مجموعه اشعار عبور ناگزیر| Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
مجموعه اشعار: عبور ناگزیر
شاعر: Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ (معصومه نجاتی)
ژانر: عاشقانه

مقدمه:
و رفتن تو عبوری ناگزیر بود؛
در امتداد آخرین خیابان شلوغ!
در میان همهمه‌های اوهام و خیال،
‌پایان شب‌های شهرِ تا سپیده بیدار بود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
روی این خطوط شفق کبود
ستاره‌ای درخشان رنگ از اسمان ربود
همانند تلاقی دو خط ناصاف و کج
از کنار ماهتاب تنها می‌کند عبور
ستاره می‌میرد و تمام می‌شود
و انفجار احساس سیارک‌ها رخ می نمود
این سوی آسمان تاریک تر است و سرد
و ذره ذره‌ی ذرات ماه نیمه می کند درد
تاریکی می‌رمد از فراسوی زمین
و خاطرات خسته رنگ می‌بازد از هر انچه که بود
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
به سان آخرین برگ این شاخه‌ خشک،
که فرو نمی‌افتد هیچ از امنیت درخت!
من ماندم و تنهایی و سرمای صبح
و جاذبه‌ای شوم در پی سقوط من!
این ریشه‌های فرتوت فروخفته در بستر خاک
گویی ندارن نای ایستادگی این جسم ستبر
و تزلزل تنومد دیرین درخت
که سست گشته اراده‌ی شاخه هایش.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
و صدای متن این موسیقی غم آلود،
پشت کلاویه‌های این پیانوی شکسته،
چنگ می‌اندازد به مویرگ‌های متورم شب!
و انگار که سرانگشتان احساسم تاول زده بود!
راز سکوت های بی وقفه‌ی تو چه بود؟
از نبودن‌های بی‌پایانت اکنون چه سود؟
دیوار‌های فروریخته، زیرِ یک عالم' آسمان کبود
و دلی بی‌تاب که در کوچه‌های خاموش شهر
باپرهنه در جستجوی تو بود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7

و کنکاش عشق بیهودگی تمام بود!
غم بود، یاس بود، ترس بود در شکاف سی*نه‌ها.
و تمامی جاده‌ها گویی به برزخ می‌رسید!
چشم‌ها کور بود، دست‌ها تا بی‌نهایت از هم دور بود؛
و هر آنچه که بود در پس نقاب‌ها پنهان ماند.
آدم از آدم می‌رمید، عشق از دل فراری بود.
بغض‌ پشت گلو را سد کرده بود،
و سایه‌ی شب افتاده بود بر پلک‌ها...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
پشت افق‌های روشن، سرابی هست؛
که فرامی‌رسد روزی از راه دراز.
و فرومیریزد اعتبار لاله‌های سرخ،
در میان این دشت بی‌آب و علف!
پشت دریاچه‌های نور، تاریکی خفته‌ست!
در پس هر جاده‌ی زیبا، کج راهی هست!
و عشق، این واژه‌ی فریبکار رازآلود؛
در پی ویرانیِ آرامشِ تمامی هست!
در میان آدمیان به ظاهر دوست،
که پشت صورتک‌هاشان نقابی هست،
یک نفر سقوط کرده از چشم‌ سیاه شب
در پس این سقوط شاید که راه فراری هست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
بر خودم نهیب می‌زنم گاهی
نکند ناشناخته از دیار من بروی!
این منه مغرور سردرگم؛
پشت پلک‌هایم ناگفته بسیار است!
نکند نخوانده‌ای واژه‌های غم را،
از میان هزار واژه‌ی اشعارم.
نکند گم کرده‌ای نشانم را،
در میان بحبوحه‌ی افکارم!
من تو را دوست‌تر دارم،
از هر آنچه عشق می‌نامند!
من تو را می‌جویمت هر دم،
در میان عاشقان بسیارت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
و کلاغی نگران کز شومی خود حیران است!
شاید اما در پس هر بال سیاهش سپیدی خفته است!
شاید اما در بالاترین نقطه‌ی سرو دلداری دارد!
چه کسی می‌داند خوب مطلق کیست؟
چه کسی می‌داند آدمیت را کجا می‌شود پیدا کرد؟
من اینک شب را به سپیده‌ی صبح عاشق‌ترم؛
و غروب را به طلوع، تلخ را به شیرین.
چه کسی وحی نموده که سیاهی شوم است؟
باید از ریشه نظر کرد به هر چون و اگر.
باید اندیشه‌‌ی خود را به چالش بکشیم.
وز پی هر واژه ی تکرار به تقلید نرفت!
باید از شعشعه ی خورشید به نور رسید،
از پس آن سیه‌ابر عظیم کرد عبور!
نه گریزیست از عشق،
نه گریزیست از اندیشه‌ی دیدار دگر!
این تعادل زیباست؛
و به آرامش بعد از هر توفان می‌ارزد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
دیگر شناختم اسرار پنهانی درون تو،
که همچو پیچکی گیج،
دور مویرگهای ذهنم تابیده بود.
دیگر شناختم نقاب‌های پشت نقاب تو!
واژه‌های سیاه تنیده در خیال تو!
دیگر شناختم تو را و برو از دیار من،
آسوده خاطرم که پر می زنم از هوای تو!
آسمانت مسموم و رنگ خنده‌هایت همه زهر،
برو ‌که آلوده‌تر گشته قلب همیشه سیاه تو!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,419
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
912
Points
7
مثل یک قاصدک خسته که از راه دراز
می‌نشیند به سر لاله‌ی سرخ نگران،
همه احساس رهایی در درونم خفته‌ست،
دیرگاهیست که در آغو*ش زمین فرو رفتم باز!
لاله‌ی سرخ به آوای بلند می‌گوید:
قاصدک غمگین است.
قاصدک در پی یک ویرانی شیرین است!
ابر می‌گرید و آسمان می‌غرد باز،
فکر ویرانی او دلهره ای سنگین است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا