کتاب عقل سرخ از سید حسن موسوی فرهنگ

ساعت تک رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
کتاب عقل سرخ
از سید حسن موسوی فرهنگ
سید حسن موسوی (فرهنگ)، نویسنده‌ی کتاب عقل سرخ، در تک رمان عاشقانه و عرفانی، روایت عشق‌ و سیروسلوک‌های قهرمانان دیرینه را با ماجرایی شیرین و امروزی پیوند می‌زند. روزگاری داستان‌ها از وصف عشق‌های واقعی و جان‌سوز پر بود. بااین‌حال اگرچه ممکن است بارها داستان لیلی و مجنون را شنیده‌ باشیم، اما هیچ‌کدام در زمانه‌ای که عشق‌ها چنین پرتب‌وتاب بوده زیست نکرده‌ایم. این کتاب فرصتی‌ست تا بار دیگر جهان امروز را در ترکیب ویژه‌ای با روزگار قدیمیان رصد کنیم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
درباره‌‌ی کتاب عقل سرخ
عاشقانه‌های جان‌سوز زیادی در قالب روایت قدما و داستان‌های کهن به گوش ما خورده است. داستان‌هایی که در آن، عاشق در ابتدا در طلب معشوق می‌گردد، اما عشق تنها همان اول است که آسان می‌نماید! در فرازونشیب چنین روایت عاشقانه‌ای‌ست که عاشق می‌سوزد و از خاکسترش، انسانی دیگر برمی‌خیزد و در طول چنین روایتی، موجودیت عشق به عرفان گره می‌خورد. این‌بار، سیّد حسن موسوی فرهنگ، نویسنده‌ی رمان عقل سرخ، با الهام از سیر و سیاق عاشقانه‌ی عرفا و نیم‌نگاهی به مسائل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی، و همچنین مرور حوادث تاریخی و سیاسی ایران در بازه‌ی سال‌های 1342 تا 1390 داستان تازه‌ای برای ما ورق می‌زند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
جوانک عاشق داستان، پسری از روستاست. روایت عقل سرخ از دل سادگی و شوروشوق روزهای جوانی او می‌گذرد؛ اما این سادگی دیری نمی‌پاید، چراکه جوانک وارد وادی پیچیده و پرسوزوگداز عشق شده. او که خود را عاشقی واقعی می‌داند، از مال و جان خود می‌گذرد تا به معشوقش دست یابد، غافل از آنکه این جان‌فدایی‌ها کافی نیست و بازی روزگار مهره‌های تازه‌ای برای او چیده. پسر داستان عقل سرخ بی‌ آن که بداند، تبدیل به قهرمان داستانی بزرگ شده و همچون قهرمانان کهن، باید از تک‌تک پله‌های سلوک کهن‌الگو‌ها عبور کند. پلکانی که به شش مرحله‌ی معصوم، یتیم، عاشق، جستجوگر، جنگجو و حامی معروفند. رمان عقل سرخ که نام خود را نیز از کتاب معروف عارف بزرگ یعنی شهاب‌الدین سهروردی وام گرفته، یک عاشقانه‌ی عرفانی تمام‌عیار را در قالب داستانی امروزی و با زبانی آشنا‌تر بازگویی می‌کند. جوانک عاشق این داستان نیز مانند خسرو، مجنون و دیگر عاشقان جان‌سوخته‌ی تاریخ، جهان را جلوه‌گاه معشوق می‌داند و از نوشیدن جام تلخ و شیرین عشق م*ست می‌شود. او حالا تمامی شش مرحله را پشت‌سر گذاشته و یک حامی واقعی برای اطرافیان خود است، اما پیچشی متفاوت در ادامه، روایت را با چالش و جذابیت بیشتری همراه خواهد کرد و هر لحظه برای خواننده‌ای که کتاب را در دست دارد، این سؤال را مرور خواهد کرد: آیا پایان تمام داستان‌های عاشقانه به وصال محبوب ختم می‌شود؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
این کتاب اولین‌بار در سال 1401 و با تلاش نشر روزگار به دست علاقه‌مندان رسیده است.

کتاب عقل سرخ برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب عقل سرخ به علاقه‌مندان داستان‌های فارسی، به‌ویژه ماجراهای عاشقانه و روایت‌های متفاوت روان‌شناختی پیشنهاد می‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
در بخشی از کتاب عقل سرخ می‌خوانیم
مینی‌بوسی آبی‌رنگ وسط میدان ده ایستاده بود. جوانی تپل و کوتاه‌قد، همان‌طور که با لنگی نخ‌نما، شیشه‌ی جلو را تمیز می‌کرد، تند‌تند فریاد می‌زد: «یاالله که رفتیم، جا نمونی‌ها، جا موندی، باید تا فردا عصر منتظر شی...»

پایش را که در رکاب مینی‌ب*و*س گذاشت، سلام کرد. زن‌ومرد میان‌سالی که در ردیف اول نشسته بودند، به‌آرامی جواب سلامش را دادند. سه نفر دیگر، دو مرد و یک زن تنها، به‌ صورت پراکنده، در صندلی‌ها نشسته بودند. روی یک صندلی تک‌نفره نشست و عصایش را کنارش به دیواره‌ی اتاق تکیه داد. سرش را به شیشه چسباند.

در همین حین، مردی کوتاه‌ و توپُر، با ل*ب‌های شتری، سبیل‌های پرپشت و یقه‌ای که تا پشت نافش باز بود، خیلی سبک، پرید و از رکاب بالا آمد. نگاهش توی مینی‌ب*و*س چرخید و ضمن خیره شدن به عباس، خطاب به جمعیت گفت: «آقایون و خانما، ا‌یشاالله همه تهرون دیگه؟ رودهن که کسی نیست؟» بعد لحظه‌ای سکوت، خانمی که تنها نشسته بود، یک‌مرتبه به خودش آمد و بلند گفت: «من رودهن پیاده می‌شم...» مرد یک قدم به سمت عباس جلو آمد و پرسید: «شما چی جوون؟» عباس که انگار در مینی ب*و*س نبود! زیر نگاه تند مرد، به خودش آمد و چشمکی زد که: «چی می‌گی؟» مرد سری تکان داد و زیرلب غرید: «اینو باش! می‌گم تهرون یا رودهن؟ تهرون... غریبی؟ منظور تازه اومدی این منطقه؟»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا