• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

شیر مغرور و زورگو

  • نویسنده موضوع Chorrty
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 310
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Chorrty

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-05-19
نوشته‌ها
22
لایک‌ها
52
امتیازها
13
کیف پول من
145
Points
0
روزی روزگاری در جنگلی بسیار بزرگ شیر مغرور و زورگویی بود و همیشه به حیوان های جنگل زور میگفت و آنهارا به کارهایی که دوست نداشتند مجبور میکرد.
او میگفت:من سلطان جنگل هستم و هیچکدام از شما نمیتواند از دستورات من سر پیچی کند.
حیوانات جنگل از شیر متنفر بودند اما جرئت اعتراض نداشتند.
روزی حیوان ها جلسه ای برپا کردند تا درباره ی شیر زورگو صحبت کنند.
خرگوش گفت:او خیلی زور گو و مغرور است. چند روز پیش من را مجبور کرد تا هویج هایم رو به او بدهم. او که هویج نمیخورد فقط میخواست من را ناراحت کند و با شکمی گرسنه رها کند.
جوجه تیغی آهی کشید و گفت او به همه ی ما زور میگوید.
در همین هنگام صدای نعره ی شیر آمد و همه به طرف صدا راه افتادند که شیر را در چاه یافتند.
چاه آنقدر عمیق بود که شیر نمیتوانست خودش را نجات دهد.
باز نعره ی بلندی کشید و گفت:به شما دستور میدهم مرا نجات دهید.
اخم به ابرو های موش آمد.
موش گفت:دیگر بس است. زور گویی کافیست. دیگر نمیتوانی به ما زور بگویی.
شیر تعجب کرد و با عصبانیت گفت:چطور میتوانی اینطوری با من صحبت کنی. من سلطان جنگل هستم و میتوانم به تو رحم نکنم و تورا یک لقمه کنم.
خرگوش گوش هایش را بالا برد و گفت:هنوز هم زورگویی میکنی؟
شیر دید که دستور دادن فایده ای ندارد شروع به التماس کردن کرد:لطفا مرا از این چاه دربیارید. قول میدهم دیگر زورگویی نکنم. لطفا
آهو: از کجا معلوم؟
خرگوش:راست میگوید. اگر از اینجا نجات یابی و دوباره به ما زور گویی چه؟
جوجه تیغی:اگه از اینجا نجاتت دهیم و دوباره زورگویی کنی باز تورا در چاه می اندازیم تا از گرسنگی طلف شوی!
شیر که حسابی ترسیده بود گفت:قول میدهم،فقط کمکم کنید.
دل حیوانات به حال شیر سوخت و به سختی به او کمک کردند.
همانطور که شیر قول داده بود که دیگر زورگویی نکند،زورگویی نکرد و تا آخر عمر با حیوانات جنگل خوش و خرم زندگی کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

بالا