نام دلنوشته: در میانِ واژگان
نویسنده: سپیده دم کاربر انجمن تک رمان
ژانر:
مقدمه:
دلتنگی را تکدّر هم معنا کردهاند. تکدّر، یعنی تیره شدن؛ یعنی وقتی دلتنگ میشوی، قلبت تیره میشود؛ رنگ میبازد. اما مگر قلبی که تو در آن نباشی، جز تیرهگی رنگ دیگری به خود میگیرد؟؛ «رنگ باختن» برای قلبی که تو در آن نباشی، واژهای بیمعنا است؛ چرا که بدون تو هر قلبی، رنگی جز تیرهگی ندارد...
دلتنگی یا همان تکدّر واژهي مناسبي براي توصيفِِ قلبِ بدونِ تو نيست. كسي كه دلتنگ ميشود، قلبِ رنگيناش، تيره ميشود؛ دلتنگي مدتدار است؛ پس از مدتي اين قلب، دوباره رنگين ميشود. حال؛ تكليف قلبهايي كه براي هميشه تيره هستند چه ميشود؟ آنها چه نامیده میشوند؟
شايد جست و جو بيفايده باشد؛ شايد نبايد ميان واژگان به دنبال آن باشيم؛ شايد نياز باشد به چيزي غير از واژه فكر كنيم؛ نميدانم...
بايد اندكي فكر كنم. بايد كمي دست از نوشتن بردارم و سكوت اختيار كنم تا شايد به جوابي برسم...
«سکوت»؛ چه واژهي آشنايي از زبانِ قلم بر پهنای کاغذ جاري شد؛ «سكوت». واژهاي كه عين حال، واژه نيست؛ خلافِ واژه است. چقدر واژهها حقيرند و چه با شكوه است سكوت! كه گاهي همان سكوت شرحِ حالِ آدمي است.
آري تكدّر دائمي همان سكوت است؛
همان سكوتي كه سدّی محکم است میان رنگین کمان واژهها و قلب آدمی؛
همان سکوتی که بهترین وصف را از اینگونه قلبها میکند؛
همان سکوتی که صدای فریادش گوشهای همه را کَر کرده است؛
پس؛ سکوت میکنم؛
سکوت میکنم بر این تکدّر و سکوت میکنم بر اندوهِ بیکرانی که واژهها با خود حمل میکنند...
نویسنده: سپیده دم کاربر انجمن تک رمان
ژانر:
مقدمه:
دلتنگی را تکدّر هم معنا کردهاند. تکدّر، یعنی تیره شدن؛ یعنی وقتی دلتنگ میشوی، قلبت تیره میشود؛ رنگ میبازد. اما مگر قلبی که تو در آن نباشی، جز تیرهگی رنگ دیگری به خود میگیرد؟؛ «رنگ باختن» برای قلبی که تو در آن نباشی، واژهای بیمعنا است؛ چرا که بدون تو هر قلبی، رنگی جز تیرهگی ندارد...
دلتنگی یا همان تکدّر واژهي مناسبي براي توصيفِِ قلبِ بدونِ تو نيست. كسي كه دلتنگ ميشود، قلبِ رنگيناش، تيره ميشود؛ دلتنگي مدتدار است؛ پس از مدتي اين قلب، دوباره رنگين ميشود. حال؛ تكليف قلبهايي كه براي هميشه تيره هستند چه ميشود؟ آنها چه نامیده میشوند؟
شايد جست و جو بيفايده باشد؛ شايد نبايد ميان واژگان به دنبال آن باشيم؛ شايد نياز باشد به چيزي غير از واژه فكر كنيم؛ نميدانم...
بايد اندكي فكر كنم. بايد كمي دست از نوشتن بردارم و سكوت اختيار كنم تا شايد به جوابي برسم...
«سکوت»؛ چه واژهي آشنايي از زبانِ قلم بر پهنای کاغذ جاري شد؛ «سكوت». واژهاي كه عين حال، واژه نيست؛ خلافِ واژه است. چقدر واژهها حقيرند و چه با شكوه است سكوت! كه گاهي همان سكوت شرحِ حالِ آدمي است.
آري تكدّر دائمي همان سكوت است؛
همان سكوتي كه سدّی محکم است میان رنگین کمان واژهها و قلب آدمی؛
همان سکوتی که بهترین وصف را از اینگونه قلبها میکند؛
همان سکوتی که صدای فریادش گوشهای همه را کَر کرده است؛
پس؛ سکوت میکنم؛
سکوت میکنم بر این تکدّر و سکوت میکنم بر اندوهِ بیکرانی که واژهها با خود حمل میکنند...
آخرین ویرایش توسط مدیر: