...و درشت خورشید، به همان قوت و باریکی در صورتش تابید و باعث شد که چشمانش به وضوح اطراف را به خوبی نبیند. دستش را جلوی اشعههای بیرمق خورشید سپر کرد تا بتواند جلوی تاری چشمش را بگیرد. تاکسیای رد شد و در حالی که برایش بوق میزد. لبخندی مزین ل*بهای قلوهای و سرخ رنگش شد.
#جنون_آنی
#زری
#انجمن_تک_رمان