در روزگاری نه چندان دور، که مطالعه سرشت انسان تنها در قلمرو فلسفه ممکن بود، روان شناسی نیز مانند بسیاری از رشته های علمی دیگر، از اعضای خانواده فلسفه به حساب می آمد، اما از قرن 17 و پس از آن که زمینه برای رشد دانش تجربی گسترده شدوتخصص هاپدیدآمدند،رشته های گوناگون علمی یکی پس از دیگری مشغول نزاع با فلسفه و تلاش برای جدایی از آن گشتند و آخرین مبحثی که از فلسفه جدا شد، روان شناسی در نیمه قرن نوزدهم بود. اما یک تحلیل روش شناختی حکایت از این دارد که روان شناسی آن چنان به فلسفه نزدیک است که نمی توان روان شناس صاحب نامی را عنوان کرد که، صرف نظر از نگرش مثبت و یا منفی او به فلسفه، معتقد به نوعی فلسفه و نظریه فلسفی نباشد، و همچنین مکتبی روان شناختی پیدا نمی شود که چند اصل از اصول فلسفی را پیش فرض خود قرار نداده باشد. بنابراین، هنگامی که فلسفه روش آزمایشگاهی را برای بررسی ذهن هموار می کرد، فیزیولوژی نیز مکانیسم های فیزیولوژیک و زیر بنای پدیده های ذهنی را در آزمایشگاه مورد تحقیق قرار می داد و بدین صورت، از پیوند فلسفه با فیزیولوژی، روان شناسی علمی به دست دانشمندانی همانند وونت در سال 1879 به عنوان رشته ای جدید شکل گرفت. وی معتقد بود: آنچه را ما به طور هشیار تجربه می کنیم، هم تحت تأثیر تجربه حسی حاصل از جهان تجربی قرار دارد و هم متأثر از ذهن است که فطری می باشد و از این رو، فلسفه کانت را می توان پیشاهنگ «روان شناسی خبرپردازی»(35) و علم شناختی دانست.
مقدّمه
در روزگاری نه چندان دور، که مطالعه سرشت انسان تنها در قلمرو فلسفه ممکن بود، روان شناسی نیز مانند بسیاری از رشته های علمی دیگر، از اعضای خانواده فلسفه به حساب می آمد، اما از قرن 17 و پس از آن که زمینه برای رشد دانش تجربی گسترده شدوتخصص هاپدیدآمدند،رشته های گوناگون علمی یکی پس از دیگری مشغول نزاع با فلسفه و تلاش برای جدایی از آن گشتند و آخرین مبحثی که از فلسفه جدا شد، روان شناسی در نیمه قرن نوزدهم بود. در نگاه اولیه، روان شناسی علمی کاملاً تجربی می نماید که از فلسفه، که دانش عقلی و برهانی است، جدا می باشد. اما یک تحلیل روش شناختی حکایت از این دارد که روان شناسی آن چنان به فلسفه نزدیک است که نمی توان روان شناس صاحب نامی را عنوان کرد که، صرف نظر از نگرش مثبت و یا منفی او به فلسفه، معتقد به نوعی فلسفه و نظریه فلسفی نباشد، و همچنین مکتبی روان شناختی پیدا نمی شود که چند اصل از اصول فلسفی را پیش فرض خود قرار نداده باشد. از این رو، آیا روان شناسان بکلی از فلسفه بی نیازند یا این که با وجود جدا شدن این دو از یکدیگر، پیوند میان آن دو هنوز برقرار است؟ آنچه در این نوشتار مدّ نظر است، گذر اجمالی به عوامل مؤثر بر تشکیل روان شناسی علمی و ر*اب*طه آن با فلسفه می باشد.
مقدّمه
در روزگاری نه چندان دور، که مطالعه سرشت انسان تنها در قلمرو فلسفه ممکن بود، روان شناسی نیز مانند بسیاری از رشته های علمی دیگر، از اعضای خانواده فلسفه به حساب می آمد، اما از قرن 17 و پس از آن که زمینه برای رشد دانش تجربی گسترده شدوتخصص هاپدیدآمدند،رشته های گوناگون علمی یکی پس از دیگری مشغول نزاع با فلسفه و تلاش برای جدایی از آن گشتند و آخرین مبحثی که از فلسفه جدا شد، روان شناسی در نیمه قرن نوزدهم بود. در نگاه اولیه، روان شناسی علمی کاملاً تجربی می نماید که از فلسفه، که دانش عقلی و برهانی است، جدا می باشد. اما یک تحلیل روش شناختی حکایت از این دارد که روان شناسی آن چنان به فلسفه نزدیک است که نمی توان روان شناس صاحب نامی را عنوان کرد که، صرف نظر از نگرش مثبت و یا منفی او به فلسفه، معتقد به نوعی فلسفه و نظریه فلسفی نباشد، و همچنین مکتبی روان شناختی پیدا نمی شود که چند اصل از اصول فلسفی را پیش فرض خود قرار نداده باشد. از این رو، آیا روان شناسان بکلی از فلسفه بی نیازند یا این که با وجود جدا شدن این دو از یکدیگر، پیوند میان آن دو هنوز برقرار است؟ آنچه در این نوشتار مدّ نظر است، گذر اجمالی به عوامل مؤثر بر تشکیل روان شناسی علمی و ر*اب*طه آن با فلسفه می باشد.
انجمن رمان نویسی تک رمان
انجمن رمان نویسی تک رمان تایپ رمان شعر و دلنوشته خود را به صورت آنلاین منتشر کنید و با نويسندگان در ارتباط باشید
forums.taakroman.ir
آخرین ویرایش: