• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده نمایشنامه‌ی خاطرات خیس| نگین کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع نگین ...
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نگین ...

دلنویس انجمن + شاعر انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-14
نوشته‌ها
582
لایک‌ها
7,092
امتیازها
93
محل سکونت
اهل تابستون کوچه مرداد پلاک 7
کیف پول من
480
Points
0
زنی به سمتم اومد و سعی داشت بلندم کنه.
نرگس:
- علیرضا نرو، من تنها می‌شم. تو رو خدا نرو. من رو ببین، فقط یه لحظه چشم‌هات رو باز کن. باهات حرف دارم لعنتی. جون هرکی دوست داری بلند شو.
سجاد:
- پاشو ببینم.
با صدای سجاد جیغی کشیدم و به سمتش رفتم و به س*ی*نه‌اش کوبیدم.
نرگس:
- خدا لعنتت کنه سجاد، خدا از حقت نگذره. اگه علیرضا برنگرده، م.. من. ...
سجاد:
- بهش از اولم گفته بودم دور تو رو خط بکشه. خودش باعث شد.
نرگس:
- ببند دهنت رو! تو یک‌قاتلی، قاتل. برو بمیر.
که سیلی محکمی بهم زد. شکستم؛ نه بخاطر سیلی سجاد، بخاطر رفتن علیرضا. خیلی زود رفت.
نرگس:
- علیرضا برگرد، بزار ببینمت. بزار بازم بخندیم. بازم بهم بگو دوست دارم. تنهام نذار علیرضا. تو دیگه نامرد نباش. من دلم نازکه، خیلی زود دلم می‌شکنه. تو رو خدا چشم‌های خوشگلت رو باز کن. نکنه فهمیدی خیلی چشم‌هات و دوست دارم ازم دریغ می‌کنی؟ من طاقت نبودت رو ندارم.
نرگس با چهره‌ای سرد به آقا پویا نگاه می‌کند. پویا با چشمانی که اشک در آن‌ها جمع شده بود به نرگس نگاه می‌کند.
پویا:
- متاسف‌ام!. ...


کارگردان:
- کات! عالی بود.
پویا:( لبخندی به نرگس می‌زند. )
- خیلی خوب بازیگری می‌کنید خانم فتوحی. نمایشنامه‌ی قشنگی ترتیب دادید.
نرگس:(لبخند بی‌روح و تلخی می‌زند. )
- آخه، همش زندگی واقعی خودم بود!
و در مقابل چشمان متعجب پویا از آن‌جا دور می‌شود. به بهشت‌زهرا می‌رود و کنار قبر علیرضا می‌نشیند.
نرگس:(با چشمانی غمگین و مملو از اشک)
) سلام مَرد من.
با انگشت خود روی سنگ قبر آرام "دوست دارم" را می‌نویسد. صدای علیرضا را می‌شنود که بی‌قرار جوابش را می‌دهد:
علیرضا:
- من‌هم همین‌طور!. ...

تو، همان چشمه‌ای هستی که از دل کوهِ عشق می‌جوشی..
قایق روانه می‌کنی..
سبزه جوانه می‌کنی..
در راهت برای معشوق گم‌شده،
خود را نشانه می‌کنی!

نویسنده: نگین بای



پایان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : نگین ...
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا