اساس این رمان بر پایه روابط میان سه زوج است. کتاب از اینجا آغاز میشود که «آبلونسکی» به همسرش «دالی» خیانت کرده و حال روابط آنها بسیار حساس و شکننده شده است. تلاشهای آبلونسکی برای اینکه بخشیده شود به نتیجه نمیرسد تا اینکه «آنا» خبر میدهد به دیدار آنها میآید. آبلونسکی از این خبر بسیار خوشحال است چرا که میداند خواهرش، آنا، تنها کسی است که میتواند دالی را راضی کند تا به زندگی عادیاش برگردد. در این میان «لوین» هم که فردی با ویژگیهای خاص اخلاقی و نیز باوجدان است از آبلونسکی درخواست دارد به او کمک کند. لوین عاشق خواهر دالی یعنی «کیتی» شده است و قصد دارد با کمک آبلونسکی به عشقاش برسد.
در ادامه آنا با قطار از راه میرسد. برادرش که به استقبال او آمده در ایستگاه با جوانی به نام «ورونسکی» برخورد میکند که او هم به استقبال مادرش آمده است. از قضا خواهر آبلونسکی و مادر ورونسکی در قطار با هم آشنا شده و هردو از پسرهایشان صحبت میکردند. آنا پسری هشت ساله داشت که تا به حال هرگز از او جدا نشده بود و از اینکه اکنون او را تنها گذاشته در رنج بود. آنا که یکی از زنهای شیرین روزگار است بلافاصله در دل مادر ورونسکی نشسته است. کمی بعد در ایستگاه ورونسکی محو زیبایی زنی میشود که همان آنا است.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان