کتاب آرزویی در دل تاریکی از کریستینا سونتورنوات

[zahra jafarian]

کتاب آرزویی در دل تاریکی تک رمان فانتزی به قلم کریستینا سونتورنوات است که پرسش‌هایی عمیق را درباره‌ی آزادی، تبعیض و عدالت مطرح می‌کند. پسری که در زندان متولد شده موفق به فرار می‌شود، اما دنیای بیرون آنقدرها هم منصف نیست و چشم او را به واقعیت‌هایی دردناک می‌گشاید. انتشار این داستان نقدهای مثبتی را به همراه داشت و جایزه‌ی کتاب کودک جین آدامز را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

درباره‌ی کتاب آرزویی در دل تاریکی
دنیایی جادویی را تصور کنید که در آن همه‌چیز توسط نوری طلایی اداره می‌شود. شاید تصور اینکه موتورهای برقی و وسایل همگی از نور تغذیه کنند چندان عجیب نباشد، اما منبع این قدرت شوکه‌کننده است: فقط یک نفر توانایی تولید نور را دارد. روشنایی این جهان سراسر در اختیار حاکمی است که با قدرت خاصش به جنگی طولانی پایان داد. مردم او را پیام‌آور صلح برشمرده و بیشتر از هر کسی شایسته‌ی حکمرانی بر خود می‌دانستند. اما آیا ممکن است که در اشتباه باشند؟ این پرسشی است که کریستینا سونتورنوات (Christina Soontornvat) در کتاب آرزویی در دل تاریکی (A Wish in the Dark) پیش روی ما قرار می‌دهد.

همه‌چیز از «نموان»، یعنی زندان زنان شهر شروع می‌شود. کودکان در رقابت برای چیدن میوه‌ی درخت انبه با هم درگیری جسمی دارند. تماشای صورت‌های کبود، دست‌های زخمی و نگهبانانی که به دعوای بچه‌ها می‌خندند قلب هر بیننده‌ای را به درد می‌آورد؛ اما این سیرک انسانی منظره‌ای عادی برای ساکنین آنجاست. آن‌ها زندانی‌اند یا توسط مادری مجرم متولد شده‌اند، پس آنقدر حقیر و پست‌اند که لیاقت عدالت را ندارند. هیچ‌کس به وضعیت اهالی زندان اهمیت نمی‌دهد و همه ظلم را پذیرفته‌اند، البته همه به جز پانگ.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

ذهن این پسر نه‌ساله‌ دائماً درگیر سؤالاتی راجع به عدالت، انصاف و برابری است. او که به دلیل تولد در زندان، محکوم به حبس شده، خود را بی‌گناه می‌داند. پانگ به برابری میان انسان‌ها باور دارد اما این کلمات مثل جوکی خنده‌دار اهالی نموان را به قهقهه می‌اندازند. پسرک ولی از باورش دست نمی‌کشد و از اولین فرصت فرار استفاده می‌کند. پانگ به دلیل آرمان‌گرایی‌اش مشتاقانه می‌خواهد لیاقتش را به حاکم ثابت کند چون او کسی است که با قدرت نور به جنگ پایان داد. حاکم مایه‌ی برکت «چاتانا» است؛ مردی مقدس و جادویی که شهر هرگز بدون او روی آرامش را نمی‌دید. ولی چاتانا هم مثل زندان عادلانه‌ نیست و چشم پانگ آرام‌آرام به روی واقعیت باز می‌شود.

کتاب آرزویی در دل تاریکی داستانی برگرفته از «بینوایان»، نوشته‌ی «ویکتور هوگو»، است. کریستینا سونتورنوات با تکیه بر مفاهیم این رمان مشهور و الهام از فرهنگ تایلند، جهانی را خلق کرده که تعریفی نو به نابرابری می‌بخشد. اینجا دیگر صحبتی از ثروت نیست چون خورشید، منبع حیات دنیا در دست حاکم است و او روشنایی را به میل خودش تقسیم می‌کند. در شهر چاتانا ثروتمندان زیر نور گوی روشن غذا می‌خورند و می‌رقصند، درحالی‌که فقرا مثل حشراتی بی‌ارزش به زیستن در تاریکی ادامه می‌دهند. پانگ چگونه می‌تواند به آزادی دلخواهش برسد؟ آیا با وجود چنین حاکمی، فرصتی برای عدالت وجود دارد؟ چه پایانی در انتظار پسرک است؟ برای فهمیدن پاسخ این پرسش‌ها، شما را به مطالعه‌ی کتاب آرزویی در دل تاریکی دعوت می‌کنیم.

در پایان باید اشاره کرد این داستان گیرا و مبتکرانه با ترجمه‌ی آزاده حسنی در اختیار شما قرار گرفته و توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

جوایز کتاب آرزویی در دل تاریکی
کتاب منتخب Junior Library
برنده‌ی جایزه‌ی Spirit of Texas
نامزد جایزه‌ی Singapore’s Red Dot
کتاب منتخب Austin Mayor’s Book Club
نامزد جایزه‌ی نیوبری در سال 2021
نامزد جایزه‌ی Judy Lopez Memorial در سال 2021
برنده‌ی جایزه‌ی Jane Addams Peace Association Children’s Boo
برنده‌ی جایزه‌ی Texas Institute of Letters
کتاب سال واشنگتن پست و اسکول لایبرری ژورنال
یکی از صد کتاب محبوب NPR برای نوجوانان
نکوداشت‌های کتاب آرزویی در دل تاریکی
کتابی که گویی با سطرسطر داستانش به زندگی ما نور می‌تاباند. (بوک‌لیست)

تصویری غنی از قدرت امید، شجاعت و شفقت برای یافتن نور در زمان‌های تاریک. آرزویی در دل تاریکی به ما توانایی افراد کوچک در ایجاد تغییرات بزرگ را یادآوری می‌کند. (آن اورسو، نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه)

پیوندهای خانوادگی، وفاداری و تلاش برای تعریف درست از نادرست گردهم آمده‌اند تا داستانی رضایت‌بخش را بسازند. (Kirkus Review)

کتابی که با هدیه‌ی یک ماجراجویی تأمل‌برانگیز به نوجوانان، آن‌ها را به دفاع از باورهایشان ترغیب می‌کند. (School Library Connection)

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

کتاب آرزویی در دل تاریکی مناسب چه کسانی است؟
مطالعه‌ی این داستان را به گروه سنی نوجوانان و علاقه‌مندان رمان‌های رئالیسم جادویی پیشنهاد می‌کنیم.

با کریستینا سونتورنوات بیشتر آشنا شویم
کریستینا سونتورنوات (1980) نویسنده، مربی و مهندس مکانیک اهل آمریکاست. مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک از دانشگاه ترینیتی در سال 2002 و مدرک کارشناسی‌ارشد در آموزش علوم از دانشگاه تگزاس در آستین، در سال 2 تحصیلات آکادمیک وی را می‌سازند.

او در سال 2021 جایزه‌ی نیوبری را در دو بخش داستانی (کتاب آرزویی در دل تاریکی) و غیرداستانی دریافت کرده. جالب است بدانید سونتورنوات قبل از اشتغال به نویسندگی در یک موزه‌ی علم به فعالیت می‌پرداخت.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

در بخشی از کتاب آرزویی در دل تاریکی می‌خوانیم
سامکیت، که هنوز انبه را محکم گرفته بود، از پشت پانگ بالا رفت و غرولندکنان گفت: «اوه، پسر، می‌دونم آخر و عاقبت این کار چی می‌شه.»

پانگ هم می‌دانست، ولی کار دیگری از دستش برنمی‌آمد، چون بااینکه حواسش از همه جمع‌تر بود و در انتظار کشیدن هم دست‌کمی از سامکیت نداشت، محال بود بی‌عدالتی را نادیده بگیرد.

و مهم‌ترین کاری که هر کسی باید در نموان انجام می‌داد فراموش کردن چیزی به اسم عدالت در زندگی بود.

دختری که آرنج‌های قلنبه‌ای داشت با قدم‌های بلند به‌طرفشان آمد و پرسید: «فکر کردین کجا دارین می‌رین؟»

پانگ با سامکیت روی کولش عقب‌عقب رفت و گفت: «ما این انبه رو گرفتیم، کاملاً عادلانه و منصفانه.»

دوستِ دختر، همانی که بند انگشت‌هایش زخمی بود، گفت: «خب، این که معلومه. اگه همین الان ردش کنین بیاد، به هر کدومتون فقط یه مشت می‌زنیم، کاملاً عادلانه و منصفانه.»

سامکیت پچ‌پچ‌کنان گفت: «هر کاری می‌گه بکن. ارزشش رو نداره که...»

پانگ قاطعانه گفت: «نمی‌شه مال شما باشه، چون لیاقتش رو ندارین. ما هم بهتون نمی‌دیمش.»

دخترها گفتند: «این‌جوریه؟»

سامکیت آهی کشید و گفت: «وای، پسر! کارمون دراومد!»

دخترها جیغی کشیدند و پانگ از جا کنده شد. درحالی‌که سامکیت مثل بچه‌میمونی از پشتش آویزان بود، با سرعت دور حیاط می‌دوید و دخترها هم دنبالش می‌کردند.

پانگ نفس‌نفس‌زنان گفت: «نمی‌تونیم... بذاریم اون‌ها صاحبش بشن! مال خودمونه!» به‌سرعت از کنار دسته‌هایی از بچه‌های کوچک‌تر جاخالی داد که با خوشحالی آن‌ها را تماشا می‌کردند و خیالشان راحت بود که قرار نیست زیر باران مشت‌ولگد له‌ولورده شوند.

«خب که چی؟ یه انبه که ارزش کتک خوردن نداره.» سامکیت به پشت‌ سرش نگاهی انداخت و گفت: «تندتر برو، پسر. الانه که بگیرنمون!»

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان