• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده نمایشنامه‌ی اتفاق ناگهانی | نگین کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع نگین ...
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 791
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نگین ...

دلنویس انجمن + شاعر انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-14
نوشته‌ها
582
لایک‌ها
7,092
امتیازها
93
محل سکونت
اهل تابستون کوچه مرداد پلاک 7
کیف پول من
480
Points
0
کوروش: تهران چیکار می‌کنید؟
رضا: مگه ویلا نیستین؟
کوروش: نه، ما اومدیم شمال.
رضا: (می‌خندد) شوخی می‌کنی کوروش؟ بابا من و عاطفه گفتیم شما رو سوپرایز کنیم تولدش رو پیش شما باشیم.
کوروش: بی‌خیال رضا؛ ما هم پاشدیم اومدیم این‌جا واسه همین.
امیرعلی: باورم نمیشه!
رضا: حالا چیکار کنیم؟ شما میایین یا ما بیاییم؟
کوروش: چی فکر می‌کردیم چی شد!
نگین: نه نه، شما از اون‌جا تکون نخورید.
رضا: تو خیابون بمونیم؟ قندیل می‌بندیم. عاطفه تا همین‌جا کلی سرم غر زده.
نگین:اومم... من یک‌ کلیدیدک زیرگلدون گذاشتم.
رضا: شما چی؟
کوروش: میاییم، ولی امشب رو یک‌کاریش می‌کنیم.
رضا: (با خنده) ایول بابا، چه ضدحالی شدا.
عاطفه: (از پشت‌گوشی) دخترها دلم براتون یک‌ذره شده.
قسم: وای‌عاطفه! من و نگین بیشتر.
امیرعلی: ممنون واقعا! من و کوروش و رضا هم چغندر.
عاطفه: بر منکرش لعنت.
امیرعلی: خیلی دلم می‌خواست این‌جا بودی و کادوی تولدت رو می‌دادم زن‌داداش.
عاطفه: حتما عروسک‌خرسی خریدی، آره؟
امیرعلی: گفتم دوست داری خریدما.
عاطفه: (می‌خندد) عجبا!
رضا: سریع‌تر بیایین، منم برم کلید رو بگیرم. پیدا نکردم زنگ می‌زنم.
کوروش: باشه فعلا.
رضا: فعلا خداحافظ!
امیرعلی: کجا بریم به نظرتون؟
نگین: ل*ب‌دریا... .
امیرعلی: تو این وضعیت دیوونگیه.
نگین: من رفتم دیوونگی کنم.
کوروش: وایسا با ماشین می‌ریم.
امیرعلی: کوروش توام باهاش موافقی؟
کوروش: این‌جا موندن احمقانه نیست؟!
امیرعلی: راست میگی!
همگی به ماشین پناه می‌برند و کوروش راهی ساحل می‌شود. وقتی می‌رسند اول از همه نگین پیاده می‌شود.
نگین: وای‌دریا... .
کوروش: جلو نرو خطرناکه!
امیرعلی: (با چوب از راه می‌رسد) می‌خوام آتیش درست کنم.
نگین: منم کمکت می‌کنم.
امیرعلی: نه نه، تو خرابکاری نکنی کمک کردی.
کوروش: (می‌خندد) آفرین!
نگین:هه‌هه‌هه، بی‌نمک!
امیرعلی: تو یک‌گوشه بشین من رو تماشا کن.
نگین: (لبخند می‌زند) باشه.
کوروش: (یک‌نگاه به نگین و یک‌نگاه به امیرعلی می‌کند) باشه؟ امیر بده من چوب‌هارو!
امیرعلی: چرا؟
کوروش: من آتیش رو راه می‌ندازم.
امیرعلی: ای‌کلک!
کوروش: (خودش را به آن راه می‌زند) بدو دیر شد.
قسم: کوروش یک‌لحظه میای؟!
کوروش: چیزی شده؟
قسم: نه، کارت دارم.
کوروش: اومدم. (به سمت قسم می‌رود) بگو!
قسم: کوروش... به نگین نمی‌خوای بگی؟
کوروش: (با سردرگمی) چی رو بگم؟ از تنها چیزی که تو زندگیم ترسیدم همین بوده.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : نگین ...

نگین ...

دلنویس انجمن + شاعر انجمن
شاعر انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-14
نوشته‌ها
582
لایک‌ها
7,092
امتیازها
93
محل سکونت
اهل تابستون کوچه مرداد پلاک 7
کیف پول من
480
Points
0
قسم: برای چی بترسی؟
کوروش: که قبول نکنه.
قسم: کوروش... خواهش می‌کنم کاری نکن که بعدش پشیمون بشی؛ باید به نگین بگی چقدر دوستش داری، باید بفهمه که درونت چی می‌گذره. اگه به نگفتنه که شاید تا آخرعمرت تو دلت بمونه و آخرش هم بگی ای‌کاش می‌گفتم!
کوروش: یعنی از رفتارهام متوجه نمیشه؟
قسم: (لبخند می‌زند) اشتباهت همین جاست. نه تنها نگین، بلکه هیچ‌کسی متوجه نمیشه. حتی اگر هم بفهمه باید به ز*ب*ون بیاری. دیگه به عکس‌العمل نگین فکر نکن. یا میگه آره یا این‌که... (مکث می‌کند) حالا ولش کن. من خواستم بگم که اگه این‌جوری دست‌دست کنی به نتیجه‌ای نمی‌رسی.
کوروش: بهم گفت براش مهم نیستم؛ بهم فکر نمی‌کنه. این‌ها چه معنی میده؟ یعنی فکر و ذکرش پیش یکی دیگه‌اس.
قسم: ازش پرسیدم کوروش، گفت بخاطره عصبانیت بوده و نمی‌خواسته جلوت کم بیاره. سر دعوا که نرخ تعیین نمی‌کنن. تو رو خدا این چیزها رو به ذهنت راه نده.
کوروش: قسم نمیشه.
قسم: میشه تو جراتش رو نداری.
کوروش: شاید! این یکی دیگه جرات رو ازم گرفته. اگه پسم بزنه چی؟ تو بهش بگو.
قسم: بچه شدی؟ من نمی‌تونم. اگر هم بتونم این‌کار رو نمی‌کنم.
نگین: چی رو نمی‌تونی؟
قسم: (به سمت نگین برمی‌گردد) اِ تو این‌جایی؟!
نگین: اوهوم!
قسم: هیچی بابا؛ (به کوروش نیم‌نگاهی می‌کند) یک‌مشکلی واسه کوروش پیش اومده.
نگین: چه مشکلی؟!
امیرعلی: این هم از آتیش! بیایین بشینید بچه‌‌ها!
قسم دست‌نگین را می‌گیرد و با هم در کنارآتیش روی کنده‌چوبی می‌نشینند. کوروش هم کنار امیرعلی جا می‌گیرد.
قسم: مشکل نیست‌ها. در واقع واسه کوروش خیلی‌مشکله.
امیرعلی: (لبخند بامزه‌ای می‌زند) یکی تو دلش گیر کرده.
نگین: (تعجب می‌کند) یکی تو دلش گیر کرده؟ آره کوروش؟
کوروش: (دستی به موهایش می‌کشد) بهم نمی‌خوره؟
نگین: (ناراحت) می‌خوره؛ حالا کی هست؟ یعنی من می‌شناسمش؟!
قسم: (لبخند می‌زند) آره بابا. یکی از دوستامه.
نگین: خوب... اگه می‌ شناسم می‌تونم کمکت کنم‌ها.
کوروش: (عمیق به نگین خیره می‌شود) واقعا؟
نگین: اوهوم!
کوروش: اگه یک‌کاری بگم برام انجامش میدی؟
نگین: چه کاری؟
کوروش: اول بگو انجام میدی؟
نگین:اومم... آره!
کوروش: قول میدی؟
نگین:مگه خیلی‌سخته؟!
کوروش: نه زیاد، البته اگه تو بخوای.
نگین: (به خودش جرات می‌دهد) باشه، قول میدم!
کوروش: باهام ازدواج کن.
نگین: (سرش را برمی‌گرداند و به عقب نگاه می‌کند) این‌جاست؟
امیرعلی: (می‌خندد) وای تو فوق‌العاده‌ای دختر.
کوروش: (لبخند می‌زند) نگین؟
نگین: بله؟
کوروش: دوست دارم!
یک‌جعبه‌ی مخملی از جیبش خارج می‌کند‌.
کوروش: باهام ازدواج می‌کنی؟
نگین: (چشمانش پر از اشک می‌شود) کوروش؟
کوروش: (با ترس که نکند جواب منفی بدهد) جانم؟
نگین: من... من... .
کوروش: تو چی؟
نگین: (خودش را در ب*غ*ل کوروش پرت می‌کند) منم خیلی‌دوست دارم.
امیرعلی: به افتخار عروس و داماد!
قسم می‌خندد و با امیرعلی دست می‌زنند.
کوروش: خوشحالم که دارمت.
امیرعلی: اهم اهم... این‌جا یک‌بچه‌ی چشم و گوش بسته نشسته‌ها. این کارها رو جلوی من نکنید.
نگین خجالت می‌کشد.
قسم: این همون موضوعی بود که بهت گفتم.
عاطفه: دخترها...‌ .
نگین: چیزی گفتی قسم؟
قسم: من نبودم که!
عاطفه: نگین، قسم... با شمام.
قسم سریعاً به عقب برمی‌گردد.
قسم: عاطفه‌اس!
نگین: (جیغ می‌کشد) عاطفه؟
همدیگر را ب*غ*ل می‌کنند.
عاطفه: سلام عروس‌خانم.
نگین: شما این‌جا چیکار می‌کنید؟ برگشتین؟
رضا: اصلا تهران نرفته بودیم که بخواییم برگردیم.
امیرعلی: بازی‌مون دادین؟ ما رو باش چه خوش‌باوریم.
رضا: آقاکوروش به خواسته‌اش رسید؟
کوروش حلقه را به رضا نشان می‌دهد.
کوروش: هنوز این مونده.
عاطفه: (رو به نگین) منتظرش نذار. می‌ترسه از دستش فرار کنی.
نگین خجالت می‌کشد و عاطفه و قسم می‌خندند. کوروش حلقه را در انگشت‌نگین می‌گذارد و بقیه کف می‌زنند.
اتفاق، ناگهان افتاد...
ناگهانی شد...
اما ناآگاه نبود...
در میان آن، عشقی به وجود آمد؛
که ناگهان در دل‌عاشق خانه کرد و
ماندگار شد...
به قلم: نگین بای

پایان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : نگین ...
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا