متیو دیکس زندگی پرفرازونشیبی داشت. دو بار تا پای مرگ رفت و با احیاء قبلی به زندگی برگشت. سارقی اسلحه را در برابر صورتش گرفت و از او سرقت کرد. اتفاقات عجیب و هولناک دیگری را هم پشت سر گذاشت. دیکس میگوید گرچه همهی اینها بهشدت بر روی او تأثیر گذاشتهاند، اما هیچکدام دلیل قصهپرداز شدن او نبودهاند. او معتقد است لازمهی داستانگویی الزاماً زندگی هیجانانگیز و تجربههای هولناک نیست. از اتفاقات پیشپاافتاده میتوان قصهای خوب ساخت و تعریف کرد. اما برای این کار باید قواعد آن را بلد باشیم؛ سوژهی درستی انتخاب کنیم، بهخوبی آن را پرورش دهیم، از آن داستان جذابی بسازیم و به بهترین شکل روایتش کنیم. همهی ما این توانایی را داریم که توجه مخاطبمان را کاملاً به خود جلب کنیم و درگیرش نماییم. ولی مهمترین ایدهی دیکس در کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش این است که ما با این شیوه، در وهلهی اول داریم خودمان و زندگیمان را تغییر میدهیم. این مهمترین اتفاقی است که با قصهگویی رقم میزنیم.
متیو دیکس رماننویس چیرهدستی است اما اعتقاد دارد مهارت قصهپردازی با داستاننویسی تفاوت دارد. شما در رمان و داستان ممکن است قصهای خیالی با شخصیتهای ساختگی بسازید. فرصت زیادی برای فکر کردن و اصلاح آن دارید. اما در قصهپردازی بیشتر از زندگی خودتان الهام میگیرید و آن امکانات و فرصتها را ندارید. دیکس در مقدمهی کتاب قصه پرداز کسب و کارت باش، به ماجرای کشف استعدادش میپردازد و اینکه چطور در مسابقات داستانگویی برنده شده. در آن مسابقات اتفاقات خارقالعادهای نیافتاد، ولی او همین را بسیار جذاب تعریف میکند و در همان مقدمه به خواننده نشان میدهد که چطور میتوان از یک ماجرای ساده روایتی پرکشش و بامزه خلق کرد. نکتهی مهم دیگر این است که دیکس معلم مدرسه است و روحیهی آموزگاری دارد. او به ما اطمینان میدهد که توانش را داریم و با طمأنینه و با مثال و نمونههای متعدد شیوهی ساخت داستان را نشان میدهد.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان