• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کتاب مو حنایی

ساعت تک رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,177
لایک‌ها
13,999
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,546
Points
8,560
کتاب مو حنایی
از فهیمه بزرگزاد
فهیمه بزرگزاد در کتاب مو حنایی داستان دختری را روایت می‌کند که از کودکی در عمارت یک خان‌زاده مشغول خدمت است و به‌خاطر فقر و بی‌کسی سختی‌های زیادی را متحمل شده. تا اینکه یک شب با رفتن به زیرزمین متروکه‌ی انتهای عمارت از رازی باخبر می‌شود که سرنوشت او را دگرگون می‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,177
لایک‌ها
13,999
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,546
Points
8,560
درباره‌ی کتاب مو حنایی
این داستان در بستر فضای ارباب و رعیتی و اوضاع اجتماعی و فرهنگی ناشی از آن شکل گرفته است. شخصیت اصلی رمان دختری‌ست که به دلیل فاصله‌ی طبقاتی، فرازونشیب‌های زیادی را تجربه کرده؛ غافل از این‌که قرار است با یک سلسله‌رویدادهای ناگهانی، سرنوشتش به‌کلی دستخوش تغییر و تحول شود. او که همواره به خاطر رنگ حنایی موهایش مورد تمسخر اطرافیانش قرار گرفته، حالا مورد پسند مردانی واقع می‌شود که هرگز توجه و تأیید آن‌ها را پیش‌بینی نمی‌کرده است. البته باید دید آیا این توجه می‌تواند از یک علاقه‌ی عمیق و پایدار خبر دهد، یا تنها پای هوسی زودگذر در میان است؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,177
لایک‌ها
13,999
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,546
Points
8,560
در مجموع رمان مو حنایی به قلم فهیمه بزرگزاد، داستانی با زبانی محاوره و شخصیت‌پردازی تیپ‌گونه است که کم‌و‌بیش به انعکاس تصویر عشق‌های رمانتیک و رویاهای دخترانه پرداخته است. این‌گونه آثار معمولاً توجه افراد بسیاری را به خود جذب می‌کنند و درمجموع می‌توانند سرگرم‌کننده و آموزنده باشند.

کتاب مو حنایی را انتشارات ندای الهی منتشر کرده و در دسترس علاقه‌مندان به داستان و رمان‌های ایرانی قرار داده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,177
لایک‌ها
13,999
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,546
Points
8,560
کتاب مو حنایی مناسب چه کسانی است؟
علاقه‌مندان به رمان‌های عامه‌پسند با مضامین اجتماعی و عاشقانه می‌توانند از جمله مخاطبان کتاب حاضر باشند.

در بخشی از کتاب موحنایی می‌خوانیم
نگاهم به میز جلوم و شیرینی‌های جورواجورش افتاد و دلم قار و قور کرد و یادم افتاد از صبح چیزی نخورده‌ام. یه دونه شیرینی با ل*ذت توی دهنم گذاشتم و با صدای یه نفر سریع قورتش دادم، یه پسر جوون تقریبا هم‌سن‌و‌سال‌های خودم کنارم اومد و گفت: «سلام من مازیارم». نمی‌تونستم چیزی بگم‌. با یه لبخند نصفه‌ونیمه سلام کردم. یه پسر قدکوتاه سبزه با چشم‌های ریز که وقتی می‌خندید دیگه چشمی براش نمی‌موند. مازیار گفت: «خانم زیبا چه‌قدر رنگ‌ موهات قشنگه.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,177
لایک‌ها
13,999
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
71,546
Points
8,560
- ممنونم

مازیار دوباره می‌خواست حرف بزنه که سیروس اومد سر میزمون و مازیار هم سریع از اونجا رفت. سیروس با همون نگاه‌های دل‌فریبش بهم خیره شد و گفت: «حنا خانم مهمونی چطوره؟»

نمی‌دونم چرا کنارش معذب بودم و خجالت می‌کشیدم. سرم رو زیر انداختم و گفتم: «ممنون، هم برای لباس هم برای دعوتتون». سیروس تک‌خنده‌ای کرد و گفت: «خواهش می‌کنم من باید از این‌که اومدی تشکر کنم! نمی‌دونم تا‌به‌حال کسی بهتون گفته خیلی خاص و جذابید؟»

باورم نمی‌شد توی یه مهمونی با اون همه دختر رنگارنگ دو تا مرد پشت سر هم ازم تعریف کنن. رنگ‌به‌رنگ‌ شدم و فقط لبخند زدم. نگاه کینه‌توزانه‌ی دلارام منو از اومدنم پشیمون کرد. انگار یه رویا بود اما حتی توی رویاهامم جرأت تصور همچین مهمونی باشکوه و زیبایی رو نمی‌کردم. نمی‌دونم چه‌قدر زمان برد که موزیک قطع شد و از خدمتکاری که مقابلم بود جای دستشویی رو پرسیدم. از جمعیت دور شدم و به پشت عمارت رفتم و توی دستشویی و یه آب به صورتم زدم تا از التهاب درونم کم بشه اما با دست‌های کسی دور کمرم سریع برگشتم. با دیدن مازیار ترسیدم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا