• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده دلنوشته ی پادکست | malihe2174 کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
به نام حق تبارک و تعالی

پادکستت.jpg
نام دلنوشته : پادکست
ژانر: تراژدی، عاشقانه
نویسنده : malihe2174
ویراستار: Mr.Rad

مقدمه :
این روزهایم با ترس و بی‌امید‏ می‌گذرد. ترس از دست دادن یادگاریت‌هایت‏ را دارم! ترس از دست دادن؛ آن‌چه ‏که با لبخند دادی و به قیمت اشک چشم‌هایم‏ می‌خواهی‏ آن ها را پس بگیری!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
دنیای من، مثل دنیای پادکست‌هایت دنیای عجیبی‌ست! درون دنیای پادکست‌های تو همه چی رنگی ست؛ درون دنیای من همه چی سیاه و سفید! درون دنیای من همه چیز زشت و بی‎جلوه‌ست؛ درون پادکست‌های تو همه چی زیبا، همه چی چشم‌نواز.
درون دنیای من هزار و یک دلیل برای نشدن هست؛ درون پادکست‎های تو هزار و یک دلیل برای شدن، برای رسیدن، برای بودن.
دنیای پادکست‌هایت اما؛ گاهی هم رنگ دنیای من می‌شود، می‌شود دنیای بغض، دنیای خستگی.
گاهی صدایت به مانند صدایم می‌لرزد. گاهی تو را میان انبوهی از کاغذها و پشت یک میکروفون تصور می‌کنم.
من آرام، آن‌ور شیشه محو صدایت می‌شوم و تو فقط می‌خوانی. صدایت موج دار می‌شود؛ بالا می‌رود و پایین می‌آید.
دنیای من و پادکست‌هایت اما؛ یک جایی از هم دور می‌شوند. یک جایی هرچه تشابه هست، هر چه تفاوت هست، همه به یک‌باره پایان می‌گیرند.
آن‌جا که به خود می‌آیم و می‌بینم که فقط من هستم و دیگر هیچ‌کس و هیچی نیست. یادم می‌آید، دیگر تو نیستی که پادکست‌ها را با موج صدایت یکی پس از دیگری بخوانی و برایم خاطره بسازی.
این فقط، تصویر ذهنی باقی مانده از توست که هنوز، گاهی جلوی من در خیالاتم برایم متن‌های زیبا می‌خواند.
تو زنده‎ای در من، تو می‌خوانی هنوز نامه‌ی ناخوانده‌ی من.‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
درها بسته می‌شدند و گاهی زندگی به ما یاد می‌داد، درهای بسته نشان‌دهنده ی امید است؛ نشان دهنده ی آن است که افکار تو و قلب تو، خوب می‌داند که روزی این درها به دستان ما باز می‌شوند.‏
تو می‌خوانی و من محو می‌شم. به دری بسته نگاه می‌کنم؛ به همان درهایی که تو قول دادی با هم بازشان کنیم.
تو فقط به مسیرت ادامه بده، نازنینم. تو فقط به مسیرت ادامه بده!‏
این جمله را که می‌گویی، اشک در چشمانم جمع می‌شود. کدام مسیر؟ مگه بی‌تو مسیری هم هست! مگر برای کسی که هزار بار مرده و دیگر از مرگ نمی‌ترسد، مسیری هست؟! بی تکیه‌گاه بی یک هم‌سفر، ادامه دادن مسیر معنا ندارد.
تمام شرایط را در پادکست‌هایت بررسی کردی؛ تنگش یه ادامه بده هم گذاشتی.‏
اما یادت رفت!
‏یادت رفت، نگفتی اگر یک روز تو نباشی چگونه باید ادامه داد! به همه کس و همه چیز گفتی، باید ادامه بده ی! گفتی دوام بیار و ادامه بده، کاش یک راه حل هم برای دوام آوردن بعد تو به من می‌آموختی، نازنينم!.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
چقدر بودند، آدم‌هایی که به سی سالگی سلام کردند؛ اما تو جور دیگری به سی سالگی سلام کردی.
سلام من به تو سی سالگی.
کاش، آن روز که داشتی می‌خواندی سلام من به تو سی سالگی! میکروفون را از جلویت به کناری می‌گذاشتم، می‌گفتم تو که می‌خواهی بروی، غلط می‌کنی سلامی می‌دهی که تهش سلامتی ندارد!‏
اما، من که نمی‌دانستم سلام تو به سی سالگی یک خداحافظی ابدی با من و دنیاست!‏
من که نمی‌دانستم، سلام تو به سی سالگی آغاز هوس بی پایانت برای خوابی پایان‌ناپذیر است.
من خیلی چیزها را نمی‌دانستم!‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
قسم خورده‌ بودم، دیگر از تو ننویسم.
قسم خورده‎ بودم، اعتیادم به پادکست‌هایت را تمام کنم. قسم خورده‌ بودم، کمتر اشک بریزم.
قسم خورده ‎بودم، خاطره‌هایت را در پستوی دلم نهان کنم. من به خیلی چیزها بعد تو قسم خورده‌ بودم؛ اما... .
تو انگار، مانند قسم شیطان اراده کرده‌ای قسم‌های مرا از راه بدر کنی تا بشکنند.
قسم خورده‌بودم، کمتر دلتنگی کنم. قسم‌هایم را خاطره‌هایت شکست؛ خاطره‎هایت گناه کارند.
خاطره‎هایت؛ همان سیب سرخی‎ست که آدم و حوا را به گناه کشاند.
آخ امان از خاطره هایت!‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
از یك جایی به بعد، ما گم شدیم.
نه، اشتباه گفتی! از یک جایی به بعد، من بی‌تو گم شدم. از یک جایی به بعد، دیگر ارزشش را نداشت؛ نه بخاطر ‏این که دیگر مادر نخندید.
نه، من می‌گویم؛ بخاطر این ارزش نداشت که تو دیگر نخندیدی. بعد تو سیاره‌ام در منظومه‎ی شمسی غم‌هایم گم شد. بعد از تو دیگر آدرس سیاره‎ی تنهایی‎هایم را ندارم. دیگر حتی، سیاره‌ای‏ برای پناه بردن و تنها ماندن ندارم!‏
گاهی می‌گویی، درها باز می‌شوند؛ اما یک جا می‌گویی درهایی که دیگران می‌گویند باز می‌شوند؛ اصلا وجود ندارند.
تکلیفت با خودت چیست؟ من که آخر نفهميدم، کدامین در برای تو باز شد، وقتی هزاران در را تو به رویم بستی!‏
از یه جایی به بعد، ما دچار تنهایی نشدیم! من دچار تنهایی شدم و افتادم توی چاله‌ی حسرت.
بعد از تو، نای کمک خواستن را از هیچ‌کس ندارم. می‌گفتی هر چه دیرتر تو را بفهمند، پیله‎ی تنهایی‎هایت دیرتر پروانه می‌شود؛ اما من هیچ وقت به پروانه شدن نرسیدم.
من کرم ابریشمی بودم، که زیاد تنها ماند. کرم ابریشم اگر پیله را پاره نکند؛ می‌میرد.
پیله ی من پاره شدنی نیست!‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
دلگیرتر از همیشه می‌بارم!‏
ابرهای چشمانم، امشب باران‎های بی‎وقفه دارند. یادگاری‌ات را امشب، کسی بد آزرد! امشب دل یادگاریت را جلوی چشمانم شکستند. می‌جنگم، تا در سیلاب اشک‎های سمجم غرق نشوم.‏
آخر نامرد! مرا چه به بی تو بودن؟ هدیه‎هایت را دانه به دانه از من پس می‌گیری. بخشی از دلم با رفتن آن‎ها‏ می‌رود! با هر کدام شان، سال‎ها و ماه‌ها خاطره دارم.‏
اما تو، فقط می‌خواهی مرا از عذاب نبودنت راحت کنی. جان دلم، آقای عشق، من تهی از تو و لبریز از عذاب نبودن تو ام.
دلگیری‌هایم را مرحم باش! من روزها را برای رسیدن به تو می‌شمارم.‏
امشب دلم عجیب، میل به مردن دارد.‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
آخرین پیام‌هایت بوی رفتن می‌داد!‏
بوی تلخ قهوه‌ای ملس.‏
آرام بودی، مانند آرامش دریا؛ قبل از طوفان. نگاهت؛ اما متلاطم بود، در پی چه می‌چرخید نمی‌دانم!‏
شاید تو، می‌دانستی خدا تو را در آغ*و*ش خواهد گرفت، که این‎گونه آرام بودی!‏
چشمانت؛ شاید در پی خدا بود!‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
صبح مه گرفته‌ی سرد زمستانی را، باید با گرمی چشمان یار سپری کرد.‏
یار اگر چشم فروبست، دیگر سحر معنا ندارد! زندگی من، فقط چند رنگ داشت. من در چشمان تو زندگی می‌کردم! رنگ زندگی من سبز بود و زیتونی؛ رنگ زندگی من سبز زمردی بود.‏
چشم‌هایت گران بها بودند، زیباترین سبز دنیا را خدا به چشمان مهربان تو داده بود. زمرد چشم‌هایت، قیمتی‌ترین زمرد دنیا بود.
من در چشمان تو زندگی کردم! با بسته شدن همیشگی چشمانت؛ انگار آواره شدم، مرا از خانه‌‌ام بیرون کردند. آواره‌شدگان را که دگر، مرحمی نیست.
آوارگی از چشمانت هم، عالمی دارد.‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی

ملیحه کرمی

کاربر اخراج شده
کاربر اخراج شده
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-16
نوشته‌ها
319
لایک‌ها
3,397
امتیازها
63
محل سکونت
انزلی
کیف پول من
0
Points
0
همه چی از رفتنت شروع شد؛ از همان خیابان که یک طرفه بود و تو رفتی و دیگر نیامدی! همه چی از پادکست‎هایت شروع شد، از آن صدا که هنوز هم در آن کوچه‌ی یک طرفه طنین می‌اندازد! این روزها، گاهی صدایت در ماشین آدم غریبه هم هست.‏
متحیر به راننده نگاه می‌کنم! می‌خواهم بپرسم آقا، این را از کجا آوردی؛ اما صدایت میخ کوبم می‌کند! صدایت مرا غرق می‌کند. تمام سوالاتم و چراهای زندگیم، با صدایت از یادم می‌رود و می‌رود و می‌رود.
عالم صدای تو، عجیب عالم دیگری ست! صدای تو جادوگر زبر دستی ست هنوز.‏
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : ملیحه کرمی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا