کامل شده دلنوشته های عروسک خیمه‌های شب بازی من | @Melikaw کاربر انجمن تک رمان

[ParadoX]

سلام عروسک من!
می‌دونم نمی‌تونی نامه بخونی،
اما می‌دونم به‌خوبی می‌تونی تک تک کلمه‌های پر احساسش رو حس‌ کنی.
عروسک من، خوبی؟!
اذیتت نمی‌کنن؟
خیلی دلم برات تنگ شده!
چرا تسلیم دنیا شدی؟
چرا گذاشتی اسیرت کنن؟
ببین، من برگشتم!
بیا، دوباره برگرد!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ParadoX]

With a little time take a look and find what you're searching for
یه‌کم زمان می‌بره که بفهمی چی شده؟
You are Broken on the floor
روی زمین شکسته شدی!
And you're crying crying
و داری گریه می‌کنی!

تقدیم به عروسک خیمه شب بازی من!
که همه‌ی دنیا بازیچه شدنش رو تماشا می‌کنن!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ParadoX]

چشمان بی‌فروغ مرا نبین!
من در دستان‌ تو، به‌هرسازی رقصیدم و آن‌قدر چرخیدم،
آن‌قدر بازی‌ام دادی، که دیگر از سرگیجه‌های گاه‌وبی‌گاه و نفرت، جانی برایم نمانده!
بال‌هایم را پس بدهی، ریسمان‌های فلزی چسبیده به جسمم را که مانند کنه و خوره‌ به جان قلبم افتاده را شکسته و بر صورتت می‌‌کوبم!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ParadoX]

می‌دانم، خسته‌ای و قلب چوبی‌ات توان تپیدن ندارد.
من هزار و یک‌شب‌های قلبت را، هزار و یک‌شب خواندم!
ای عروسک! بگو هنوز زخم‌ها، بر جسم‌ات باقی است؟
جای خالی آن بال‌های بزرگ و سفیدت که جای خود را به دو زخم بزرگ در دو جهت کمر‌ت داده، درد می‌کند؟
حکایت چیدن بال‌هایت را خوانده‌ام، ای عروسک چوبی فرسوده‌ی من!
به‌راستی، مرهم درد بی‌بالی برای پروازی مجدد چیست؟!
مرهم من، آن یگانه کوه نور است و خاکستر آن ققنوس آتش زده!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[ParadoX]

گوش کن!
صدای ترق‌ترق به‌هم‌خوردن دست و پایم را.
صدایی که هیچ شباهتی با شکستن ندارد!
صدای آهنگی که از بند‌های اسارت‌ام نواخته می‌شود!
گوش کن!
سکوت من، در فریادی خموش، مقابل ظلمات، س*ی*نه سپر می‌کند و نبردی را با سرنوشت آغاز می‌کند!
پس دیگر، صدایم نزن!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان