نشد بشم؛ اون شازده…
اون مرد که یه روز میاد؛ با یه اسبِ قشنگ
می برتت از این شهرِ بد
نشد که ماه بتابه؛ رو ما
بریم بیرون؛ از زیرِ این سایه ها
نشد بره از رو سرمون؛ این ابرِ سیاه
شرمنده که بد بودم، رفیق!
که گوشتت نرم بود؛ زیر دندونم رفیق!
منو خیلی وقته دنیا خریدش…
شرمنده که ارزونم رفیق!
گفتی وقتی منم میکشیدم دردا رو تیغ
تو لبخند میزدی و خوشحال بودی…
گفتم؛ جلو دوربینا مجبورم رفیق!
و الا منم از تو داغونم ببین…
تا میکنم لباساتو میذارم توو چمدونت
لاشون چند تا تیکه کاغذ نامه است
بخونشون وقتی رفتی خونه
میخوام هرجا باشی خوب باشی
بدونی تا تهش منو داری
گذاشتم لای نامه هات پس
یه یادگاری اونو دور ننداز
میدونم که حالت نیست خوب الان
میدونم که شاید برم من زود از یاد
انقدر سرم گرم کار بود که رفتم اشتباه
یادم نبود که زندگی یعنی؛ همین لحظه ها
تو بیداری توی خواب، همش درگیر نقاب!
چیکار کنم کی بشم؟ چی بم میرسه ته راه؟
اما سوالی نبود؛ که بخواد پیدا شه جواب…
همش بازی بود؛ بازی خاک آب و ابر و باد!
بمون بیدار و بازی کن، اصلا بازی رو بباز!
من به هر شعری که شاعری
غیر از من گفته و دوست داری من به هر آهنگی که یه روز
تو بارون تو بهش گوش دادی من به هر رنگی که بین
رنگا یکبار انتخابش کردی من به هر چیزی که یه دفعه اش
می ارزید امتحانش کردی آی حسودیم میشه وای حسودیم میشه
من به هر چیزی که رد میشه از پیشت آی حسودیم میشه وای حسودیم میشه
من به هر چیزی که رد میشه از پیشت
همش حرف و بحثه
همش داد و بیداد
نمیدونیم انگار که از هم چی میخوایم!
همش طلبکاریم انگار از همدیگه
همش رفتیم راه و غلط رفتیم بیراه
گفتم بیشتر سعی کن منو بهتر بشناس
تو مال این زمین و این شهر نیستی!
شبیه این آدمای بی قلب نیستی…
تو مال آسمونی؛ برگرد خونت!
تو مال این زمینِ پر درد نیستی…
تو عطر یاس میدی؛ زیبای مغموم
که گلبرگ هاش ترک خورده