یکی از فانتزیام اینه ک بشینم آرالیا رو ب حد مرگ بزنم.
(یکی از فانتزیای نگار جانم گفتن منه خخخخ)
(یکی از فانتزیای ارالیا، رمان خوندن اونم ب مدت طول عمرشه)
یکی از فانتزیام اینه ک بشینم آرالیا رو ب حد مرگ بزنم.
(یکی از فانتزیای نگار جانم گفتن منه خخخخ)
(یکی از فانتزیای ارالیا، رمان خوندن اونم ب مدت طول عمرشه)
دلم میخواد برم تو کافهی خیلی شیک بشینم کلی ادم بهم زل بزنن
از اونور گارسون با حالت خاصی بیاد به سمتم و بپرسه چی میل دارین بانو
منم با غرور خواستنی خودم بگم:
همون همیشگی
بعد با یه فنجون قهوهی روباستا مارک ردکو روبهروبشم
از خوشی ذوق مرگ نشم خداوکیلی??