Usage for hash tag: اثر_محیا_عزیزی

ساعت تک رمان

  1. L

    درحال تایپ رمان دنبال کننده| Lidocaine کاربر انجمن تک رمان

    ...خیلی خیلی ببخشید، خانم هریسون، روز خوبی داشته باشید. - نه، منظور من این نبود. - دقیقاً همین بود. می‌گوید و می‌رود. بعد از رفتنش، به کل گندی که زدم و مزاحمی که خطابش کردم، از ذهنم می‌پرد. فقط و فقط فکر و ذکرم می‌شود آن سگ؛ یعنی باز هم سراغم می‌آید؟ #رمان_دنبال‌کننده #اثر_محیا_عزیزی...
  2. L

    درحال تایپ رمان دنبال کننده| Lidocaine کاربر انجمن تک رمان

    ...فراتر از تنفر باشد. اما جذابیت این جنگل؛ نمی‌توانم از این‌جا و رنگش متنفر باشم! واقعا زیباست. فراتر از حد تصور طبیعی هر آدمیست. برکه‌ی کوچک کنارم پر از نیلوفر است‌. سنجاقک، غورباقه، جیرجیرک، ماهی‌، یک خرگوش زیبا با چشمان درشت، البته بسیار هم ترسو. #رمان_دنبال‌کننده #اثر_محیا_عزیزی #انجمن_تک_رمان
  3. L

    درحال تایپ رمان دنبال کننده| Lidocaine کاربر انجمن تک رمان

    ...صدای غرش و رعد و برق آسمان، برق از سرم می‌پراند. نگاهی به حیاط می‌اندازم. این سگ باز هم غیب شده است. حیف شد! می‌توانست استخوان‌های این ماهی بیچاره را بخورد. بعد از خوردن ماهی، با خستگی تمام روی تخت زوار در رفته که صدای جیرجیرک می‌دهد باز می‌شوم‌. #رمان_دنبال‌کننده #اثر_محیا_عزیزی #انجمن_تک_رمان
  4. L

    درحال تایپ رمان دنبال کننده| Lidocaine کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌کنم و می‌لرزم. همه‌جا سفید پوش است؛ سفید پوش برف؛ درخت پیر حیاط خم شده و برف سفید روی شانه‌اش سنگینی می‌کند. به پتوی سفید رنگ روی مبل چنگ می‌زنم، آن را دور خودم می‌پیچم، آرام به سمت در می‌روم، صدای تق‌تق کفش‌هایش نشان از این است که پشت در ایستاده. #رمان_دنبال‌کننده #اثر_محیا_عزیزی...
بالا