والا بیوگرافی دادن همیشه در تمام موقعیت ها یه کم معذبم میکنهسلام دوست داشتنی جانم
اگر چه توی انجمن معروفی و محبوب
ولی اول یه بیوگرافی از خودت بده
قربون شما موفق باشی کلی عزیزموالا بیوگرافی دادن همیشه در تمام موقعیت ها یه کم معذبم می‌کنه
احساس می‌کنم چیز زیادی برای گفتن ندارم:/
اصولا وقتی می‌خوام خودمو تعریف کنم اسمم به ذهنم میاد که عسله
متولد تهران هستم
بیست و سه سال و چهار ماهمه
لیسانس گرفتم اخیرا
و ترجمه کردن برام جالبه چون قصه گفتن رو دوست دارم البته به اندازه‌ی نویسندگی توش خلاقیت نیست اما همچنان برام ل*ذت بخشه چون به نوعی یه جور کار سلیقه‌ایه به نظرم.مثل وقتی یه خونه رو دیزاین میکنی. بیشتر مواقع خونه و وسایل رو نمی‌سازی اما جوری تغیییر شکلش میدی که دلنشین‌تر به نظر بیاد. این کاریه که به نظرم خیلی طول می‌کشه تا هوش مصنوعی بتونه به بهترین شکل انجامش بده علی رغم اینکه اولین نمودهای هوش مصنوعی ترنسلیتورها هستن.
خب می‌بینم خیلی از بیوگرافی ساده ت*ج*اوز کردم دیگه درز می‌گیرم بحث رو
والا اومدنم به انجمن باعث شدقربون شما موفق باشی کلی عزیزم
اره دقیقا همینطوره که میگی اصلا خوندن رمان به زبان اصلی نویسنده و رسوندن مفهومش به دیگران یه هنر خیلی خاصه که تو داریش
خب برامون بگو از چه زمانی ترجمه رو شروع کردی و چی باعث شد شروعش بکنی
خداروشکر که مترجم شدی و از این استعداد قشنگت استفاده میکنیوالا اومدنم به انجمن باعث شد
یه دوستی داشتم من ایشون
.SARISA.
نمیدانم چرا تگ نمیشه سه ساعته دارم سعی می‌کنم
خلاصه ایشون منو دعوت کرد اینجا من یکی یکی شروع کردم به فتح کردن رنک ها
گوینده شدم مجله نویس شدم مترجم شدم یه رنکی بود یه مدتی برا خطاط ها و نقاش ها بود اونم گرفتم دیگه خیلی قابلیت داشتم خلاصه
ترجمه هم از همونجا شروع شد دستش درد نکنه کلی نشست گشت تا این رمانه رو برام پیدا کرد
من گویندگی رو خیلی دوست داشتم اما مخصوصا مدیریت اون تالار صبر و حوصله‌ی زیادی می طلبه و هرچند خیلی میشه کارای خاص و قشنگی درست کرد اما اون موقع که من مدیر بودم احساس می‌کردم دارم کم میذارم و همش عذاب وجدان داشتم این شد که استعفا دادم و تالار رو دادمش به خانم حمیده دلخداروشکر که مترجم شدی و از این استعداد قشنگت استفاده میکنی
بعد از مترجمی کدوم رنک فتح شده رو بیشتر دوست داری؟
عزیزممن گویندگی رو خیلی دوست داشتم اما مخصوصا مدیریت اون تالار صبر و حوصله‌ی زیادی می طلبه و هرچند خیلی میشه کارای خاص و قشنگی درست کرد اما اون موقع که من مدیر بودم احساس می‌کردم دارم کم میذارم و همش عذاب وجدان داشتم این شد که استعفا دادم و تالار رو دادمش به خانم حمیده دل
امیدوارم سرت خلوت شه بتونیم دوباره برت گردونیم جزو مدیران ارشد
خب صادقانه باید اعتراف کنم که من خودمو در زندگی آدم هدفمندی نمی‌بینم و هدف روشن و واضحی ندارم بیشتر اهدافم کوتاه مدت هستن و اکثرا منتظرم ببینم چی پیش میاد و همیشه هم بابام سر این دعوام کرده :/عزیزم
هدفت توی زندگی چیه و میخوای در آینده به کجاها برسی؟ هم دنیایی هم معنویشو بگو
امیدوارم موفق باشی همیشه هم داشتن هدف و در قید و بند بودن ادم رو به موفقیت نمی رسونه گاهی وقتا همین جور رها بودن و صحیح زندگی کردن خودش هدفه
