- تاریخ ثبتنام
- 2020-09-14
- نوشتهها
- 580
- لایکها
- 7,181
- امتیازها
- 93
- محل سکونت
- اهل تابستون کوچه مرداد پلاک 7
- کیف پول من
- 420
- Points
- 0
زنی به سمتم اومد و سعی داشت بلندم کنه.
نرگس:
- علیرضا نرو، من تنها میشم. تو رو خدا نرو. من رو ببین، فقط یه لحظه چشمهات رو باز کن. باهات حرف دارم لعنتی. جون هرکی دوست داری بلند شو.
سجاد:
- پاشو ببینم.
با صدای سجاد جیغی کشیدم و به سمتش رفتم و به س*ی*نهاش کوبیدم.
نرگس:
- خدا لعنتت کنه سجاد، خدا از حقت نگذره. اگه علیرضا برنگرده، م.. من. ...
سجاد:
- بهش از اولم گفته بودم دور تو رو خط بکشه. خودش باعث شد.
نرگس:
- ببند دهنت رو! تو یکقاتلی، قاتل. برو بمیر.
که سیلی محکمی بهم زد. شکستم؛ نه بخاطر سیلی سجاد، بخاطر رفتن علیرضا. خیلی زود رفت.
نرگس:
- علیرضا برگرد، بزار ببینمت. بزار بازم بخندیم. بازم بهم بگو دوست دارم. تنهام نذار علیرضا. تو دیگه نامرد نباش. من دلم نازکه، خیلی زود دلم میشکنه. تو رو خدا چشمهای خوشگلت رو باز کن. نکنه فهمیدی خیلی چشمهات و دوست دارم ازم دریغ میکنی؟ من طاقت نبودت رو ندارم.
نرگس با چهرهای سرد به آقا پویا نگاه میکند. پویا با چشمانی که اشک در آنها جمع شده بود به نرگس نگاه میکند.
پویا:
- متاسفام!. ...
کارگردان:
- کات! عالی بود.
پویا:( لبخندی به نرگس میزند. )
- خیلی خوب بازیگری میکنید خانم فتوحی. نمایشنامهی قشنگی ترتیب دادید.
نرگس:(لبخند بیروح و تلخی میزند. )
- آخه، همش زندگی واقعی خودم بود!
و در مقابل چشمان متعجب پویا از آنجا دور میشود. به بهشتزهرا میرود و کنار قبر علیرضا مینشیند.
نرگس:(با چشمانی غمگین و مملو از اشک)
) سلام مَرد من.
با انگشت خود روی سنگ قبر آرام "دوست دارم" را مینویسد. صدای علیرضا را میشنود که بیقرار جوابش را میدهد:
علیرضا:
- منهم همینطور!. ...
تو، همان چشمهای هستی که از دل کوهِ عشق میجوشی..
قایق روانه میکنی..
سبزه جوانه میکنی..
در راهت برای معشوق گمشده،
خود را نشانه میکنی!
نویسنده: نگین بای
پایان
نرگس:
- علیرضا نرو، من تنها میشم. تو رو خدا نرو. من رو ببین، فقط یه لحظه چشمهات رو باز کن. باهات حرف دارم لعنتی. جون هرکی دوست داری بلند شو.
سجاد:
- پاشو ببینم.
با صدای سجاد جیغی کشیدم و به سمتش رفتم و به س*ی*نهاش کوبیدم.
نرگس:
- خدا لعنتت کنه سجاد، خدا از حقت نگذره. اگه علیرضا برنگرده، م.. من. ...
سجاد:
- بهش از اولم گفته بودم دور تو رو خط بکشه. خودش باعث شد.
نرگس:
- ببند دهنت رو! تو یکقاتلی، قاتل. برو بمیر.
که سیلی محکمی بهم زد. شکستم؛ نه بخاطر سیلی سجاد، بخاطر رفتن علیرضا. خیلی زود رفت.
نرگس:
- علیرضا برگرد، بزار ببینمت. بزار بازم بخندیم. بازم بهم بگو دوست دارم. تنهام نذار علیرضا. تو دیگه نامرد نباش. من دلم نازکه، خیلی زود دلم میشکنه. تو رو خدا چشمهای خوشگلت رو باز کن. نکنه فهمیدی خیلی چشمهات و دوست دارم ازم دریغ میکنی؟ من طاقت نبودت رو ندارم.
نرگس با چهرهای سرد به آقا پویا نگاه میکند. پویا با چشمانی که اشک در آنها جمع شده بود به نرگس نگاه میکند.
پویا:
- متاسفام!. ...
کارگردان:
- کات! عالی بود.
پویا:( لبخندی به نرگس میزند. )
- خیلی خوب بازیگری میکنید خانم فتوحی. نمایشنامهی قشنگی ترتیب دادید.
نرگس:(لبخند بیروح و تلخی میزند. )
- آخه، همش زندگی واقعی خودم بود!
و در مقابل چشمان متعجب پویا از آنجا دور میشود. به بهشتزهرا میرود و کنار قبر علیرضا مینشیند.
نرگس:(با چشمانی غمگین و مملو از اشک)
) سلام مَرد من.
با انگشت خود روی سنگ قبر آرام "دوست دارم" را مینویسد. صدای علیرضا را میشنود که بیقرار جوابش را میدهد:
علیرضا:
- منهم همینطور!. ...
تو، همان چشمهای هستی که از دل کوهِ عشق میجوشی..
قایق روانه میکنی..
سبزه جوانه میکنی..
در راهت برای معشوق گمشده،
خود را نشانه میکنی!
نویسنده: نگین بای
پایان
آخرین ویرایش توسط مدیر: