باختر /bāxtar/
معنی: مغرب، (در پهلوی) ستاره
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۳
بادام /bādām/
معنی: نام میوهای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است
بادامک /bādāmak/
معنی: بادام کوچک، نوعی درخت بادام
باران /bārān/
معنی: ۱- قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد میشود؛ ۲- در عرفان باران کنایه از فیض حق تعالی و رحمت شامله اوست، که از عالم غیب بر ممکنات فایض گردد و ممکنات بر حسب مراتب استعداد، استفاضه نمایند. غلبه عنایات را نیز که در احوال سالک حاصل شود از فَرَح و تَرَح باران گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۱۰۳
بارانا /barana/
معنی: “باران شدید” یا “باران دیده”
بارانک /bārānak/
معنی: ۱- گیاهی درختی و جنگلی از خانوادهی گل سرخ؛ ۲- بارانی که قطرههای آن کوچک است و به آرامی فرو میبارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بارانه /bārāne/
معنی: ۱- باران + ه (پسوند نسبت)، منسوب به باران
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بارش /bāreš/
معنی: ۱- اسم مصدر از باریدن، عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ؛ ۲- باران، برف،و تگرگ؛ ۳- نزولات آسمانی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بارنک /bārenak/
معنی: نام درختی است (بارانک)
باغداگل /bāqdāgol/
معنی: گلی در باغ، باغ گل، کنایه از دختر زیبا
بافرین /beāfarin/
معنی: بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
بالان /bālān/
معنی: بالنده، رشد کننده، نمو کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بالنده /bālande/
معنی: ۱- ویژگی آنکه یا آنچه در حال رشد، افزایش یا ترقی است، یا توانایی آن را دارد؛ ۲- نمو کننده، رشد کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بالیده /bālide/
معنی: رشد و نمو کرده
بامک /bāmak/
معنی: بامداد، صبح
بانو /bānu/
معنی: خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانوگشسب /bānugašb/
معنی: نام دختر رستم زال، زن گیو و مادر بیژن
باور /bāvar/
معنی: ۱- مجموعهی اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است؛ ۲- حالت یا عادتی ذهنی که باعث اعتقاد یا یقین انسان میشود؛ ۳- قبول سخن، یقین، اعتقاد، عقیده، تصدیق سخن، قبول.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۰
بایسته /bāyeste/
معنی: ۱- لازم، ضروری، واجب؛ ۲- سزاوار، شایسته، مناسب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بت آرا /botārā/
معنی: آرایش دهنده بت، کنایه از زن زیباروی
بتیسا /betisa/
معنی: دختر زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱
بخت آفرید /baxtāfarid/
معنی: آفریده بخت و اقبال
بخشادخت /baxšādoxt/
معنی: دختر بخشنده
بخشنده /baxšande/
معنی: صفت فاعلی از بخشیدن به معنای آنکه چیزی را بیآنکه ع*و*ضی بخواهد میبخشد؛ عطا کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶
بدخشان /badaxšān/
معنی: یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت میشود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: بدخشان سرزمینی است در کشورِ افغانستان در قسمت شرقی آن و متصل به ترکستان شرقی، لعل بدخش یا بدخشان منسوب به این ناحیه است و از قدیم شهرت بسیار داشته است و مرکز آن فیض آباد است.
بدرالملوک /badrolmoluk/
معنی: ماه تمام و کامل پادشاهان
ب*دن گل /badangol/
معنی: آن که بدنی لطیف و زیبا
برجیس /berjis/
معنی: سیاره مشتری، چشمه آفتاب و زهره و ماه، هرمز، زئوس
برزآفرید /barzāfarid/
معنی: آفریده با شکوه، نام مادر فرود
برسادخت /barsādoxt/
معنی: دختر دلیر و نیرومند
برسومه /barsumeh/
معنی: برسم، شاخههای گیاه
برسین /barsin/
معنی: زاده خداوند ماه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲
برشید /baršid/
معنی: ۱- مرکب از بر به معنی قد و بالا و شید به معنی خورشید؛ ۲- مجاز از زیبا چون آفتاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
برفا /barfa/
معنی: بانوی سپیدی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳
برفین /barfin/
معنی: برف + ین (پسوند نسبت)، ۱- برفی، از ج*ن*س برف؛ ۲-سفید مانند برف؛ ۳- مجاز از زیبا چهره.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۳
برگ /borg/
معنی: ابرو
برنادخت /bornā doxt/
معنی: بُرنا + دخت = دختر، دختر جوان، ظریف، خوب و نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
برهون /barhun/
معنی: هاله، خرمن ماه
بستانه /bostāne/
معنی: ۱- (بُستان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به بستان و باغ؛ ۲- مجاز از زیباروی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
معنی: مغرب، (در پهلوی) ستاره
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۳
بادام /bādām/
معنی: نام میوهای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است
بادامک /bādāmak/
معنی: بادام کوچک، نوعی درخت بادام
باران /bārān/
معنی: ۱- قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد میشود؛ ۲- در عرفان باران کنایه از فیض حق تعالی و رحمت شامله اوست، که از عالم غیب بر ممکنات فایض گردد و ممکنات بر حسب مراتب استعداد، استفاضه نمایند. غلبه عنایات را نیز که در احوال سالک حاصل شود از فَرَح و تَرَح باران گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۱۰۳
بارانا /barana/
معنی: “باران شدید” یا “باران دیده”
بارانک /bārānak/
معنی: ۱- گیاهی درختی و جنگلی از خانوادهی گل سرخ؛ ۲- بارانی که قطرههای آن کوچک است و به آرامی فرو میبارد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بارانه /bārāne/
معنی: ۱- باران + ه (پسوند نسبت)، منسوب به باران
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بارش /bāreš/
معنی: ۱- اسم مصدر از باریدن، عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ؛ ۲- باران، برف،و تگرگ؛ ۳- نزولات آسمانی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بارنک /bārenak/
معنی: نام درختی است (بارانک)
باغداگل /bāqdāgol/
معنی: گلی در باغ، باغ گل، کنایه از دختر زیبا
بافرین /beāfarin/
معنی: بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
بالان /bālān/
معنی: بالنده، رشد کننده، نمو کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بالنده /bālande/
معنی: ۱- ویژگی آنکه یا آنچه در حال رشد، افزایش یا ترقی است، یا توانایی آن را دارد؛ ۲- نمو کننده، رشد کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بالیده /bālide/
معنی: رشد و نمو کرده
بامک /bāmak/
معنی: بامداد، صبح
بانو /bānu/
معنی: خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانوگشسب /bānugašb/
معنی: نام دختر رستم زال، زن گیو و مادر بیژن
باور /bāvar/
معنی: ۱- مجموعهی اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است؛ ۲- حالت یا عادتی ذهنی که باعث اعتقاد یا یقین انسان میشود؛ ۳- قبول سخن، یقین، اعتقاد، عقیده، تصدیق سخن، قبول.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۰
بایسته /bāyeste/
معنی: ۱- لازم، ضروری، واجب؛ ۲- سزاوار، شایسته، مناسب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
بت آرا /botārā/
معنی: آرایش دهنده بت، کنایه از زن زیباروی
بتیسا /betisa/
معنی: دختر زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱
بخت آفرید /baxtāfarid/
معنی: آفریده بخت و اقبال
بخشادخت /baxšādoxt/
معنی: دختر بخشنده
بخشنده /baxšande/
معنی: صفت فاعلی از بخشیدن به معنای آنکه چیزی را بیآنکه ع*و*ضی بخواهد میبخشد؛ عطا کننده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۶
بدخشان /badaxšān/
معنی: یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت میشود
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: بدخشان سرزمینی است در کشورِ افغانستان در قسمت شرقی آن و متصل به ترکستان شرقی، لعل بدخش یا بدخشان منسوب به این ناحیه است و از قدیم شهرت بسیار داشته است و مرکز آن فیض آباد است.
بدرالملوک /badrolmoluk/
معنی: ماه تمام و کامل پادشاهان
ب*دن گل /badangol/
معنی: آن که بدنی لطیف و زیبا
برجیس /berjis/
معنی: سیاره مشتری، چشمه آفتاب و زهره و ماه، هرمز، زئوس
برزآفرید /barzāfarid/
معنی: آفریده با شکوه، نام مادر فرود
برسادخت /barsādoxt/
معنی: دختر دلیر و نیرومند
برسومه /barsumeh/
معنی: برسم، شاخههای گیاه
برسین /barsin/
معنی: زاده خداوند ماه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲
برشید /baršid/
معنی: ۱- مرکب از بر به معنی قد و بالا و شید به معنی خورشید؛ ۲- مجاز از زیبا چون آفتاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
برفا /barfa/
معنی: بانوی سپیدی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۳
برفین /barfin/
معنی: برف + ین (پسوند نسبت)، ۱- برفی، از ج*ن*س برف؛ ۲-سفید مانند برف؛ ۳- مجاز از زیبا چهره.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۱۳
برگ /borg/
معنی: ابرو
برنادخت /bornā doxt/
معنی: بُرنا + دخت = دختر، دختر جوان، ظریف، خوب و نیک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
برهون /barhun/
معنی: هاله، خرمن ماه
بستانه /bostāne/
معنی: ۱- (بُستان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به بستان و باغ؛ ۲- مجاز از زیباروی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱