با توجه به معاني مختلف فلسفه و معاني گوناگوني كه براي روانشناسي ميتوان قائل شد، نسبتهاي چندگانهاي بين اين دو برقرار خواهد بود. فلسفه، به طور نمونه ميتواند به مفهوم «نظرورزي» (speculation) تعبير شود كه طي آن فيلسوف در امور مختلف جهان، اعم از متافيزيك، ذهن آدمي، ارزشهاي بشري و... تأمل ميكند و كاوش فلسفي خود را در جهت دستيافتن به ذات امور دنبال ميكند و نتيجه آن سيستمهاي فلسفي مختلفي است كه از گذشتههاي دور وجود داشته است. اما ممكن است فلسفه آنطور كه در ديدگاههاي تحليلي معاصر تحديد شده است، از بلندپروازي نظرورزانه كوتاه آيد و به امور تحليلي بسنده كند.