دو رشتهٔ انسانشناسی و جامعهشناسی متقابلاً همدیگر را تقویت میکنند و مرز قاطعی بینشان وجود ندارد و این یک دلیل ساده دارد: این که هم پژوهشهای انسانشناختی و هم پژوهشهای جامعهشناختی ریشه در مسائل اخلاقی و فکری کلان یکسانی دارند. مسائلی مانند ماهیت زندگی جمعی، روابط افراد با گروه، و شاید مهمتر از همه این که زمانه و تنگناهای جمعی خودمان را چطور باید بفهمیم.[۳۱]
با همهٔ اینها انسانشناسی و جامعهشناسی هر کدام سنتها و روشهای تحقیق متمایز و مخصوص به خود را دارند. جامعهشناسان عمدتاً پژوهش خود را بر جوامع شهری و صنعتیشده متمرکز میسازند و معمولاً بر تحلیل کمّی دادههای آماری تکیه میکنند و پیمایش شاید مهمترین ابزار پژوهشی آنان باشد. در نتیجه جامعهشناسان معمولاً نتایج پژوهشهایشان را در قالب گزارههای معطوف به روابط علت و معلولی و همبستگی اجتماعی، مانند ر*اب*طهٔ بین استعمال مواد مخدر و میزان آدمکشی یا ر*اب*طهٔ بیکاری با جرائم خشونتبار، بیان میکنند. اما انسانشناسان همچنان تمرکزشان بر جوامع غیربومی و روش اصلیشانمشاهدهی مشارکتی است، و از سویی در پی دستیابی به نوعی گزارهٔ عام دربارهٔ رفتار اجتماعیاند و از سوی دیگر به دنبال ترسیم تصویری دقیق از بافتار زندگی روزمره. آنان همچنین به مراتب بیش از جامعهشناسان تمایل دارند یافتههایشان را در چارچوب مقایسهای میانفرهنگی قرار دهند که جوامع متعدد در زمانها و مکانهای مختلف را دربر گیرد.[۳۲]
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان