- تاریخ ثبتنام
- 2020-07-04
- نوشتهها
- 3,284
- لایکها
- 45,016
- امتیازها
- 218
- محل سکونت
- زیر آوار آسمان
- کیف پول من
- 9,959
- Points
- 121
نی نی و مامان می خواستن با هم برن خونه ی مامان بزرگ . مامان، نی نی رو ب*غ*ل کرده بود ولی نی نی دوست داشت خودش راه بره. نی نی اشاره می کرد به زمین و غر می زد .مامان نی نی رو روی زمین گذاشت و گفت حالا بدو برو. نی نی یه خورده رفت ولی یه دفعه یه گنجشک توی کوچه دید و ایستاد و تماشا کرد. مامان حواسش به گنجشک نبود. هی صدا می زد نی نی بیا دیگه چرا وایسادی؟ نی نی با انگشتش گنجشکو به مامان نشون داد ولی مامان بازم گنجشکو ندید . مامان خسته شد و گفت وای نی نی چرا راه نمیای خسته شدم. گنجشک پرید و رفت . نی نی دوباره دنبال مامان راه افتاد .