• خرید مجموعه داستان های درماندگان ژانر تراژدی و اجتماعی به قلم احمد آذربخش برای خرید کلیک کنید
  • دیو، دیو است؛ انسان، انسان. هاله‌های خاکستری از میان می‌روند؛ این‌جا یا فرشته‌ای و یا شیطان. رمان دیوهای بیگانه اثر آیناز تابش کلیک کنید
  • رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید

کامل شده سرطان قلب | زار کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
عاشق بود؟
خسته بود؟
نه! بی‌حوصله هم نبود.
مثل خیلی‌ها در تخت نرمش درحال نوشتن رمان‌های خز نبود.
او اصلاً مغز نداشت؛ از دار دنیا یک قلب داشت و کلی آرزو‌های خوب که از دارِ فانیِ همان دنیا، آن‌ها هم سرطانی شده ‌بودند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
وقت خودتان را تلف می‌کنید؛ این نوشته‌ها وزن موزون
و موضوعِ زیبا ندارند.
ازهم گسیخته‌اند؛ آشفته مثل آتشفشان درون خودتان!
مثل دخترک، مثل تمامیِ سرطانی‌هایی که سرشان صبح تا شب، توی مجازی‌ست.
مثل سرطانی‌هایی که به دنبال زندگی می‌دوند و نمی‌رسند.
مثل تیها. چند‌وقت پیش نوشته‌هایی به نام تیها خوانده ‌بودم؛ حس می‌کنم آن‌هم سرطان دارد.
مثل همه‌، مثل پول، مثل قدرت و حتی مثل عشق.
برای آن دختر همه‌‌چیز، رنگ یک توده‌ی زرد و مأیوس داشت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : لیلیِ مجنون

لیلیِ مجنون

کاربر فعال ادبیات + شاعر انجمن + دلنویس انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
کاربر فعال تالار
تاریخ ثبت‌نام
2021-07-19
نوشته‌ها
541
لایک‌ها
3,986
امتیازها
3
محل سکونت
بالِ قاصدَک.
کیف پول من
1,332
Points
116
آرزو‌هایی برای دخترکِ نهان درونِ اول نوشته‌هایم
و مقدمه‌ی این زمهریر از زندگی‌ام، داشتم که راستش را بخواهید دیگر به درد لای جرز دیوار هم نمی‌خورند.
چه کسی این‌جا به دنبال نجات ماهی‌هایی که دهانشان، جرخورده از نا‌مهربانیِ صاحب قلاب‌هاست، از روی مینِ خطر می‌گذرد و چه کسی در این شهر، دخترک دیوانه‌ای را که دلش برای دختران دیگرِ شهر می‌سوزد، درک می‌کند؟ این‌جا سرطان دارد.
مردمانش فکر می‌کنند سالم‌اند و به جان بچه‌هایی که موهایشان از ترس مرگ ریخته و مجبور به شیمی درمانی جسمی شده‌اند، دعا می‌کنند. عجب شهر تمسخر برانگیزی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : لیلیِ مجنون
بالا