهتزاز درآمده بود و داشت دستش را جلو می‌آورد تا دست مرا بگیرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا