امیر عباس هویدا مردی که بعد از اعدام هیچ اموالی برای مصادره نداشت...!
"نیمه شبی بود، خسته خانه آمد. لیلا، همسرش، گفته بود به دلیل خستگی از تشریفات در همه بخش های زندگی، خواهان جدایی است.
اشک در چشمانش حلقه بست و سکوت کرد...
دوچمدان کتاب و یک چمدان لباس هایش را بست و به دفتر نخست وزیری نقل مکان کرد. اتاقی از دفتر نخست وزیری را تا مدتی مسکن خود قرار داد.
- روزی محمدرضا شاه با او تماس گرفت و پرسید:
"چه شده که پس از لیلا دفتر نخست وزیری را خانه کرده ای؟؟"
- پاسخ داد:
"خانه مان را لیلا پیش از عروسی خریده بود. در واقع من در خانه او زندگی میکردم و اگر به خانه مادرم هم بروم از جدایی ما سخت آزرده خواهد شد."
- پس از آن بود که شاه فهمید نخست وزیر خانه ای از خود ندارد! دستور داد زود یکی از کاخ ها را خریداری، و از آن به بعد آنجا را "سرای نخست وزیری" کردند.
برگرفته از کتاب "معمای هویدا"
نوشته دکتر عباس میلانی
"نیمه شبی بود، خسته خانه آمد. لیلا، همسرش، گفته بود به دلیل خستگی از تشریفات در همه بخش های زندگی، خواهان جدایی است.
اشک در چشمانش حلقه بست و سکوت کرد...
دوچمدان کتاب و یک چمدان لباس هایش را بست و به دفتر نخست وزیری نقل مکان کرد. اتاقی از دفتر نخست وزیری را تا مدتی مسکن خود قرار داد.
- روزی محمدرضا شاه با او تماس گرفت و پرسید:
"چه شده که پس از لیلا دفتر نخست وزیری را خانه کرده ای؟؟"
- پاسخ داد:
"خانه مان را لیلا پیش از عروسی خریده بود. در واقع من در خانه او زندگی میکردم و اگر به خانه مادرم هم بروم از جدایی ما سخت آزرده خواهد شد."
- پس از آن بود که شاه فهمید نخست وزیر خانه ای از خود ندارد! دستور داد زود یکی از کاخ ها را خریداری، و از آن به بعد آنجا را "سرای نخست وزیری" کردند.
برگرفته از کتاب "معمای هویدا"
نوشته دکتر عباس میلانی