رشید و زیبا، اسب ترکمن
میچرخد آرام، تو دشت و دَمَن
توی آلاچیق، در دل صحرا
من و تو تنها، فرزند رعنا
قصه میگویم، میدهم تابَت
میخندی تو، میبرت خوابت
قصه میگویم، از یه روز شاد
میدوی در دشت، میدوی چون باد
برۀ سفید، میدود با تو
از بلندیها، میپَرد با تو
میغلتی آرام، روی سبزهها
مثل جوباری، جاری و رها
میچرخد آرام، تو دشت و دَمَن
توی آلاچیق، در دل صحرا
من و تو تنها، فرزند رعنا
قصه میگویم، میدهم تابَت
میخندی تو، میبرت خوابت
قصه میگویم، از یه روز شاد
میدوی در دشت، میدوی چون باد
برۀ سفید، میدود با تو
از بلندیها، میپَرد با تو
میغلتی آرام، روی سبزهها
مثل جوباری، جاری و رها