خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

حباب آرزو |Angel's wing♡ کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Kooki♡
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 698
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
cpns_قالب_جدید_جلد)_(1)_n1of.jpg


نام: حباب آرزو
ژانر: اجتماعی، عاشقانه
نویسنده: کیمیا کاردان

مقدمه:
درست است که آدم باید در هر وقت و زمانی آرزوهایش را دنبال کند اما اول باید مرز بین خواستن و توانستن و رسیدنش را هم بشناسد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
گاهی فکر میکنم چقدر خوب می‌شد اگر فاصله ی بین خواستن و رسیدن هایمان به کوتاهی نشستن شبنم بر روی برگ گل شقایق می‌شد.
اما نه !
آنقدرها هم فایده‌ای نداشت. به راستی چه فایده‌ای دارد وقتی آن کس یا آن چیز که ثانیه‌ای آن را با همه‌ی وجود حتی به اندازه‌ی تک تک نفس هایمان می‌خواستیم لحظه‌ای دیگر درون دستانمان باشد و به مرور در برابر چشمانمان خوار و بی ارزش بنظر برسد.
شاید تمام شیرینی زندگی در همین است که مانند تراشکاری دل به سنگ سیاهی ببندیم و انقدر برایش وقت بگذاریم و به پایش عشق بریزیم تا الماسی زیبا از دل آن حاصل شود.
می‌شود گفت شیرینی زندگی در همین است مثل تراشکاری که دل به دل سرد سنگی داد و انقدر به او عشق ورزید تا عاقبت الماسی زیبا حاصل شد.

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
از زمانی که تو را دیدم، جانی تازه در من دمیده شد.
منِ دخترک غمباد زده کجا و آن احساس بعد دیدنت کجا
حقیقتش را بخواهی با خود گفتم این زندگی باز سر شوخی را با من باز کرده و لابد تا با همکاری تو دمار از من در نیارد بیخیال نمی‌شود.
یا تو آدم ماندن نیستی یا هرچیز دیگری ...
اما تو خودت ماندی.
از آن دخترهای سانتال مانتالِ در فکرم هم خبری نشد .
شهاب سنگ هم نبارید بر سرمان
منتها من فکر ماشین‌های بی‌صاحاب را نکردم به همین راحتی یک ماشین تو را از من گرفت و تو هم به او نه نگفتی و رفتی...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
عشق ....
زمانی بود که نمی‌دونستم معنای عمیق عاشق بودن را شاید حالا هم نمی‌دانم فقط این را می‌دانم که به یادش جایی درست در میانه‌ی قفسه‌ی س*ی*نه‌ام کمی متمایل به چپ گویا قیامتی به پا می‌کند حتی تمام شریان‌هایم به پا می‌خیزند علیه تو ...
حالا می‌بینم این سه حرف «ع ش ق» در کنار هم چه قدرتی دارند که گاهی انقدر عمیق می‌شود که درست در نقطه‌ی عطف حس بین ما جوانه‌ای پیدا می‌شود.
شاید اگر انتخاب از همان اول با عقلم بود تو را تغییر می‌دادم یا حتی تو من را تغییر می‌دادی اما الآن فقط دوستت می‌دارم و تو هم ....
پس حالا دست در دست هم قدم به قدم به پیش می‌پرسم در این مسیر پر از شور و می‌دانیم عشق درست همان چیزی هست که ما را تغییر می‌دهد .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
به دنیا بگویید بایستد.
می‌خواهم پیاده شوم.
دیگر طاقت ندارم.
چقدر می‌توانم تحمل کنم
بی‌رحمی‌های روزگار را
به من می‌گویند صبور باش؛ بالآخره می‌گذرد؛
اما من دیگر نمی‌توانم دوری او را تحمل کنم
مگر نمی‌گفتی که من تمام دنیای توام؟
چرا تمام دنیایت را ویران کردی؟
مگر نمی‌گفتی تحمل ناراحتی‌ات را ندارم؟
زیر قولت زدی خودت همیشه می‌گفتی مرد است قولش
دیدی مرد نبودی؟
تو یک نامرد بودی!
چگونه توانستی قلبم را بشکنی؟
جوری شکستی که دیگر نمی‌شود؛ خرده‌های شکسته‌اش را جمع کرد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
ای خالق مهربان ببخش مرا
ناشکری‌هایم را
ناشکیبایی‌هایم را
نامُرادی‌هایم را
سرکشی‌هایم را
نافرمانی‌هایم را
ناکامی‌هایم را و...
مگر جای خالی برای سرافرازی در خاک پای خالق مانده که قد علم کنی مدعی امّا اگر جسارت مرا بپذیری و ذره‌ای جرأت را، ته‌دیگی در سوخته جانم مانده آن هم عشق است عشقی که تو در من پدید آوردی و مفتخرم بگویم که زمینی نیست، حیوانی نیست و با عرض پوزش آدمی نیست این نور، این امید، وجود سرد مرا گرم می‌کند به خودت قسم اگر خود نمی‌خواستی آن هم نبود و تو را شاکرم .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
عمق جان می‌سوزاد از عشق فراق
دلی دارم پر از آه و گداز


این عبارت در ظاهر تلخی بسیاری دارد بسیار دارد اما وجودم در پرتو خیال آن به پرواز است.
راستی چه کردی با من، من حقیر و فقیر.
سلام بر تو ای بخشنده و مهربان که با تمامی گناهانم هر روز که پنجره دلم را می‌گشایم تورا می‌بینم که دوان دوان به پیشوازم می‌آیی و مرا غرق در ب*وسه‌های مغفرتت می‌کنی و روزی دگر با گناهان دگر.
تسلیمم، تسلیمِ تسلیم هرچه خود می‌خواهی‌ مرا کیفر کن. آنقدر بسوزانم که تمام خاکسترهای گناهانم خاکستر شوند اما مرا مورد لطف قرار مده که خسته‌ام از این همه شرمندگی و سرافکندگی.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
امروز هم، آری چه کنم باز هم گریه کرده‌ام.
خنده دار است از تکرار کاری که آرامشی برایم ندارد.
کی می‌خواهی بخندی به این سرانجام بی‌فرجامی که داری؟
می‌خواستم بگویم کاش عزیزی می‌آمد و جایش را در این کار عبث با من عوض می‌کرد.
شاید روزهای تاریک مرا با شب‌های روشنش در هم می‌آمیخت و معجونی گوارا را به من هدیه می‌کرد تا تعطیل کنم این حجره‌ی سرد و بی‌روح را
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
اسمش لرزه می‌اندازد بر تنم
فکرش در هم می آمیزد روح و روانم را
چه کنم که نمی‌توانم او را معرفی کنم
هیچ کس نمی‌داند و نمی‌تواند بفهمد چه می‌گویم
وقتی تعریفش را می‌کنم و
عکس العمل عادی هم از مخاطبانم نمی بینم
از خودم بدم می آید که ای نادان زبان به کام بگیر و
هیچ وقت هیچ کس هیچ نگو
نباید کسی بفهمد وگرنه خودت را رسوا می‌کنی!
فقط به فکر او باش و به هیچ چیز دیگر فکر نکن
غرق در چشم‌های زیبایش شو و بس
آنقدر غرق بشو که نتوانی خود را پیدا کنی
فقط به او فکر کن و فقط او...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,869
کیف پول من
4,271
Points
0
نمی‌دانم کی دست روزگار من و تو را از یکدیگر جدا کرد؛اما هنوز هم زخم دلم تازه است. تصویر صورتت همیشه و هر جا در مقابل چشمانم است.
به یاد دارم زمانی که برای اولین بار گفتی دوستت دارم حس شیرینی بود امّا هر چه بیشتر تو را شناختم دلم بیشتر به لرزه افتاد نه اشتباه نکن این لرزه از اشتیاق نبود بلکه از وحشت بود.
می‌گفتی باران را دوست می‌داری اما وقتی باران می‌بارید چترت را به دست می‌گرفتی؛
گفتی برف را دوست داری اما تا در حیاط خانه می‌نشست تمامش را پارو می‌کردی؛
گفتی باد را دوست داری امّا تا باد می‌وزید پنچره را می‌بستی؛
به زبان می‌آوردی تک تک علایقت را امّا از همه ی آن‌ها گریزان بودی.
با تمام این‌ها حتی با وجود نبودنت من هنوز هم دوستت می‌دارم؛
نمی‌دانی تک تک لحظه‌های زندگی من پس از تو با دلتنگی گذشت؛ اصلا دلتنگی یعنی چه؟!
ای کاش می‌توانستم تمام لغت نامه‌های دنیا را به آتش بکشم؛ جلوی واژه دلتنگی نوشته عدم حضور کسی چقدر نبودنت را ساده فرض کردند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا