با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly. You should upgrade or use an alternative browser.
کیمیای قلبم!
هر روز گوی جادوی عشقت نشسته است با من،
افسوس که جای تو خالیست.
با نبودت جان من، کف دستانم نشسته است با من.
ل*ب از ل*ب، بهم دوختهام؛
و نگاه کردن به تندیسات نشسته است با من.
شب نشینم با طلوع تو در سیاهیها،
سَرهای بی بدنم میان دستانت، شفایِ رها
نگاهِ آسمان حسرت اندوختهای دارد در حسرت من و تو.
و آرامیِ نگاهِ ابرها در فرو رفتن من و تو.
جُلجُتای من!
صلیبِ چشمهایت تا ل*ب،
مرا به میخ ها نشان داد
و اینک خود مُردگیِ من، در من و تو.
پشت هوای سرد س*ی*نهات
پشت هر نفس درون ریهات
من ماندهام.
و ذرهذره عشق را
ذره ذره عشق را
از صافیِ اندوه، میگذرانم.
که دستبهدست با پایِ سرانگشتم،
به بازدمهای تو برساند.
ساقی و ملک در بهتِ زار زدنهای من
تو کجای این سیاره نشسته باشی، که داند؟
با عشق قطرهقطره فرار میکنند از چشمهای من
دچار بر سوارِ آن ابرهای سفید، اشکهای من.
سوارِ ابرهای سفیدی که تو باشی، مهربانم!
سالن ر*ق*ص خالیست.
آبی آسمان، پشت سقفِ خالیست
سالن ر*ق*ص خالیست؛
و من با دیدهام تو را میبویم
سالن ر*ق*ص خالیست
و من روبهروی آن به تماشای ر*ق*صمان نشستهام.
بابای معشوقهای ممنوعه!
در اوج آغوشت،
پدر بودن را مادر شدم،
و در اوج خندهی دلبرانهی تو
ر*ق*ص قلم برروی کاغذ یافتم.
تو خود یک جهانی و من
هرچه جز تو دیدهام، کور یافتم.